از کتاب ملاحظاتی در تاریخ ایران (علل تاریخی عقب ماندگی های جامعۀ ایران)، علی میرفطروس فصل سوم 2- خصلت ضدغربی "اسلام راستین" |
(دریافت کل متن در یک فایل P.D.F) اسلام و حکومت اسلامی –اساساً – یک نظام ایدئولوژیک است. در این نظام، انسان ها تنها با ارزش های ایدئولوژیک ارزیابی و داوری می شوند. اعتقاد به مذهب – به عنوان یک استراتژی و یک ایمان – و عقیده به اسلام – به عنوان یک ایدئولوژی – همۀ ارزش های انسانی و اجتماعی را تحت الشعاع خود قرار می دهد. بنابراین: اصالت اسلام بعنوان یک حقیقت برتر، انحصارگرائی، خودبینی و تمامیت خواهی (totalitarisme) جوهر ذاتی چنین نظام و تفکری است.
برخورد نظریه پردازان "اسلام راستین" با فرهنگ و تمدن غرب نیز از خصلت خودخواه و خودگرای نظام اسلامی بر می خیزد. تقریباً همۀ آنان (خصوصاً دکتر علی شریعتی) آنجا که مدنیّت، آزادی، دموکراسی و دیگر ارزشهای اجتماعی- سیاسی غرب مطرح است، یا به انکار می پردازند و یا به اقتباس و استسلام (یعنی اسلامی کردن مفاهیم فلسفی، سیاسی و اقتصادی غرب).
نخستین نظرات مدوّن دربارۀ غرب را می توان در کتاب "غرب زدگی" جلال آل احمد جستجو کرد. این کتاب، در حقیقت مانیفست روشنفکران اسلامی ایران در برخورد با تمدن و فرهنگ غرب است.
جلال آل احمد پس از سرگشتگی های سیاسی – فلسفی، سرانجام به تفکرات اسلامی بازگشت. او "بعنوان مدافع کلیّت تشیّع اسلامی"[1] کوشید تا عقل ستیزی خود را در لفافۀ غرب ستیزی و دشنام به روشنفکران غیرمذهبی (بعنوان غربزدگان) بپوشاند و از این طریق، ضرورت "بازگشت به خویش" (یعنی بازگشت به فرهنگ تشیّع) را در جامعۀ در حال تحوّل ایران، توجیه و تبلیغ نماید. آل احمد ضمن درک نادرست از آزادی و دموکراسی غربی و تقلیل احزاب سیاسی اروپا تا حد "منبرهائی برای تظاهرات مالیخولیاآمیزِ آدم های نامتعادل" و ضمن ابراز تأسف از اینکه "ما نتوانسته ایم شخصیت فرهنگی- تاریخی خودمان را در قبال ماشین و هجوم فرهنگ غرب حفظ کنیم"، "روحانیت ایران را آخرین برج و باروی مقاومت در قبال فرنگی" می دانست و برای تدارک و تداوم این مقاومت علیه فرهنگ وتمدن غرب، "وحدت روحانی و روشنفکر" و "تدریس قصص مذهبی و ملی در مدارس" را توصیه می کرد[2].
با چنین برداشتی از غرب و غربزدگی است که دکترعلی شریعتی نیز ضمن تأکید به "هجوم مدرنیسم به شخصیت وجودی و خویشتن تاریخی مان" کوشش می کند تا "نسل ما را از آن خیرگی و خودباختگی و احساس حقارت در برابر تمدن غرب" رهائی بخشد[3].
دکتر شریعتی در سال های 1960 (در اوج جنبش دانشجوئی و روشنفکری فرانسه) تحصیلات عالیۀ خود را در دانشگاههای پاریس به پایان رسانید و بنابراین طبیعی بود که وی درک روشن تری از فرهنگ و تمدن غرب (خصوصاً فرانسه) داشته باشد. اما او – متأسفانه – بسان آخوندی که بهرحال از حجرۀ قدیمی و سنّتی خویش بیرون خزیده، در اولین برخورد با غرب و ارزشهای علمی، عقلی و مادی آن، واکنشی شرم آلود و ارتجاعی بروز می دهد. دکتر شریعتی بر اساس دگم های ایمانی و اصول اعتقادی خویش – که به عقیدۀ او "حقایقی ثابت و لایتغیّر است"[4] با پیشداوری، به داوری ارزشهای عقلی، مادی و فردی غرب می پردازد و می نویسد: "برای مصونیّت از میکرب غربزدگی ... و برای نیرومند شدن در برابر هجوم ارزش های عقلی، مادی و فردی غرب، خود را با حکایات مثنوی (مولانا) واکسینه کرده ام"[5].
این "پرهیز" یا "واکسیناسیون فرهنگی" از این اعتقاد دکتر شریعتی ناشی می شد که "نهضت تشبّه به غربی (غربزدگی) همچون طوفانی، برج و باروی تعصّب را که بزرگترین و قوی ترین حفاظ های وجود ملت ها و فرهنگ ها بود، فروریخت و راه را برای نفوذ غربی و ویرانی ارزش های تاریخی و سنّتی و اخلاقی ملت های شرقی باز شد و مردم ما – در برابر آن – بی دفاع ماندند"[6].
برای بسیاری از نظریه پردازان "اسلام راستین" فرهنگ و تمدن غربی مقوله ای "فاسد"، گمراه کننده" و "ضداخلاقی" است. آنها، آزادی و مدنیّت غربی را تنها در "روابط جنسی"، "آزادی شهوات"، "آزادی همجنس بازی"، و "مجالس شب نشینی و رقص" خلاصه کرده، و نتیجه می گیرند که "جامعۀ متمدن امروزی (یعنی غرب) جامعه ای است منحط، فاسد و متعفّن" و لذا بر اخلاقیات و ارزش های اسلامی تأکید می کنند[7].
ادامه >> ولایت فقیه
[1] . غربزدگی، ص 78 [2] . نگاه کنید به کارنامۀ سه ساله، صص 166-167؛ غرب زدگی، صص 28 و 35-36 و 102-103؛ در خدمت و خیانت روشنفکران، ج 2، ص 73. [3] . بازگشت به خویش، ص 85، شیعه، صص 35 و 129، م.آ.7. [4] . شیعه، ص 178، م.آ 7 [5] . اسلامشناسی، 2، صص 147-148، م.آ17. [6] . همان کتاب، ص 85. [7] . از جمله نگاه کنید به: روابط اجتماعی در اسلام، سیدمحمدحسین طباطبائی، ص 30؛ پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، صص 103-104؛ مسئلۀ حجاب، مرتضی مطهری، صص 224- 225. |