مغالطه ی توسل به زور (Appeal to force) |
زمانی جوزف اَدیسون، مقاله نویس قرن هجدهمی، نوشت: یک طریق اثبات براهین ... این است که دولت ها یا گروه ها هر یک صد هزار مباحثه گر را در سپاه خود گرد می آوردند، و آنها طرف مقابل را با ضربت شمشیر متقاعد می کنند. روزگاری پادشاهی چنان به قوت این شیوه ی استدلال خود می نازید که فرمان داد تا آن را بر سلاح هایش بنویسند -- Ratio Ultima Regum: منطق پادشاهان. [اسپکتاتور، شماره ی 239، 4 دسامبر، 1711] تعبیر اَدیسون طعنه آمیز است: استفاده از زور نوعی استدلال نیست، بلکه در حقیقت متضاد استدلال است. تهدید، برهان نیست، بسیج یک دسته چماقدار ، یک استدلال نیست(Baculum در لاتین به معنای چماق زدن است). اگر من با تهدید به شلاق یا زندان شما را وادارم چیزی را بپذیرید، دلیلی به شما نداده ام که بپذیرید آن چیز درست است؛ شما را ترسانده ام تا فکر کنید که آن درست است، یا دست کم بگویید که چنین فکر می کنید. از این جهت، توسط به زور را می توان گونه ای از توسل به عواطف دانست. کاملا ممکن است که توسل به زور، با اجبار مستقیم باشد. برای مثال، هنگامی که دولتی به سانسور می پردازد، برای منع بیان ایده هایی معین، و اجبار توافق با ایده هایی دیگر مستقیما از زور استفاده می کند. هدف از اعمال این کنترل بیان، تاثر نهادن بر باورهای مردم است. اما این مغالطه لزوما شامل توسل به زور فیزیکی یا خشونت نیست. هر کجا که تهدیدی اعمال شود، این مغالطه بروز می کند؛ و چه بسا تهدید های غیر فیزیکی شایع تر از تهدیدات فیزیکی باشند. والدینی که تهدید می کنند که اگر فرزندشان از عقاید مذهبی آنها پیروی نکند، او را طرد می کنند، معلمی که شاگرد مخالف خوانی را با نمرات بد تهدید می کند، کسی که رفیق اش را با تهدید به قطع رابطه به قبول باوری "وامی دارد" – همگی گونه هایی از این مغالطه اند. چنان که این مثال ها نشان می دهند، این مغالطه معمولا به قصد همنوا کردن باورها انجام می گیرد، و جامعه طرق غیرفیزیکی بسیاری برای ارعاب دارد تا فرد را به پذیرش دیدگاه های مألوف خود وادارد. ممکن است دگراندیش به ریشخند گرفته شود، با تقبیح اخلاقی مذمت شود ("فقط یک خوک اینطور فکر می کند.")، یا به او گفته شود که "دیگر از ما نیستی"، و الی آخر. ارعاب از هر قسمی که باشد، جایگزین منطق می شود تا وادار سازد، پس کمتر از اعمال بالفعل زور مغالطه نیست. ادامه>> آزمون 1
|