خانه | بالا

نقد خشونت دينی

نوشته ی عبدي کلانتري

منبع : نيلگون در راديو زمانه

يکم دسامبر ۲۰۰۶

دو روز پيش ، رهبر کاتوليک هاي جهان پاپ بنديکت شانزدهم در سفرش به کشور ترکيه ، به جبران انتقادي که دو ماه پيش از دين اسلام کرده بود ، اظهار داشت که از پيوستن ترکيه به اتحاديهء اروپا حمايت مي کند. اين يک حرکت آشتي جويانه بود براي آرام کردن خشم مسلمانان ؛ اما دليلي در دست نيست که او ديدگاه تاريخي خود را که در سال ۲۰۰۴ بيان داشته بود عوض کرده باشد. رهبرکنوني واتيکان باورداشت که تمدن اسلامي «در تضاد مدام با اروپا» بوده است. او بر وجود عامل خشونت انگشت گذاشته بود و بلافاصله با واکنش خشن مسلمانان مواجه شد. آنچه هراس اروپا از اسلام را کاهش مي دهد ، ژستِ آشتي جويانهء کنوني پاپ نيست بلکه فروکش کردن امواج خشونت است. آنچه امواج خشونت را فرومي نشاند ، نقد خشونت است از سوي خود مسلمانان. در اين برنامه به دو عامل خشونت زا در دين اشاره مي کنيم. {عامل}تکفير و {عامل}تقليد. سپس به پادزهر  «نقد» مي پردازيم که پيش شرط آن پذيرش عنصر عقلانيت در دين است.

تکفير

اين هفته يکي از رهبران عالي قدر شيعي ، آيت الله العظمي حاج شيخ محمد فاضل لنكراني در فتوائي حکم قتل يک روزنامه نگار را به نام رافق تقي صادر کرد. جرم اين روزنامه نگار اهل جمهوري آذربايجان اهانت به اسلام بوده است. آيت الله العظمي در فتواي خود مي نويسد: «چنين شخصي چنانچه مسلمان زاده باشد، با اعترافات مذكور مرتد است و چنانچه كافر بوده، از مصاديق ساب النبي است و در هر صورت برفرض چنين اعترافاتي قتل او بر هر كسي كه دسترسي داشته باشد لازم است و مسئول روزنامه مذكور كه چنين افكار و عقائدي را با علم و توجه منتشر مي كند همين حكم را دارد. خداوند اسلام و مسلمين را از شر دشمنان حفظ فرمايد.»

نخستين نشانة حضور مفهوميِ خشونت در دين آن چيزي است که «سلاح تکفير» نام دارد. همة اديان ابراهيمي در تاريخ از اين سلاح به وفور استفاده کرده اند ، اما در عصر جديد تنها يک دين همچنان برآن پا مي فشارد. براي آنکه سلاح تکفير توجيه شود ، ما مفهوم ديگري داريم که «خون مباح» است. در جهان افراد و گروه هائي وجود دارند که به تشخيص رهبران دين خون شان مباح است. به عبارت ديگر ريختن خون آنها روا و جايز است.  براي شخص مؤمن ريختن خون مباح ، لازم الاجراست. 

درکتابي به نام «تحريرالوسيله» به نقل از امام خميني آمده است که «هرکسي پيامبر(ص) را ، نعوذبالله ، دشنام دهد واجب است برشنونده که او را بکشد.» برهمين اساس آيت الله خميني حکم قتل نويسندهء هندي ـ بريتانيائي سلمان رشدي را صادر کرد. فهرست کساني که در جهان ، از جمله در کشورما  با فتواي تکفير به قتل رسيده اند ، يا حکم شان صادر شده اما آنها در خفا به سرمي برند ، فهرستي طولاني است. روشنگري در کشورما از مشروطيت تاکنون ، از جمله به دليل زنده نگهداشتن چنين فهرست هائي ناکام مانده است. 

متفکر مسلمان مصري نصرحامد ابوزيد عقيده دارد که «تکفير» نمايانگر عجز در استدلال عقلي است. او مي نويسد ، تکفير «نشان از عجز کامل صاحبان آن از مواجهه دليل با دليل ، منطق با منطق و نقد در نقد است.» مي توان نتيجه گرفت تازماني که «سلاح تکفير» بخش جدائي ناپذيري از يک نظام فکري باشد ، خشونت هم ذاتيِ اين نظام باقي خواهد ماند.

تقليد

هيچيک از رهبران اديان ديگر ، در دوران جديد ،  با چنين صراحتي فرمان قتل صادر نکرده است و در هيچ دين ديگري روشنفکران ديني در برابر اين احکام چنين ساکت و پذيرا نبوده اند. سلاح تکفير بدون شک فاقد اثر مي بود اگر هرفرد ، جداگانه و به نحو عقلانی ، خود به سنجشِ چنين فتواهائي مي پرداخت. اما مخاطب حکم تکفير ، شهروندان مستقل نيستند بلکه «گروه مقلد» است. آنکه حکم صادر مي کند مرجع تقليد است و آنکه حکم را به اجرا مي گذارد پاره اي نامنفصل از يک کليت است به نام گروه مقلد. اين پاره موجوديت مستقل ندارد بلکه بخشي از يک دسته است. «دسته» نمي انديشد. «دسته»  ، فاقد عقلانيت است. چنين به نظر مي رسد که در دوران جديد ، برخلاف مسيحيت يا يهوديت ، عامل اجرائي در اخلاق و سياستِ مدني در کشورهاي اسلامي ، «دستجات»  بوده اند نه افراد مستقل. خارج از سياست مدني نيز، عملِ فرديِ «جهاد» در منشأ و در مقصد نهائي اش معطوف به پيوستن به «اصلي» بزرگتر از فرد است.

نقد

نخستين شرطِ فاصله گرفتن از تقليد ، و تکيه بر قواي سنجش فردي است؛  يا عقلي که خود را برمي کشد و درجايگاهي بالاتر از «نص» يا کلام قرار مي دهد. سنجش مستقل عقلي را در اينجا نقد مي ناميم. عقل يک قواي بيولوژيک نيست. ساختمان مغزي و عصبي انسانِ بالغ به خودي خود ضمانت نمي کند که عقل يا روال عقلي نيز در ذهنيت او خانه کرده باشد. عقل يک فراوردة فرهنگي و تاريخي است. تفکر عقلي يک ابداع تمدني است. فرهنگ هاي مختلف ، از جمله فرهنگ هاي ديني در حوزه هاي تمدني مختلف ، هريک در تاريخ خود مواجههء متفاوتي با پديدهء عقلانيت داشته اند.  بايد از خود پرسيد در مواجهه با عنصرعقلانيت ، اديان ابراهيمي از بدو تاريخ شان تا امروز، به ويژه در عصرجديد يا دوة مدرنيت ، هريک چگونه برخوردي داشته اند. براي روشنفکران ، اين نکته بديهي است که رهبران ديني و مراجع تقليد بايد به «سلاح نقد» با سوء ظن بنگرند. دليل ، آن است که ما چيزي به نام «برهان عقلي در اثبات وحي» نداريم. بدون شک ، تفکري که به سلاح نقد مجهز شود مفهوم وحي را ويران خواهد کرد. عقل ، کلام را پيش روي خود مي نهد و هربخش آن را که نخواهد و نتواند بپذيرد ، بدون کوچکترين تأملي به دور مي ريزد.

عقلانيت در حوزة تمدني ما

مي دانيم که به هنگام پيدايش اسلام ، عقلانيتِ دوران توسط دانش و فلسفهء يوناني به جهان عرضه شده بود. بنا به گفتهء محمد آرکون اسلام شناس برجستهء الجزايري ، نه در قرآن و نه در سنّت محمدي ، خبري از تشويق به پذيرش دانش و فلسفهء يوناني نيست. در قرون بعد نيز که تمدن اسلامي به ضرورت و محتاطانه بخشي از اين ميراث يوناني را وارد جهانِ فکري خود کرد ، همواره «علوم عقليه» و شخص ارسطو مورد سوءظن بودند. تمايل به «علوم ديني يا نقلي» تا همين امروز در اسلام دست بالا را داشته است.

پيروزي های اسکندر کبير و تلاش هاي رهبران کليساي مسيحي بود که از سده هاي سوم ميلادي ، يعنی از چهارصدسال قبل از ظهور اسلام ، تفکر يوناني را به خطه هاي ايران ، عراق و آندالوس (در اسپانيا) برد. اين نقل و انتقال فرهنگي توسط زبان سرياني انجام شد که پيش از عربي ، زبانِ تمدنيِ جهان خاورنزديک و ميانه بود. شمال بين النهرين و مناطق بزرگي از عراق و سوريه ، از مراکز اصلي زبان سرياني بودند ، زباني که بسياري از واژگان يوناني را در خود گرفت و به غَناي فلسفه و علم کمک رساند. قانون مدني زمان ساسانيان توسط همين مترجمان مسيحي به زبان سرياني ترجمه شد. ماني پيامبر نيز شش کتاب خود را به همين زبان نوشت.

محمد معين به نقل از ابراهيم پورداوود آورده است که هنوز در بسياري از سرزمين هاي عربي لهجهء سرياني وجود دارد و در ميان آسوري هاي ايران و کلداني هاي سوريه و عراق و ترکيه نيز لهجهء سرياني به گوش مي خورد. پيش از ورود اسلام ، صاحب خانه هاي حوزهء تمدني ما زرتشتيان، مسيحيان ، مزدکي ها و يهوديان بودند که آغاز به پذيرش عقلانيت يوناني کرده بودند. شايد اگر اسلام ، ديني از لحاظ نظامي جهانگستر نمي بود و در حوزهء شبه جزيرة عربستان باقي مي ماند ، هم اکنون سرزمين هاي ايران و شمال بين النهرين بخشي از تمدن اروپائي محسوب مي شدند.

شايد اگر مسيحيان و تمدن سرياني زبان زمين بکر تفکر يوناني را آماده نکرده بودند ، پس از فتوحات اسلام اين دين هرگز داوطبانه خود را در معرض عقلانيت يوناني قرار نمي داد. اما تمدن عربي ـ اسلامي موفق شد دست کم در علوم دقيقه نظير جبر و رياضيات و مثلثات ، گياه شناسي و طب و ستاره شناسي بسيار پيشرفت کند. بنا به گفتهء محمد آرکون ، مترجماني که متون يوناني و سرياني را به زبان عربي ترجمه کردند غالباً مسلمان نبودند. اکثر آنها مسيحي بودند. در سده هاي بعد همين آثار عربي به زبان لاتين ترجمه شدند و پايهء عقلانيت مراکز علمي اي چون آکسفورد و سوربون را ريختند. اين وام بزرگي است که مُدرنيت اروپائي به تمدن اسلامي دارد. تمدني که خود سرانجام از ميراث آن عقلانيت يونانی بي بهره ماند.

لينک ها و منابع مرتبط:

ناصر پاکدامن ، قتل کسروي ، چاپ دوم با تصحيحات و اضافات ، انتشارات فروغ، آلمان ۲۰۰۱

نصر حامد ابوزيد ، نقد گفتمان ديني ، انتشارات يادآوران ، تهران ۱۳۸۱

محمد آرکون ، بازانديشي اسلام ، به زبان انگليسي ، انتشارات وست ويو ، ۱۹۹۴

نيلگون ، هراس اروپا از اسلام

نيلگون ، سکولاريسم و اسلام

نيلگون ، صعود شيعيان

روزآنلاين ، حکم اعدام يک نويسنده و مدير روزنامه

نيلگون ، پاسخ به ملکوت

 

 

خانه | بالا

Free Web Hosting