بیخدایی با اگنوستیسیم چه تفاوتی دارد؟ آیا برخلاف هم هستند؟ |
پرسش: اگر بیخدایی فقط بی باوری به خدایان است، پس چه فرقی با اگنوستیسیم [لاادری گری] دارد؟ پاسخ: بسیاری از کسانی که عنوان اگنوستیک را انتخاب می کنند از عنوان "بیخدا" ابا دارند – معمولاً تصور می شود که اگنوستیسیم "معقول تر" است، درحالی که بیخدایی "دگماتیک تر" است و فرق چندانی با خداباوری ندارد. آیا این دیدگاه درستی است؟ متأسفانه، خیر. شاید اگنوستیک ها صادقانه چنین عقیده داشته باشند که و تئیست ها هم صادقانه این ایده را تأیید کنند، اما این دیدگاه شامل سوءتفاهم های چندی در مورد بیخدایی و اگنوستیسیم است. پیش داوری ها و فشارهای علیه بیخدایی و بیخدا ها هم فقط موجب افزایش این سوءتفاهم ها می شوند. هنوز هم کسانی را بی محابا می گویند که حقیقتاً به هیچ خدایی اعتقاد ندارند تحقیر می کنند و می آزارند، اما "اگنوستیک" بودن محترمانه تر به شمار می آید. تصور می کنند که بیخدا ها به خاطر انکار وجود خدا جزم اندیش هستند، درحالی که اگنوستیک ها، که یقین ندارند، آزاداندیش هستند. این تصور خطاست، چرا که بیخدا ها ضرورتاً منکر وجود خدایان نیستند و در حقیقت کسانی هم که یقینی به وجود خدا ندارند بیخدا محسوب می شوند – به سخن دیگر، بیخدا ها می توانند اگنوستیک هم باشند. همین که دریابیم که بیخدایی فقط به معنای فقدان باور به وجود خدایان است، آشکار می شود که اگنوستیسیم، آن طور که بسیاری فکر می کنند، "راه سومی" میان بیخدایی و تئیسم نیست. داشتن باور به یک خدا یا نداشتن باور به آن تمام امکانات را در بر می گیرد. اگنوستیسیم درباره ی باور به خدا نیست، بلکه درباره ی معرفت (دانش) است – این واژه در اصل برای توصیف موضع کسی ابداع شد که نمی تواند ادعا کند که به یقین می داند که خدایی هست یا نه. به این ترتیب، معلوم می شود که اگنوستیسم هم با بیخدایی سازگار است و هم با خداباوری. شخص می تواند به خدا باور داشته باشد (تئیست باشد) بدون اینکه مدعی باشد که به یقین می داند که خدا هست؛ چنین شخصی تئیست اگنوستیک است. از سوی دیگر، اگر شخصی بی باور به خدایان باشد (بیخدا باشد) بی آنکه ادعا کند که به یقین می داند خدایی نیست یا نمی تواند باشد؛ یک بیخدای اگنوستیک محسوب می شود. همچنین توجه به استانداردهای دوگانه ی این ادعای برتری اگنوستیسیم هم جالب است: می گویند اگنوستیسیم "بهتر" از بیخدایی است چون کمتر جزمی است. اگر بیخداها به خاطر اگنوستیک نبودن جزم اندیش هستند، پس خداباوران هم جزم اندیش هستند. از سوی دیگر، اگر خداباوران را بتوان آزاداندیش دانست، پس بیخداها را هم می توان آزاداندیش دانست. سرانجام، حقیقت امر این است که شخص لزوماً بین بیخدا بودن یا اگنوستیک بودن مخیّر نیست. برعکس، نه تنها شخص می تواند هردو باشد، بلکه توأماً بیخدا و اگنوستیک بودن خیلی هم رایج است. یک بیخدا اگنوستیک ادعا نمی کند که به قطع و یقین می داند که هیچ چیزی تحت عنوان "خدا" وجود ندارد یا چنین چیزی نمی تواند وجود داشته باشد، بلکه می گوید که فعلاً باور ندارد که چنین چیزی حقیقتاً موجود باشد. |