مغالطه ی توسل به عواطف (Appeal to Emotions) |
این مغالطه هنگامی رخ می دهد که برای واداشتن کسی به قبول یک نتیجه، به جای شواهد، به عواطف او متوسل شوند. کسی که مرتکب این مغالطه می شود امیدوار است که شنونده اش یک باور را برپایه ی احساساتی بپذیرد که با آن باور همراه می سازد. احساساتی مانند خشم، عداوت، ترس، افسوس، گناه، یا هر چیز دیگر. در عمل، او امیدوار است که مخاطبان اش مرتکب مغالطه ی ذهنیت گرایی شوند. توسط به عواطف می تواند کاملا صریح باشد. در انتخابات ریاست جمهوری سال 1964 آمریکا، شعار حامیان بَری گُلدواتر این بود که "در دل تان می دانید که حق با اوست". اما اغلب، توسل به عواطف چنین صریح نیست. ممکن است مانند تبلیغات و سخنرانی های پرشور و شرر سیاسی، به بیانی بلاغی باشد که آکنده از مضامین عاطفی است. در حقیقت، منطقیون قرون وسطا این مغالطه را argumentum ad populum – توسل به توده—نام نهاده بودند زیرا یکی از آشکار ترین نمونه های آن "عوام فریبی" های مرسوم خطیبان است. همچنین این مغالطه می تواند به شکل تصویری باشد که دارای بار عاطفی قوی است. برای مثال، در تلویزیون این مغالطه را نه تنها در آگهی ها، بلکه در اخبار و برنامه های مستند نیز می ببینید که از تصاویر برای مسحور کردن بیننده استفاده می کنند.
بلاغت و دیگر ابزارهای تحریک عاطفی فی نفسه مغالطه آمیز نیستند. اگر برهانی منطقی برای پشتیبانی از یک نتیجه داشته باشید، هیچ اشکالی ندارد که آن را به گونه ای بیان کنید که مخاطبان تان علاوه بر خرد، با احساس شان نیز آن را بپذیرند. نویسندگان و سخنوران خبره، منطق و بلاغت را توأم می کنند تا دقیقا همین اثر حاصل شود. حتی در آگهی های تجاری نیز ایجاد کشش عاطفی برای خرید یک محصول می تواند با حسن نیت عقلانی همراه باشد. مغالطه ی عواطف تنها هنگامی رخ می دهد که بلاغت جانشین منطق شود، یعنی هنگامی که قصد این باشد که مخاطب به جای خرد،برپایه ی عواطف اش داوری کند.
چگونه می توانیم وجود چنین قصدی را تشخیص دهیم؟ یک آزمون خوب، برگرداندن برهان به بیانی غیرعاطفی است. اگر برگردان برهان، شکاف بزرگی میان مقدمات و نتیجه باقی گذارد، آنگاه دلیلی داریم که مشکوک باشیم که مقصود از بیان عاطفی (یا تصویر، بسته به موقعیت) متقاعد کردن نابخردانه ی مخاطب بوده است. بگذارید این آزمون را بر چند مثال اعمال کنیم. مارتین لوترکینگ در سخنرانی مشهوری گفت: من رویای آن روزی را در سردارم که این ملت به پا خیزد و درست مطابق این عقیده زندگی کند: " ما بر آنیم که این حقایق بدیهی اند - که همه ی مردم برابر خلق شده اند*."... من رویای آن روزی را در سر دارم که حتی ایالت میسی سی پی ، این ایالت بایرِ تفتیده در کوره ی بیداد و ستم، به واحه ی آزادی و داد بدل گردد. من رویای روزی را درسر دارم که چهار کودک ام در کشوری زندگی کنند که نه بر پایه ی رنگ پوست شان، بلکه برپایه ی محتوای شخصیت شان درباره ی آنها داوری شود. [نقل از بگذارید ترومپت بخواند، نوشته ی استفن بی. اوتس] این قطعه مسلما به عواطف متوسل می شود. اما مغالطه آمیز نیست، زیرا کینگ یک برهان منطقی نیز ارائه می کند. به بیان بی طرفانه، این قطعه می گوید: " آمریکا برپایه ی این اصل بنا نهاده شده که همه ی مردمان برابر خلق شده اند. این بدان معناست که نباید بر پایه ی رنگ پوست مردم، که موروثی است، درباره شان قضاوت کرد، بلکه قضاوت باید برپایه ی ویژگی های کیفی مردم ("محتوای شخصیت شان") باشد. برای سازگاری با این اصل، باید درآمریکا ببا سیاهپوستان و سفیدپوستان ه شیوه ی مشابهی رفتار شود." ابزارهای عاطفی سخنرانی کینگ-- توصیف میسی سی پی به عنوان "ایالت بایر"، اشاره اش به کودکان اش – جایگزین یا رقیب برهان او نیستند. برعکس، معنای آن اصول انتزاعی را انضمامی تر، روشن تر، و قوی تر می سازند. حال، بر خلاف این قطعه، بخشی از اعلامیه ای را ملاحظه کنیم که علیه جنگ اتمی نگاشته شده: با ساخته شدن هر موشکی خطر کشتار هسته ای فزونی می یابد. عاقبت امر را که می نگرم، کودکان نحیف مان را می بینم که در میان های زبانه های آتش گرفتاراند، سان فرانسیسکو تلی از آهن پاره های گداخته است؛ لابه ی ترکیدن سرخ رگ هایشان را می شنوی. و آنگاه فاتحان فرا می رسند: بی شمار موشان گرزه و لشکر سوسک ها . نتیجه ی مولف در جمله ی اول بیان شده است؛ او معتقد است که ما با افزایش تعداد موشک ها خطر جنگ اتمی را افزایش می دهیم. این موضع بحث برانگیزی است؛ برخی محاجه خواهند کرد که افزایش موشک های دفاعی خطر جنگ را کاهش می دهد. پس مولف از ما می خواهد که سیاست تکثیر سلاح های اتمی را نپذیریم. اما برهان اش چیست؟ اگر باقی عبارت را به زبان بی طرفانه برگردانیم، فقط می گوید که جنگ اتمی خیلی مصیبت بار خواهد بود. پس برهان او چنین است:
این برهان بی نهایت ضعیف است؛ شکاف میان مقدمه و نتیجه وسیع است. این حقیقت که جنگ اتمی بسیار مصیبت بار خواهد بود به ما نمی گوید که چگونه از آن اجتناب کنیم. اما مولف این شکاف منطقی را با توصیف تصویری از سان فرانسیسکو درپی بمباران اتمی می پوشاند. او در اینجا بلاغت را به کار می گیرد تا با تحریک عواطف مان، ما را تشخیص ضعف برهان اش بازدارد، و لذا موضع اش را با ابزاری غیرمنطقی بقبولاند.
این جمله نقل قولی از بیانیه ی استقلال . م*
ادامه>> توسل به زور |