پنج فرضیه درباره ی آینده ی دین بخشی از کتاب «شکستن طلسم» ؛ دین به سان یک پدیده ی طبیعی دانیل دنت ترجمه: ا. فرزام |
انجام پژوهش گران تمام می شود و گاهی اثرات زیانباری دارد. یکی از درس هایی که از تاریخ قرن بیستم می گیریم این است که گاهی باید دانشمندان از پیگیری کنجکاوی های آنی شان منع کرد. اکنون می توان پرسید که گذشته از کنجکاوی صرف، آیا بررسی علمی دین واقعاً موجه است؟ آیا ما به پژوهش دین نیاز داریم؟ آیا این پژوهش به ما یاری می رساند تا سیاست های بهتری اتخاذ کنیم؛ مسائلی را حل کنیم و جهان بهتری بسازیم؟ ما درباره ی آینده ی دین چه می دانیم؟ در مورد آینده ی دین می توان پنج فرضیه ی کاملاً متفاوت را مطرح کرد:
البته می توان احتمالات دیگری را هم طرح کرد، اما این پنج فرضیه نشانگر کرانه ی دیدگاه هایی است که جدی گرفته می شوند. اهمیت این فرضیه ها در این است که هر کسی دست کم یکی از کی را از این فرضیه ها را مهمل یا دردسرساز یا حتی عمیقاً آزاردهنده می داند، اما یکی را نه تنها پیش بینی می کند بلکه عمیقاً مشتاق وقوع آن است. مردم بر پایه ی آمال و خواسته هایشان عمل می کنند. نظرات ما در مورد دین، به بیان ملایم، متنافر است پس می توانیم مشکلات و اختلافات پیش رو را پیش بینی کنیم. این اختلافات در بهترین حالت موجب هدر رفتن تلاش ها و منجر به کارزارهای غیرسازنده می شوند و در بدترین حالت به جنگ های تمام عیار و فجایعی مانند نسل کشی می انجامند.
دست بالا، فقط یکی از فرضیه های بالا درست از آب در خواهد آمد؛ بقیه عمیقاً بر خطا خواهند بود. بسیاری فکر می کنند که می دانند فرضیه ی درست کدام است، اما هیچ کس حقیقت امر را نمی داند. آیا همین نکته به خودی خود دلیل کافی نیست تا دین را به طور علمی مطالعه کنیم؟ چه بخواهید دین تقویت شود و چه بخواهید نابود شود، چه بخواهید که دین تحول یابد و چه بخواهید که به وضع فعلی باقی بماند، مشکل می توانید منکر این مطلب شوید که وضع آینده ی دین اهمیت فوق العاده ای در شکل دهی آینده ی دنیا دارد. امید و خواست هایتان هر چه که باشند، به سودتان خواهد بود که بدانید وقوع کدام رخداد محتمل است و چرا. از این جهت، شایان ذکر است که کسانی هم که به قداست عدد 5 معتقد اند با حدّت اخبار را می کاوند تا شواهدی برای اعتقاد خود بیابند. آنها منابع و مراجع خود را تنظیم می کنند و بر سر تعابیر مختلف پیشگویی هایشان بحث می کنند. آنان فکر می کنند که کندوکاو آینده ی دین برایشان مفید است، در حالی که اعتقاد ندارند که آدمی می تواند سیر رخدادهای آتی را تعیین کند. ما [که چنین اعتقاداتی نداریم] دلایل بیشتری برای بررسی پدیده ی دین داریم، زیرا کاملاً آشکار است که از خود خشنودی و جهل می تواند منجر به اتلاف فرصت های ما برای هدایت این پدیده به سمت و سویی شود که درست می شماریم.
باید گفت که نظرات مردم درباره ی پژوهش علمی دین به چند دسته تقسیم می شود. یک دسته متقاعد اند که پژوهش علمی دین ایده ی خوبی است؛ دسته ی دیگر شک دارند که این پژوهش ارزش چندانی داشته باشد؛ گروه دیگر فکر می کنند که شاید پیشنهاده ی من شرورانه – توهین آمیز، خطرناک، و یا احمقانه است. من نمی خواهم برای کسانی که با من موافق اند موعظه کنم. روی سخن من بیشتر با کسانی است که از پژوهش دین متنفرند. امیدوارم بتوانم آنها را متقاعد کنم که نفرت آنها نابجاست. این البته وظیفه ی خطیری است. مثل این است که بخواهیم کسی را که نشانگان سرطان را دارد متقاعد کنیم که باید همین حالا نزد دکتر برود، چون ممکن است او هراس نابجایی از آزمایش سرطان داشته باشد و اگر زودتر خود را به دکتر نشان ندهد، تأخیر به بهای جانش تمام شود. در چنین مواقعی ممکن است دوستان تان از مداخله ی شما در زندگی شان برآشفته شوند، اما باید ثابت قدم باشید. خب، من می خواهم دین را روی میز آزمایش بگذارم. اگر چنان که خیلی از مؤمنان اصرار دارند دین پدیده ای خوش خیم باشد، نتیجه ی آزمایش آسودگی می آورد؛ ظن و گمان ها را می زداید و سپس می توانیم به عوارض جانبی دین بپردازیم، درست مثل هر پدیده ی طبیعی دیگر که عوارض جانبی خود را دارد. اگر هم پدیده ی دین خوش خیم نباشد، هر چه زودتر و روشن تر مشکل را تشخیص بدهیم، بهتر خواهد بود. آیا خود این پرسمان موجب ناراحتی و خجالت می شود؟ تقریباً به قطع می توان گفت که بله، اما این بهای اندکی است که باید بپردازیم. آیا خطر این هست که کنکاش گسترده ی دین موجب اختلال در یک دین سالم شود، یا حتی آن را فلج کند؟ البته. مخاطره همواره وجود دارد. آیا می ارزد که دست به چنین مخاطره ای بزنیم؟ شاید نه، اما من هنوز استدلالی ندیده ام که مرا به این امر متقاعد کند، و به زودی به بهترین این استدلال ها خواهیم پرداخت. در این باره، فقط استدلال هایی شایان توجه خواهند بود که بتوانند نشان دهند که (1) دین در مجموع برای نوع بشر فوایدی دارد ، و (2) این فواید با پرداختن به پژوهش دین زایل می شوند. من به شخصه نگران این هستم که اگر ما اکنون دین را به پرسش نگیریم، و با هم نکوشیم تا بازنگری ها و اصطلاحات لازم را در آن اعمال کنیم، صوری از دین را برای فرزندان خود به ارث خواهیم گذاشت که به طور فزاینده ای مسموم و خطرناک خواهند بود. البته من نمی توانم این پیش بینی شخصی ام را ثابت کنم، و از کسانی که فکر می کنند چنین چیزی قطعاً رخ نخواهد داد می خواهم که فارغ از دل بستگی شان به سنت دینی خود، که مسلماً هیچ ربطی به این بحث ندارد، دلایل پشتیبان عقاید خود را بیان کنند.
کلاً، بیشتر دانستن بخت شما را برای رسیدن به اهداف تان افزایش می دهد. این یک حقیقت منطقی نیست، زیرا عدم قطعیت تنها عاملی نیست که می تواند احتمال حصول اهداف را کاهش دهد. هزینه ی دانستن (مانند هزینه ی رسیدن به دانش) باید منظور شود، و چه بسا این هزینه ها گزاف باشند، به همین خاطر است که گاهی «هرچه بادا باد» توصیه ی خوبی است. فرض کنید که ما نتوانیم به دقت بدانیم که معلومات در یک حیطه ی خاص تا چه حد برایمان مفید است. اگر چنین باشد، آنگاه هرگاه به آن حد برسیم (البته اگر رسیدن به آن حد برایمان مقدور باشد) باید پیشروی بیشتر را منع کنیم یا دست کم کسب معلومات بیشتر در آن حیطه را ناپسند بشماریم. شاید این اصل هرگز به کار گرفته نشود، اما این نکته را نمی دانیم، و مسلماً باید این اصل را بپذیریم. پس شاید یکی از عمده ترین اختلاف نظرهای جهان امروز بر سر این باشد که آیا ما به چنان حدی رسیده ایم یا نه. این رویکرد تبیین روشن تری از عقاید اسلام گرایانی که می گویند علم غربی چیز بدی است به دست می دهد: شاید بتوان گفت که اشکال اعتقاد آنان فقط این است که حد و مرز سودمندی دانش را غلط تعبیر کرده اند. گاهی جهل غنیمت است. باید چنین احتمالاتی را به دقت ملاحظه کنیم.
مطلب مرتبط>> یک تعریف عملی از دین |