طرفداران حكومت دموكراتيك ديني
برگرفته از کتاب « سکولاریزم، از نظر تا عمل»
فصل پنجم: دين و حكومت: پس از انقلاب
نوشته ی دکتر محمد برقعی
نشر قطره، چاپ اول 1381
حجت الاسلام محسن كديور:
ايشان نماينده نسل جديدي هستند كه در حوزهها بويژه پس از انقلاب به سرعت رشد ميكنند. نسلي كه با بهرهگيري از دانش روز در انديشه ی جان تازه دميدن در كالبد پير و فرتوت حوزههاي علميه سنتي هستند و به نظر ميرسد كه در َآينده نقش بسيار زيادي در حوزه ها بر عهده خواهند داشت. لذا بجا است به نظرات ايشان با دقت بيشتري پرداخته شود. وي در مخالفتش با ولايت فقيه شهره شد و از پايگاه درون حوزه به نفي اين نظريه پرداخت و با همان زبان و شيوه استدلال طرفداران ولايت فقيه، يعني استفاده از آْيات و احاديث، آن را خلاف خواند. كاري كه مهندس بازرگان به عنوان يك مسلمان غيرحوزوي مسلط به قرآن، نه كتب فقهي و سنت حوزهها، در كتاب «ولايت مطلقه فقيه» آغاز كرد. به هر حال ايشان در توضيحي كه در مورد نشر نظرياتشان در روزنامه الگمارتيه براي نشريه كيهان فرستاد رفع هرگونه شبهه در نظراتشان را كرد و از اين جا بين خودشان و امثال آيتالله منتظري خط كشيد. وي گفت كه ولايت فقيه به هر شكلش، حتي انتخابي و با راي مردم، یا اين كه ولي فقيه هر چند سال يكبار طي انتخاب گزيده شود – يعني تمام اصلاحات احتمالياي كه در قانون اساسي جمهوري اسلامي نيامده و اين سِمت را امري وراي قانون و نظارت كرده است – رد كرد. و افزود جمع ميان ولايت فقيه و دموكراسي ممكن نيست. يكي كه از در وارد ميشود ديگري از در بيرون خواهد رفت.
وی به حکومت دموکراتیک دینی معتقد است امّا بر آن است که اگر مردمی با انتخاب خود و آزادانه حکومت دینی را برگزیدند ولی قوانینی را تصویب کردند که خلاف شرع بود، حق تقدم با رأی مردم است. نکته ای که به روشنی و صراحت در کارهای سروش و شبستری و اشکوری هم دیده نمی شود، و مسلماً مورد قبول بسیاری از ملّی مذهبیون قدیم چون یزدی، طباطبائی و میثمی نیست. و از نظر عموم اهل حوزه، چه موافق و چه مخالف ولایت فقیه، پذیرفته شده نیست، و افرادی چون آیت الله نائینی و طالقانی و مطهری فرض آن را هم باطل می دانستند. البته گفتنی است که ایشان بر آن هستند که اگر چنین بشود حکومت دموکراتیک هست، اما دیگر اسلامی و دینی نخواهد بود و تغییر هویت می دهد.
اما آنچه ایشان را از بیشتر طرفداران حکومت دموکراتیک دینی متمایز می کند باور ایشان به اعتبار فقه سنتی و آموزش های حوزوی است. ایشان کاربرد فقه را چون اشکوری و سروش ناچیز و اندک نمی داند و بر آن هم نیست که این نظرات و احکام و فتواها برداشت ها و فهم های ما است، نه خود اصل دستورات دین – ادعایی که جان کلام سروش در قبض و بسط شریعت و مجتهد شبستری در هرمنوتیک کتاب وسنت است، و امروزه تحت عنوان قرائت های مختلف دینی در جامعه جا افتاده است. وی این ادعا را به هر زبانی گفته شده باشد نمی پذیرد، و بر آن است که آن چه قرنها در حوزه ها پذیرفته شده اعتبار دارد. دستورات در کتاب و سنت آمده و برای ما هم دسترسی به اصل آنان همان گونه که مورد نظر شارع بوده ممکن است. البته همیشه باید ابزار فهم را صیقل داد و از دانش روز برای بهتر کردن فنون، جهت دستیابی به قول و نظر اصلی شارع بهره گرفت.
همین باور به فهم اصل حقیقت و دستیابی به گوهر واقعی دین است که راه پذیرش نظریه ی پلورالیسم دینی را بر او می بنندد. در مباحثه با دکتر سروش[1] تساهل و مدارا با معتقدین عقاید دیگر و باورهای مختلف را می پذیرد، سنتی که در اسلام به ویژه در عرفان آن ریشه دار است اما پلورالیسم دینی را که در این قرن به عنوان یک نظریه ی منظم و تدوین شده است – هر چند نشانه هایی از آن در گذشته و میان متفکران دینی به ویژه عرفا دیده می شود – نمی پذیرد. و این نظر را برنمی تابد که اگر افراد با به کار گیری کامل عقل خود و بدون هیچ گونه غرض و مرضی و تعصبی به حقیقت کل بنگرند ممکن است به برداشت های مختلف برسند و راه همه به یک مکتب ختم نشود. از این روی است که می توان گفت در عمل سیاسی، معتقدان به پلورالیسم دینی آسان تر با دگراندیشان همسایه و همراه می شوند، و قدرت برآیند خواست های گروه های مختلف را پذیرا می شوند. درحالی که ایشان در اوج بلندنظری باید مخالفان فکری خودشان را، که بالاخره کج اندیش و خطااندیش می دانند، تحمل کنند، و به ضرورت باور به آزادی انسان و دموکراتیک بودن نظام حکومتی مورد نظر اسلام به آنان حق اظهار وجود بدهند. اما دیدیم که هر آن جا که قانونی یا قوانینی مخالف شریعت تصویب شد، خصوصیت دینی و اسلامی حکومت نفی می شود. توجه شود که ایشان بر آن نیست که آنچه ما از شریعت می فهمیم قرائت ما است از شریعت، بلکه بر آن است که ما می توانیم اصل و حقیقت نظر شارع را بفهمیم و عین مقصود او را از متون استخراج کنیم. لذا می توان حدس زد که آن نظر آزادمنشانه، که به ظاهر بسیار هم منطقی و زیبا به نظر می رسد، با چنان تفسیر و اندیشه ای که در پس دارد، در عمل سیاسی چه غوغاها بر خواهد انگیخت و چه ستیزه ها را سبب خواهد شد. آخر مگر می شود نمایندگان مردم قوانینی را تصویب کنند که منجر به نفی هویت حکومتی بشود که مردمی با همان باورهای سنتی خود به صورت اسلامی گزیده اند.
ایشان در مورد پذیرش دموکراسی هم باز به همان آموزش های سنتی دینی مراجعه می کنند. مطالبی که آیت الله نائینی و عموم آزاداندیشان حوزوی گفته اند، و پیش از انقلاب ورد زبان روشنفکران دینی بود، و مجلس مشروطه هم بر سر درهایش نوشت، و حکومت اسلامی کنونی جهان هم برای اثبات دموکرات بودن اسلام به آن استناد می کنند. یعنی استناد به آیاتی چون و شاورهم فی الأمر، و بعد هم سنت حضرت رسول و ائمه در این مورد، و احادیث و روایات دال بر شور و مشورت. در حالی که آیت الله محمد مجتهد شبستری به روشنی بیان می دارند که مقولاتی چون دموکراسی، مقولاتی است دست آورد انسان متمدند جدید در یکی دو سده ی گذشته و اصلاً در زمان اسلام نبوده است. دموکراسی مقوله ای بس وسیع تر از مشاورت است. مشاورت رهبر با دیگران را نمی توان دموکراسی دانست. اما آقای کدیور این را بر نمی تابد[2]، همان گونه که کمتر افرادی هم در ایران و جهان اسلام این تفاوت را عمیقاً متوجه شده اند. فهم ما از بسیاری از مقولات غربی هنوز، چون همان فهم متدینان مشروطه خواه از مفهوم مشروطه، ناقص و سطحی است. و همان گونه که امثال داریوش شایگان[3] و سیدجواد طباطبایی[4] بارها گفته اند ما مفاهیمی را از فرهنگی بدون درک دقیق و ریشه ای آن می گیریم و تفسیر و فهم خودمان را بر آن حاکم می کنیم، و از بابت این کج فهمی ها سال ها سردرگم می شویم و ده ها نوع عارضه ی اجتماعی را تحمل می کنیم.
اما آنچه آقای کدیور را بیشتر مطرح می کند نظرات ایشان نیست، که جز مبارزه با ولایت فقیه آن سخنی تازه، حتی در حد سایر روشنفکران دینی هم در آنها نیست. بلکه شیوه ی مقابله ی ایشان با مسئله ی ولایت فقیه است. شیوه ای درون حوزوی، که کارکرد اصلی اش هم نزد متدینین، و درست تر روحانیون، است. آقای کدیور به عنوان نماد یک خط فکری جدید و یک نیروی جدید در درون حوزه ها است که مطرح می شوند. افرادی مجهز به دانش روز و آگاه از شیوه های جدید نگاه به جهان، حتی مجهز به آن روش مطالعه، که به احیای آموخته های سنتی دین رفته اند. و بر آن هستند که با این اطلاح و گردگیری و آرایش نوین به دانش های کهن دادن، آن را در مقابل حملات بی امان و ریشه برانداز اصلاح طلبان دینی مجهز و توانمند می کنند. که اگر اصرار داشته باشیم مشابه آنان را در تاریخ تمدّن غرب بجوییم باید از ژزوئیت ها یا یسوعیون نام برد.
از این روی است که ایشان به دلیل مخالفت با ولایت فقیه و اندیشه ی مذهبیون انحصارگرا، و روحانیتی که حاضر نیست در نگاه کهنه و سنتی خودش به جهان تغییر بدهد، با دیگر آزاداندیشان و اصلاح گران هم سنگر می شود و دراین مرحله از راه با آنان همراه می شود. اما راه اینان در اساس متفاوت است، و در حقیقت با کنار رفتن دشمن مشترک، ستیز فکری آنان باهم آغاز می شود. همان گونه که اشارتی چند به اختلاف ایشان با سروش و مجتهد شبستری شد.
به طور کلی آقای کدیور یکی از بهترین دست آوردهای اندیشه ای است که در چند دهه ی گذشته در حوزه های علمیه ی ایران و دیگر کشورهای اسلامی به اشکال مختلف جلوه کرده است. جان کلام این افراد آن است که در حوزه و آموزش های آن حقیقت آموزش های دینی وجود دارد. این آموزش ها ناب و قابل به پاسخگویی به مشکلات زندگی این جهانی و آن جهانی بشر در این زمانه می باشند. تنها تنگ نظری و تنبلی فکری و خمودگی روحانیون حوزه ها، و نو نکردن و خاک از چهره ی آموزش های کهن نگرفتن، سبب شده است که این دانش ها در عمل کارایی و جذابیت خود را از دست بدهند. کافی است با دانش و فن روز آنها را مجدداً تنظيم و تدوين كنيم تا كارآيي و جذابيت خود را مجدداً به دست آورند نه آن كه با نگاه نوين قصد تحول بنياني و تغيير در هويت آنها داشته باشيم كاري كه اصلاح گران ديني چون سروش و شبستري و ياران مكتب كيان ميكنند.
اينگونه تلاشها از چند دهه قبل در حوزههاي علميه به اشكال مختلف آغاز شده، و هميشه هم در اثر فشاري بوده است كه از سوي روشنفكران ديني حس كردهاند. روشنفكراني كه از حوزه سرخورده و بساط اصلاح خود را در بيرون حوزهها پهن كرده و مورد استقبال مردم كه خواستار حرف مناسب زمانه و سخن نو هستند، قرار گرفتهاند. همين فشار و احساس خطر نيز جمعي را در حوزهها به چارهجويي واداشته است. ياران مكتب اسلام از پيشگامان آن بودند بعد هم دارالتبليغ و دارالفكر و موسسات مختلفي از اين دست. نكته جالب آنكه اين نهادها كه در زماني پيشرو بودند، به دليل عدم انعطاف در هويت و ذاتشان و اصلاحگري ابزاري و عكسالعمليشان، خود پس از مدتي در قبال رشد جامعه نماد سنتگرايي ميشوند. به عبارت ديگر اينها به عقب نميروند بلكه بر سر همان جايي كه زماني پيشرو بود ميايستند و جامعه در حركتش از آنان پيشي ميگيرد. آيتاللههايي چون مكارم شيرازي، قدوسي، مشكيني، جنتي و حتي مصباح زيدي كه سالها پيش قرار بود اصلاحگر باشند و منادي اسلام مناسب اين قرن و مجهز به دانش روز، حال نماد سنتگرايي و دفاع از ارزشها و دستآوردهاي كهن درون حوزهها ميشوند.
به هر حال آقاي كديور امروزه اين پرچم را بر دوش ميكشد و چون بسياري از فرهيختگان جديد دانشگاه رفته ذهني منظم را با ايمان سخت به هم آميخته است، و حاصلش كارهاي اساسي و بنيانياي شده است كه در حقيقت سلاح انحصار را از دست روحانيت سنتي به درآورده است. دانش درون حوزهها به طور كلي از كتابهايي است كه فهمش براي غير حوزويها مشكل است. زبان عربي به همراه شيوه نگارش و تنظيمي متعلق به قرون گذشته، فشرده و پر از اصلاحات فني. خلاصه دانشي دور از دسترس جامعه و در انحصار قشري خاص. به همين سبب هم نشر آنها محدود و بسياري با همان چاپ سنگي سابق. البته همين عتيقه بودن و دور از دسترس ديگران بودن اين دانشها به آنها نوعي حرمت و قدوميت بخشيده، و براي عالمان و محصلان آن امتياز ويژه و تخصص و ادعاي حق انحصاري به بار آورده است.
امثال حجتالاسلام كديور اين دانشهاي اختصاصي و كهن را فرا ميگيرند و بعد آن را با زبان روز و قابل فهم جامعه در سطح وسيعي نشر ميدهند. اينان البته در آغاز راه خطري بزرگ براي اهل حوزهها هستند، زيرا قدرت اهل حوزه در همين حلقهاي بودن و انحصاري بودن و تخصصي بودن كارشان است. حال اگر كسي و كساني آن را از پستوها و حجرهها به كوچه و زير آفتاب بياورد هم همه ی قدسيت آن فرو ميريزد و هم جامعه ميبيند كه اينان هم اطلاعات عجيب و غريبي ندارند كه بسياري ديگر هم به آساني نميتوانند فرا بگيرند. لذا به مبارزه ی فکری با اهل حوزه در میدان خود آنها می روند و آنان را از اريكه ی قدرت انحصاري و اسرارآميزشان فرو ميكشند.
اما هر چند اين خطر در كوتاه مدت براي اهل حوزه وجود دارد ولي در دراز مدت آنكه آنان را نجات ميدهد همين تازه به ميدان آمدهايي چون كديور هستند، كه با دانش و فهم امروزي خود باعث اعتبار علوم حوزوي و استقبال عامه از آنها مي شوند.
ولايت فقيه يك نمونه از اين عملكرد است. تا پيش از آنكه كديور وارد ميدان عمل شود يك سوي علمايي بودند كه با تكيه برآيات و احاديث آن را ثابت ميكردند، و در اثر پيروي انقلاب هم وجه غالب شدند. يك سوي ديگر هم معدودي روحانيون مخالف با همان شيوه استدلال. جامعه هم، به ويژه نسل جوان، بر آن بود كه این ميدان كار و فهم او نيست، مثل مناظره دو شيميدان با زبان فرمولها با يكديگر. اما وقتي آقاي كديور كتاب «دولت در فقه شيعه» را نوشت به صورتي بسيار منظم و سازمان يافته نظراتي را كه در اين مورد در ميان علماي حوزه از قرنها پيش تا به حال مطرح بوده بيان كرد. با استناد به همان كتبي كه علماي حوزه از آن براي اثبات نقطه نظراتشان استفاده ميكنند، اما به شيوهاي كه براي نسل امروز هم قابل فهم و قابل هضم باشد. حاصل كار هم آنكه معلوم ميشود نظريه ولايت فقيه به شكل انتصابي آن مورد قبول انگشتشماري از علماي دين بوده، و نظريه ولايت مطلقه فقيه هم از ابداعات شخص امام خميني است. حال اگر جامعه از اين دو نظريه روي برگرداند، هنوز به اعتبار آنچه كه در كارهاي امثال آقاي كديور ميخواند، براي روحانيت و حوزه و علماي دين همچنان احترام قائل ميشود.
فايده مهمتر كار امثال آقاي كديور اين است كه وقتي دانشي به ميان مردم برده مي شود و از پستوها و حجرهها بيرون ميآيد، ناگزير صيقل ميخورد و حشو و زوايد آن از بين ميرود و مثل درختي كه هرس شود بارورتر ميشود. شاخ و برگهاي مرده و كهنه كنده ميشوند تا شاخهها و غنچههاي نو بر درخت نمايان شوند. و بالاخره در همين ميدان واقعي جامعه است – به ويژه در اين قرني كه دانش مردمي و فراگير شده است – كه هر دانشي سنگ محك ميخورد و مفيد و غيرمفيد بودن و كارآي و غيركارآي بودنش معلوم ميشود. ضمن آنكه به اين طريق تنها منبع تغذيه و رشد اين دانش هم حوزه با معدود دانشآموزان آن نميشود. بلكه به مقدار زيادي از خود جامعه و مغزهاي درون جامعه تغذيه ميكند. يعني باز ميگردد به همان دوران و ايامي كه زمان رشد و شكوفايي آن بود. آخر اين زمانه به هيچ عنوان دين كهنه و گذشته شانسي براي قبول ندارد، و حتي دين كهنه هم بايد با لباس نو ارائه شود كه نو را حلاوتي است دگر.
نكته: نكته آخر آنكه جاي تاسف است كه دگر باره ميدان كار پژوهشگران با ميدان كار سياسيون در هم آميخته است يعني جامعه از امثال كديور و سروش و شبستري ميخواهد كه در سياست نظر دهد، و از كارهاي علمي و فلسفي آنان راه حل سياسي ميجويد. همان ايرادي كه پيش از انقلاب شاهدش بوديم. مردم از نويسندگان توقع رهبر سياسي و كشيدن بار مبارزه سياسي را داشتند. در حالي كه هر كس در ميدان عمل خود توانايي لازم را دارد. میدان سیاست از غلط انداز ترین میدان ها است. زیرا میدانی است که هم تخصص شناخته شده دارد، و افراد سیاسی با سوابق طولانی و دانش سیاسی در آن فعال هستند، و هم افرادی از دانش های مختلف که به هیچ عنوان سیاسی نیستند وارد این میدان شده و بسیار هم موفق بوده اند. لذا هرکس فکر می کند سیاست میدان کار او هم می تواند باشد، در حالی که در این زمینه به تجربه و سابقه ی عمل طولانی نیاز است. هر چند همیشه انسان هایی هستند که با استعدادی فوق العاده یکشبه ره صد ساله را پیموده اند.
در سطور گذشته به اشاري آمد كه چگونه حتي بزرگاني چون دكتر سروش و دانش پژوهاني چون حجتالاسلام كديور و دانشمندان چون آيتالله محمد مجهتد شبستري با تمام تسلطشان بر کار و نظر خودشان وقتی در زمینه ی سیاست عملي نظر ميدهند نظرشان فاقد پختگي و انسجامي است كه از آنان انتظار ميرود. در حالي كه در بخش آينده خواهيم ديد چگونه افراد با تجربهتر صحنه سياست چون مهندس بازرگان، مهندس سحابي، و دكتر يزدي نظرات سياسي پختهتري بهره دارند.
اين انتظار نادرست و باري كه جامعه بر دوش صاحبنظران و متفكران اجتماعي ميگذارد سبب ميشود كه نه تنها جامعه از بهترين نظرات بهره نميگيرد، بلكه آن انديشمندان را هم از تاخت و تاز در ميداني كه توانايي اصلي آنان در آنجا است باز ميدارد. در حالي كه اين كار انديشمندان ارائه نظرات اساسي و منظم و پخته است، و كار افراد سياسي عملي كردن آن نظرات، و يا به امكان عملي كردن آنها انديشيدن . در یک جامعه ی سالم حتی از برندگان جوایز صلح در اقتصاد نمی خواهند که اداره ی عملی کار اقتصاد جامعه را به دست گیرند، یا نطق های سیاسی رئیس جمهور را در امور اقتصادی بنویسند، و یا حتی بر قامت برنامه های اقتصادی خود لباس سیاست عملی بپوشانند. سیاست هم میدان عمل خود را دارد و تجربه و دانش خاص خود را نیاز دارد، هر چند که این تجربه و تخصص لزوماً از روش هایی رسمی گرفته نشود و به قول ماکسیم گورکی صحنه ی جامعه دانشگاه او باشد. و بالاخره زيانبار ترين عوارض چنين توقعي آن است كه اين انديشمندان در خطر حملات سياسي بيرحمانه دشمنان قرار ميگيرند. درست به آن ميماند كه نويسندهاي را در ميدان جنگ رها كنند و از او بخواهند با سربازان و جنگاوران كهنه كار و سرسخت، و در بسياري از مواقع بيرحم، مبارزه كند در حالي كه در آن ميدان جنگ تنها كساني بايد بروند كه ذهنشان براي جنگيدن و مبارزه تربيت شده و آمادگي آن كار را دارند.
البته گفتني است كه گاه اين امر به شكل اجتناب ناپذيري پيش ميآيد، در آنجا كه جامعه فضاي سالم سياسي ندارد چنين تداخلي اتفاق ميافتد. در آمريكا لاتين كشيشها كار سياست را بر عهده ميگيرند، و در اروپاي شرقي نويسندگان. در ايران پيش از انقلاب هم اين توقع از شاعران و نويسندگان ميرفت، كه ديديم با فعال شدن صحنه ی سياست واقعي آنان به دنبال كار خود رفتند. البته با افزايش خفقان دگرباره حضور آنان در صحنه سياست چشمگير شده است. به هر حال تجربه نشان داده است كه در انديشمنداني كه ذكرشان رفت در ميدان كار خود دهها بار كارآي تر و مفيدتر براي جامعه ميتوانند باشد، تا در صحنه ی سياست روزمره كه كار و تجربه كافي در آن را ندارند.
[1] . "درباره پلورالیزم دینی، مناظره ی دکتر عبدالکریم سروش و حجت الأسلام محسن کدیور" روزنامه ی سلام، بهار 1378.
[2] . گفتگوی محمد مجتهد شبستری و محسن کدیور، کیان 45، اسفند 13777
[3] . "زیر آسمان های جهان"، داریوش شایگان، ترجمه ی نازی عظیما، انتشارات فرزان روز، تهران، 1376، و "آسیا در برابر غرب" داریوش شایگان، امیرکبیر، 1378.
[4] . "زوال اندیشه ی سیاسی در ایران"، جواد طباطبایی، انتشارات کویر، تهران، 1377.