چاپ اول 1988 چاپ چهارم 2001 نشر فرهنگ این نسخه ی الکترونیک با اجازۀ مؤلف محترم توسط سایت "سکولاریسم برای ایران" تهیه شده است. |
(دریافت کل متن در یک فایل P.D.F)
فصل سوم انقلاب مشروطیت (1906م)، اگرچه ضربات مهمی بر سیادت شریعتمداران و سلطه ی دیرپای علمای مذهبی وارد ساخت اما بخاطر محدودیت های تاریخی و ضعف نیروهای نوین اجتماعی در جهت پی گیری در اعمال نظرات شان برای خاتمه دادن به سلطۀ دین در حاکمیت دولت، منجر به نوعی مصالحه در تدوین قانون اساسی و نظارت هیأتی از مجتهدین و علمای اسلام در تدوین و تنظیم قوانین شد[1].
جنبش سوسیال دموکراسی ایران نیز از آغاز پیدایش خود (اجتماعیون- عامیون به سال 1905 م) در برخورد با دین – عموماً – و با دین اسلام – خصوصاً – هیچگاه سیاست درست و قاطعی نداشته است. در مادۀ 11 نظامنامۀ اجتماعیون- عامیون تصریح شده بود که "مجموع کار و رفتار اعضا حزب، باید متوجه یک نکته باشد: نیکروزی و ترقی، ولی به نحوی که به شرف و قُدس مذهب خللی وارد نیاید..." [2]
سرشت اساساً مذهبی بسیاری از بنیانگزاران و رهبران اولیۀ سوسیال دموکراسی در ایران، استبداد سیاسی حکومت های وقت و سرکوب مداوم روشنفکران ترقی خواه، باعث شد تا اولاً: جامعۀ معاصر ایران از حافظۀ تاریخی- سیاسی محروم بماند و از انتقال تجربه ها و علل شکست مبارزات نسل های گذشته به نسل های آینده جلوگیری شود و ثانیاً: محروم کردن جامعه از برخورد با اندیشه های نوین و ممنوعیت انتشار تحقیقات علمی دربارۀ تاریخ واقعی اسلام، راه را برای رشد مذهب و شریعتمداران و گسترش هرچه بیشتر نهادهای مذهبی (مساجد، خانقاه ها، امام زاده ها و ...) بازگذاشت.
مجموعۀ این عوامل، ضمن ایجاد عدم علاقه به تحقیقات تاریخی، باعث شد تا افراد، گروه ها و سازمان های مترقی و مارکسیستی با التقاط ماتریالیسم و ایده آلیسم و عدم مرزبندی روشن با دین و نیز با ناآگاهی از تعالیم اجتماعی اسلام و بی اطلاعی از زندگی، تعالیم و عملکردهای پیشوایان "اسلام راستین" و خصوصاً با ناآگاهی از عقاید سیاسی-اجتماعی آیت الله خمینی، از ایفای نقش تاریخی خویش در ارتقای آگاهی، سازماندهی و هدایت توده ها باز بمانند.
در این میان، نقش حزب توده در توهّم زائی، التقاط ماتریالیسم و ایده آلیسم و شبیه جلوه دادن تعالیم اجتماعی اسلام و سوسیالیسم، بسیار مؤثر بود.
حزب تودۀ ایران در اوایل فعالیت خود، طی اعلامیه ای بتاریخ 25 دیماه 1325 اعلام نمود: "... حزب تودۀ ایران نه فقط مخالف مذهب نیست، بلکه به مذهب- به طور کلی - و مذهب اسلام - خصوصاً - احترام می گذارد و روش حزبی خود را با تعالیم عالیۀ مذهب محمدی منافی نمی داند بلکه معتقد است که در راه هدف های مذهب اسلام می کوشد. حزب ما فوق العاده خرسند و مسرور و مفتخر خواهد بود که از طرف روحانیون روشنفکر و دانشمند مورد حمایت قرار گیرد و آرزو دارد که تمام متدیّنین به دیانت اسلام مطمئن باشند ک حزب تودۀ ایران حامی جدّی تعالیم مقدس اسلام خواهد بود و با آن ذرّه ای معانده و مخالفت نخواهد داشت و هرگونه مخالفتی را (با اسلام) ابلهانه خواهد پنداشت و هرکسی را که بنام حزب تودۀ ایران دَم از مخالفت با دین بزند، آناً و شدیداً از صوف خود طرد خواهد کرد"[3]
حزب تودۀ ایران در تأیید و حمایت از شورش ارتجاعی 15 خرداد 42 نیز در مقاله ای خطاب به "پیشوایان دینی و روحانی" نوشت: "آیت الله خمینی مستغنی از توصیف است. مردم از همۀ روحانیون - بخصوص از پیشوایان مبرّز مذهبی- انتظار دارند که مانند آیت الله خمینی، آیت الله میلانی، آیت الله طالقانی و آیت الله شریعت مداری و امثال آنها در این جهاد مقدس و عمومیِ آزادیخواهانه و استقلال طلبانۀ مردم ایران شرکت کنند و نیروی معنوی خود را در راه پیروزی این جهاد بکار گیرند"[4]
احسان طبری – به عنوان بزرگ ترین نظریه پرداز حزب تودۀ ایران – در تطبیق مارکسیسم و اسلام و شبهه آفرینی بین سوسیالیسم و اسلام کوشش بسیار کرد. در این مورد مقالۀ وی بنام "سوسیالیسم و اسلام" دارای اهمیت فراوان است[5]. طبری از "اسلام انقلابی" و "آزادی بخش" چنین یاد می کند: "اگر این نکات: مانند زندگی گرائی، خِرَدگرائی، انسان گرائی، پیکاردوستی، دشمنی با اشراف و مال اندوزان و عشق به ناتوانان روی زمین را در اسلام و قرآن برجسته کنیم، از آن تعبیری اصیل و انقلابی پدید می شود که می تواند پاسخگوی خواست های امروزین باشد. اسلام نوین انقلابی که در وجود امام خمینی مظهریّت می یابد در این سبیل، پویاست و سُنن اسلام دموکراتیک - مانند شورا، بیعت و اجماع - را مورد تأکید قرار می دهد و به این دین – که زیر غبار قرون، جلوۀ خود را از دست داده بود – جلائی نو می بخشد... گرچه متأسفانه برخی، تنگ نظرانه نمی خواهند این قرابت (اسلام) با سوسیالیسم را ببینند یا در "مصلحت" خود ندانند ... ما اکیداً خواستاریم که این قرابت دو بینش (بینش توحیدی و اسلامی و بینش سوسیالیسم علمی) در کنار هم قرار بگیرند تا بتوانند اُسوۀ حَسَنه را در همۀ زمینه ها بوجود آورند و بر جذّابیت اسلام انقلابی باز هم بیافزایند"[6]
بعد از 28 مرداد 32، بتدریج چپ نوینی در عرصۀ سیاسی ایران شکل گرفت که گریزان از خط مشی حزب توده، در جستجوی راه دیگری بود. اما چپ نوین ایران نیز بخاطر فقدان آگاهی های تئوریک و تاریخی، اساساً تحت تأثیر پوپولیسم و مارکسیسم عامیانل حزب توده قرار داشت. بر این اساس است که مثلاً مارکسیست معروفی مانند مصطفی شعاعیان – گاندی وار – بسال 1343 در مقاله ای بنام "جهاد امروز یا تزی برای تحرک"، تزِ تحریم (عدم خرید روزنامه و سیگار، عدم استفاده از بانک ها و ...) را برای مبارزه با رژیم سرمایه داری شاه ارائه می دهد. او نیز با تکیه بر روحانیون و پایگاه اجتماعی آنان و با توجه به شبکۀ گستردۀ مساجد در شهرها و روستاها معتقد است که: " ما فکر می کنیم که فتوی دادن این جامعه (روحانیت) دربارۀ بانک ها و غیره اِشکال عمده ای نداشته باشد زیرا در حالیکه دستگاه (دولتی) با مزایای حاصله از این مؤسسات، ملت مسلمان را قتل عام می کند، بدیهی است که وظیفۀ دینی و وجدانی هر فرد با شرفی حکم می کند که این مزایا را – بسهم خود – قطع نماید"[7].
انعکاس التقاط مارکسیسم و مذهب را در مارکسیست های آینده نیز می بینیم، مثلاً خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی شاه، دفاعیات خویش را با سخنانی از "مولا حسین" آغاز می کند و می گوید: "سخنم را با گفته ای از مولا حسین، شهید بزرگ خلق های خاورمیانه، آغاز می کنم. من که یک مارکسیست-لنینیست هستم برای نخستین بار عدالت اجتماعی را در مکتب اسلام جستم و آنگاه به سوسیالیسم رسیدم... اسلام حقیقی در ایران همواره دین خود را به جنبش های رهائی بخش ایران پرداخته است. سیدعبدالله بهبهانی ها، شیخ محمد خیابانی ها نمونۀ صادق این جنبش ها هستند... چنین است که می توان در این لحظه از تاریخ از مولا علی به عنوان نخستین سوسیالیست جهان نام برد و نیز از سلمان فارسی ها و اباذر غفّاری ها..."[8].
روشن است که در این دو نقل قول، نه درک درستی از تعالیم مارکسیسم-لنینیسم دربارۀ دین وجود دارد و نه آگاهی درستی از تاریخ ایران و اسلام، چرا که – حداقل – یک قرن قبل از "مولا علی"، تاریخ ایران شخصیتی چون مزدک داشته است[9].
باید یادآور شد که بخش عظیمی از چپ نوین ایران (چپ غیرتوده ای) اگرچه از نظر ایدئولوژیک، مارکسیسم را پذیرفته بود، اما بخاطر خاستگاه مذهبی آن در خانواده های شیعی، در حوزۀ فرهنگ و اخلاقیات، حامل بسیاری از عناصر اسلامی و خصوصاً شیعی بود: شهادت طلبی، مرگ گرائی، اعتقاد به خون و شهادت (به عنوان ضامن پیروزی مبارزات)، زهد، فقرپرستی، پوشیدن لباس های کهنه و مندرس (به عنوان همبستگی با کارگران و زحمت کشان) نفی کتاب، هنر و زیبائی و ... جلوه هائی از فرهنگ و اخلاقیات شیعی بوده اند. در حقیقت بریدن از اسلام و رسیدن به مارکسیسم با نقد آگاهانۀ عناصر اخلاقی و فرهنگی شیعه همراه نبوده است.
در کنار مارکسیسم عامیانۀ حزب توده و التقاط مارکسیسم و ایده آلیسم و تبلیغ نوعی "اسلام انقلابی" توسط این حزب، بعضی از روشنفکران و نویسندگان معروف نیز با تبلیغ نوعی "اسلام راستین"، در انحراف و اغتشاش فکری جامعۀ در حال تحول ایران – خصوصاً نسل جوان – نقش اساسی داشته اند که از آن میان باید به جلال آل احمد نام برد.
جلال آل احمد که در یک خانوادۀ معروف مذهبی و آخوند پرورش یافته بود، سرخورده از اسلام سنّتی و متحجّر، در دروان رونق بازار حزب توده (سالهای 1320) به این حزب پیوست و به خاطر همان التقاط مارکسیستی-اسلامی حاکم بر رهبری حزب، در کمترین مدت تا مدیریت نشریۀ مردم و ارگان تئوریک حزب توده، ارتقا یافت.
با انشعاب از حزب توده (1326) و پیوستن به "نیروی سوم" و خصوصاً پس از کودتای 28 مرداد 32 ( که کمترین تعقیب و خطری برای او بدنبال نداشت) آل احمد در یک ریاضت صوفیانه، راهی بسوی "سرچشمه" و "بازگشت به خویش" جُست. کتاب های "غرب زدگی" و "در خدمت و خیانت روشنفکران" محصول این دوران است.
مخالفت با اندیشه های جدید و عملی به اتهام غرب زدگی، دفاع از اسلام و فرهنگ تشیع، تبلیغ و تأکید بر "وحدت روشنفکر با روحانیت" (یا بقول آیت الله خمینی: "وحدت حوزه و دانشگاه")، متهم کردن نویسندگان و روشنفکران غیرمذهبی به خیانت و مبارزه با آنان بعنوان "غربزده"، دفاع از بزرگترین و معروف ترین مرتجع انقلاب مشروطیت (شیخ فضل الله نوری) و شخصِ خمینی – به عنوان دو نمونه از بزرگترین روشنفکران تاریخِ معاصر ایران – همه و همه – جوهر اندیشه های سیاسی-اجتماعی این دورۀ آل احمد است[10]. او در آخرین مرحله، با سفر به خانۀ خدا (کعبه) سرانجام چونان "خسی" به "میقات" اندیشه های اسلامی پیوست و مستقیم و غیرمستقیم نظریه پرداز حاکمیت اسلامی گردید[11]
علاوه بر گرایش التقاطی حزب توده و کوشش معدودی از روشنفکران "لائیک" در اسلامیزه کردن مارکسیسم و سوسیالیسم، از اوایل دهۀ 1340 ما شاهد کوشش عده ای از روشنفکران مسلمان در سوسیالیزه کردن اسلام هستیم.
رفرم ارضی و اجتماعی شاه (در بهمن 41) ترکیب طبقاتی نوینی در جامۀ ایران بوجود آورد و باعث شد تا طبقۀ متوسط شهری، رشد و گسترش چشمگیری یابد. این طبقۀ نوین بنا به سرشت طبقاتی خود، در برخورد با طبیعت و انسان، جهان بینی و دیدگاه های نوینی طلی می کرد که نمی توانست آنرا در تعالیم اخلاقی و آموزش های اجتماعی اسلام سنّتی بیابد.
متزلزل شدن ساختار فئودالی جامعه و تحولات اقتصادی-اجتماعی ناشی از آن، گسترش مدارس عالی و دانشگاه ها، رشد و توسعۀ تکنولوژی مدرن و نفوذ عقاید متفکران و فلاسفۀ اروپائی، همه و همه، بر توقّعات سیاسی-اجتماعی و دیدگاههای فلسفی اقشار خرده بروژوازی مدرن شهری تأثیری گذاشت بطوریکه ضمن تضعیف سلطۀ دیرپای روحانیون سنّتی، بسیاری از "مسلّمات چندهزار ساله" و انبوهی از باورهای مذهبی را متزلزل ساخت، آنچنانکه متفکر معروف اسلامی (مرتضی مطهری) اعتراف می کند: "حقیقت امر این است که تجدّد علمیِ اخیر اروپا تکان سختی که به افکار داد، مسلّمات چند هزار سالۀ بشر را در مورد فلکیّات و طبیعیّات باطل شناخت، دهشت و حیرت و تشتّت فکری عجبیبی ایجاد کرد... و قهراً افکار را در مورد مسائل دینی نیز مردّد و متزلزل ساخت"[12].
بی اعتقادی به باورهای مذهبی و گرایش نسل جوان (خصوصاً دانشجویان) به مطالعۀ آثار ماتریالیستی و مارکسیستی، شریعتمداران سنتی را هراسان ساخت. دولت های وقت نیز با سانسور مطبوعات و توقیف کتب "ضالّه"، از انتشار تحقیقات علمی دربارۀ تاریخ واقعی اسلام جلوگیری کرده، با تأسیس دانشکدۀ معقول و منقول و تشکیل "سپاه دین"، در اشاعۀ خرافات مذهبی و تقویت و توسعۀ شبکه های دینی (مساجد و امام زاده ها) کوشیدند. در چنین شرایط مساعدی است که عده ای از روشنفکران مسلمان (خصوصاً مرتضی مطهری و دکتر علی شریعتی) نیز با اخذ آرا و عقایدی از فلسفۀ مدرن (مارکسیسم، اگزیستانسیالیسم و ...) و تلفیق آنها با اسلام سنتی کوشیدند تا اسلام را از خطر جدّی نجات دهند. آنان، ضمن اعلام "حالت نیمه مُرده و نیمه زندۀ دین و وضعیت بسیار بسیار خطرناک آن" و "علل گرایش جوانان به مادیگری" به ضرورت یک "نهضت پروتستانیسم اسلامی" و "احیا فکر دینی" و "لزوم نو کردن مذهب" تأکید کردند[13].
دکتر علی شریعتی دربارۀ "حالت خطرناک دین" و رواج فلسفه ها و عقاید "بنیاد کنِ اعتقادی" در این دوران تأکید می کند: "با حمله های پیگیر و نیرومند امواج و حتی طوفان های بنیاد کنِ اعتقادی و اخلاقی و مکتب هایفکری و فلسفی این عصر – که از هر طرف بشدت دارد به نسل جدید روشنفکر هجوم می آورد – احتمال این هست که در دو سه نسل دیگر، بسیاری دیگر از اصول اعتقادات خویش را از دست بدهیم و نسل های آینده کوچک ترین گرایش و حساسّیتی در این زمینه ها نداشته باشند... خطر این است، خطری که همیشه حرفش را می زنیم اینست ... اگر محتوای اسلام را در ظرف های بیانی و علمی مناسب با زمان خویش تجدید و مطرح نکنیم، ظرف و مظروف – هردو – نابود می شوند" [14].
"لزوم نو کردن مذهب در ظرف های بیانی و علمی مناسب"، دکتر شریعتی و دیگر نظریه پردازان "اسلام راستین" را مجبور ساخت تا برای هرچه "علمی تر کردن" اسلام و مطبوع و مقبول ساختن آن در ذهن جوانان و دانشجویان از مفاهیم و واژهای فلسفی و سیاسی-اقتصادی مکاتب روز (خصوصاً مارکسیسم) استفاده کنند. آنان با استفاده (یا سوءاستفاده ) از مفاهیم مارکسیستی و جامعه شناسی مدرن ( از جمله: تضاد، دیالکتیک، طبقه، تاریخ، جامعۀ بی طبقه و ...) و سوار کردن آنها بر مفاهیم اسلامی کوشیدند تا اسلام و تشیع را بعنوان عالی ترین و علمی ترین مکتب فلسفی و سیاسی-اجتماعی تاریخ به جامعۀ در حال تحول ایران معرفی نمایند و سرانجام نیز – با غرور – مدعی شوند: "این ما نیستیم که تازه این حرفها را از مارکسیست ها گرفته باشیم. این مارکسیست ها هستند که این حرف ها را تازه از از اسلام و مذهب (شیعه) گرفته اند"[15].
بررسی عقاید نظریه پردازان "اسلام راستین" مسألۀ مهمی است که باید بطور اساسی به آن پرداخت. زیرا – همانگونه که گفته ایم – ترویج و تبلیغ این افکار در سال های 40 – 57 باعث انحطاط و اغتشاش فکری جامعه (خصوصاً نسل جوان) شد، انحطاط و اغتشاشی که ضمن تأثیرات مخرّب بر جامعۀ در حال تحول ایران، باعث احیاء عقاید متروک اسلامی و در نهایت موجب "تأسیس" نظری جمهوری اسلامی حاکم بر ایران گردید، هم از این روست که نهادها و رسانه های فرهنگی جمهوری اسلامی اینک – مثلاً – از دکتر شریعتی به عنوان " عامل بوجود آورندۀ یک انقلاب فرهنگی کم نظیر در تاریخ" یاد می کنند[16].
در بررسی عقاید نظریه پردازان "اسلام راستین" – که امروزه در غرب به بنیادگرایان (fondamentalistes , integristes) معروف اند – آیا می توان همۀ آنها را در یک دسته و ردیف قرار داد و عقاید همۀ آنان را یکجا بررسی کرد؟
جواب مثبت می تواند باشد، زیرا که علیرغم اختلاف در شیوۀ بیان و خاستگاه اجتماعی این متفکران، شالودۀ نظری و جوهر فکری آنان – خصوصاً دربارۀ آزادی، دموکراسی و حاکمیت سیاسی – یکی است[17]. همۀ این متفکران، "حکومت صدر اسلام" و "اسلام ناب محمد و علی" را بعنوان "اسلام راستین" شناخته و "بازگشت به اسلام اولیه" که بقول دکتر شریعتی: "چهارده قرن از آن دور شده اند" را مقصد و مقصود همۀ اعتقادات و مبارزات خود قرار داده اند[18].
بررسی آراء و عقاید نظریه پردازان "اسلام راستین" به ما نشان خواهد داد که جوهر واقعی و ماهیت مشترک افکار آنان در سه اصل زیر خلاصه می شود:
1- جوهر ضدمارکسیستی و ضدکمونیستی (در مفهوم فلسفی و سیاسی آن). 2- خصلت ضدغربی (ضدّیت با مظاهر تمدن غرب و نفی فلسفۀ سیاسی، آزادی و دموکراسی غربی). 3- فلسفۀ ولایت (فقیه و رهبر) و استقرار یک دیکتاتوری توتالیتر (فاشیسم و استالینیسم).
ما در این جا ضمن اشاره ای گذرا به موارد 1و 2 بخاطر اهمیت مسئلۀ آزادی، دموکراسی و حاکمیت سیاسی، در نقد آراء متفکران "اسلام راستین" بیشتر به فلسفۀ ولایت (فقیه و رهبر) و استقرار یک دیکتاتوری توتالیتر (فاشیسم و استالینیسم) در حاکمیت سیاسی می پردازیم.
ادامه >> جوهر ضدمارکسیستی و ضدکمونیستی (در مفهوم فلسفی و سیاسی آن)
[1] . نگاه کنید به: ایدئولوژی نهضت مشروطیت ایران، فریدون آدمیت، صص 412413- و 416؛ لوایح، شیخ فضل الله نوری، صص 16و 17و 18و 19. [2] . دستورنامه ی حزب سوسیال دموکراتهای ایران – اسناد جنبش کارگری، سوسیال دموکراسی و کمونیستی ایران، ج1، ص43. همچنین نگاه کنید به: تعهدنامۀ جمعیت اجتماعیون-عامیون، اسناد جنبش کارگری...، ج3، ص12. [3] . مردم، ارگان مرکزی حزب تودۀ ایران، شمارۀ 62، اول تیرماه 42. [4] . مردم، شمارۀ 1، دورۀ پنجم، 15 خرداد 43، همچنین نگاه کنید به مقالۀ ب. کیا: حزب تودۀ ایران و روحانیت مبارز (بمناسبت سالگشت جنبش 15 خرداد 42)، دنیا، شمارۀ 3، 1359، صص 111- 123. [5] . ما و روحانیت مترقی، انتشارات حزب تودۀ ایران، 1358؛ مقالۀ "سوسیالیسم و اسلام"، احسان طبری، در دنیا، شمارۀ 6 و 7، مهرماه 1357. و مقایسه کنید با مقالۀ نورالدین کیانوری در: دنیا ،آذرماه 1355، صص 6-7. [6] . دنیا، شمارۀ 3 ،سال 1358، صص 12و 13 و مقایسه کنید با مقالۀ "نگرشی نو از دیدگاه اسلام و تشیع"، رحیم نامور: دنیا، شمارۀ 1، مرداد 58. [7] . مارکسیسم اسلامی یا اسلام مارکسیستی، بیژن جزنی، مقدمۀ راه فدائی، ص6، مقایسه کنید با نظر جلال آل احمد در همین باره: در خدمت و خیانت روشنفکران، ج 2، صص 69- 70 [8] . دفاعیات خسرو گلسرخی در دادگاه نظامی شاه، بهمن ماه 1352. مقایسه کنید با مقالۀ "زندگی و پیکار علی"، احسان طبری در: دنیا، شمارۀ 1، مرداد ماه 1358 و نیز مقالۀ م.ح. روحانی: جان گرانبهائی که حسین در راه خلق بر کف نهاد: دنیا، شمارۀ 4، سال 58، صص 57-63. [9] . در مورد شخصیت و مواضع سیاسی-طبقاتی حضرت علی و امام حسین نگاه کنید به: پندار یک "نقد" و نقد یک پندار (دربارۀ اسلام و اسلامشناسی)، علی میرفطروس، صص 35-37 و 49-53 و 76-80. در مورد شخصیت واقعی سیدعبدالله بهبهانی در نهضت مشروطیت نگاه کنید به: حیات یحیی، دولت آبادی، ج 2، صص 106 و 107 و 150و 219و 220 و ... [10] . نگاه کنید به: غرب زدگی، ص 78؛ در خدمت و خیانت روشنفکران، ج 2، صص 55 و 56 و 63 و 66 و 68 232 مقایسه کنید با نظر دکتر شریعتی دربارۀ آیت الله خمینی، بازشناسی هویت ...، ص 245. آل احمد در دیدار با شریعتی، این دیدار را مثبت می نامد و از اینکه در رابطه با مسائل روشنفکری ایران با دکتر شریعتی "راه مشترکی" را دنبال می کند، ابراز خوشحالی و رضایت می نماید. نگاه کنید به: خدمت و خیانت روشنفکران، ج1، صص 210-211. [11] . نگاه کنید به: خسی در میقات، انتشارات رواق؛ همچنین نامۀ جلال آل احمد به آیت الله خمینی از بیت الله الحرام (مکه) بسال 1343 که در آن خود را "فقیر گوش بزنگ و بفرمان و فرمانبردار" نامیده است: روزنامۀ رسالت، سه شنبه 24 آبان 1373. [12] . اصول فلسفه و روش رئالیسم، سید محمد حسین طباطبائی، مقدمۀ مرتضی مطهری، ص کحا [13] . در این باره نگاه کنید به: احیا فکر دینی ،مرتضی مطهری؛ علل گرایش به مادیگری (ماتریالیسم)، مرتضی مطهری؛ اصول فلسفه و روش رئالیسم، سیدمحمد طباطبائی؛ رهبری نسل جوان، مرتضی مطهری؛ اسلام جوان، مهندس مهدی بازرگان؛ رنسانس اسلامی، دکتر علی شریعتی؛ مذهب علیه مذهب، دکتر علی شریعتی؛ از کجا آغاز کنیم، دکتر علی شریعتی؛ پدر و مادرها ما متهمیم، دکتر علی شریعتی؛ سیر تحول تدریجی قرآن ،مهندس مهدی بازرگان و ... جالب است که دکتر علی شریعتی کتاب سیر تدریجی قرآن را "کشفی همسنگ کشف اسحق نیوتون: می داند. در این کتاب، "وحی بودن قرآن به همان اندازه بدیهی می نماید که علمی بودن طبیعت"!! نگاه کنید به: شیعه یک حزب تمام، ص 81، م.آ7. [14] . امت و امامت، دکتر علی شریعتی، صص 470-471، م.آ.26؛ اسلامشناسی، ج 2، صص 56-57 م.آ.17 یاد و یادآوران ص 178، م.آ7 [15] . جهت گیری طبقاتی در اسلام، دکتر علی شریعتی ،ص 2و 3. همچنین نگاه کنید به: اسلام و مالکیت، سیدمحمود طالقانی، صص 223 و 224؛ مالکیت، کار و سرمایه از دیدگاه اسلام، دکتر حبیب الله پایدار، صص 97 و 217 و 231-232 و 261-262 و 263- 264؛ جزمیت فلسفۀ حزبی، ابوذر ورداسبی، صص 144 و 158 و 168؛ نشریۀ مجاهد، شمارۀ 276، ص 20 مقالۀ محمدعلی توحیدی. [16] . نگاه کنید به: کیهان فرهنگی، شمارۀ سوم، خرداد ماه 63، ص 37. سیداحمد خمینی دربارۀ نقش دکتر شریعتی در پیدائی حکومت اسلامی تأکید می کند: " پدر من (آیت الله خمینی) برای مردم و انقلاب چیزی نداشته و کاری نکرده است، همه از آن شریعتی است..." موحّدین انقلابی (هواداران مکتب شریعتی) اطلاعیۀ 29، دی 64، ص 2، نقل از صفحات شورات، نشریۀ مجاهد. مقایسه کنید با نظر مهندس عزت الله سحابی و دکتر عبدالکریم سروش دربارۀ شریعتی: کیان، شمارۀ 37، ص 48. [17] . دکتر شریعتی در بارۀ ماهیت اختلاف خویش با روحانیون سنّتی و آخوندهای حوزۀ علمیۀ قم – به روشنی – تصریح می کند: "اختلاف من با او (آخوند) اختلاف پسر و پدری است در داخل یک خانواده... بنابراین کماکان انتقاد و پیشنهاد می کنم ،اما در برابر بیگانه (یعنی: غیراسلامی ها، غیرمذهبی ها، کافرها و کمونیست ها) تسلیم محض آنها (ملاها) هستم... من همیشه قوی ترین، مؤمنانه ترین و متعصبانه ترین دفاع را از روحانیت راستین و مترقی کرده ام، دفاع، نگاهبانی و جانبداری از این جامعۀ علمی (یعنی حوزۀ علمیۀ قم) وظیفۀ هر مسلمان مؤمن است ... بزرگترین پایگاهی که می توان امیدوار بود که توده های ما را آگاه کند، اسلام راستین را به آنان ارائه دهد و د راحیاء روح اسلام عامل نیرومند و مقتدری باشد همین پایگاه طلبه و حوزه و حجره های تنگ و تاریک است. تذکار این مطلب نه بخاطر مصلحت است چرا که خدا و خلق می دانند که تاکنون دروغی را بخاطر مصلحت نگفته بودم، نگفته ام و نخواهم گفت"، اسلامشناسی، ج 3، صص 14 و 15 ، م.آ 18؛ قاسطین ، مارقین، ناکثین، صص 372 و 374؛ م.آ 26. کلمات داخل پرانتز از ماست. [18] . نگاه کنید به: پیرامون انقلاب اسلامی، مرتضی مطهری، صص 40-41؛ امت و امامت، دکتر علی شریعتی، صص 465، 466 و 472، م.آ 26؛ چه باید کرد؟ دکتر شریعتی، صص 379 و 380 و 384 م.آ.2؛ لوایح، شیخ فضل الله نوری، صص 50، 52 و 55؛ ولایت فقیه، آیت الله خمینی، صص 10 و 32 و 52-53؛ مصاحبۀ مهندس مهدی بازرگان، روزنامۀ کیهان، چهارشنبه 4 بهمن 57؛ تبیین جهان، مسعود رجویف دفتر اول، ص 41؛ دیدگاه های مجاهدین در بارۀ قانون اساسی دولت اسلام، صص 13 و 17 و 19 و 25 و 28.
|