مغالطه ی بی ربطی (Non Sequitur) |
ترجمه ی تحت اللفظی نام لاتین این برهان، non seqiutur، "از آن نتیجه نمی شود" است. یک برهان بی ربط برهانی است که نتیجه ی آن اصلا متکی بر مقدمات نیست؛ یعنی مقدمات ربطی به نتیجه ندارند. البته در مورد همه ی مغالطاتی که پیش تر بررسی کردیم نیز می توانستیم بگوییم که نتیجه مبتنی بر مقدمات نیست. پس در حقیقت، بی ربطی قسمی مقوله ی متفرقه برای برهان های مغالطه آمیز است که در الگوهای خاص مغالطات پیشین نمی گنجد. در خام ترین شکل مغالطه ی بی ربطی، میان مقدمات و نتیجه شکاف آشکاری وجود دارد. مانند مثال گزارش تصادفی که در آن راننده می گوید: "چون عابر مانده بود که کدام طرف برود، او را زیر گرفتم." چنین خلل های منطقی معمولا دستمایه ی لطیفه پردازی اند. اما این مغالطه صور ظریف تری هم می یابد، که در آنها شکاف میان مقدمات و نتیجه چنین آشکار نیست. اجازه دهید به چند الگوی رایج بپردازیم.
"X ...... است؛ پس باید قانونی علیه آن وضع شود." جای خالی را می توان با هر عملی پر کرد. اگر گوینده یک محافظه کار باشد، x می تواند عملی باشد که به نظر او اخلاقا خطاست. اگر گوینده وکیل مصرف کنندگان یک محصول باشد، x می تواند محصولی باشد که به نظرشان خطرناک یا ناکارآمد است. اگر گوینده پزشک باشد، x می تواند چیزی باشد که برای سلامتی مضر محسوب می شود. در هر مورد، برهان به این خاطر بی ربط است که نامطلوب بودن یک مطلب است، و سیاستی که دولت باید پیش گیرد مطلبی ایست جداگانه. برای پرکردن این شکاف منطقی، لازم است فرضی ضمنی ا را به میان آوریم. مثلاً اینکه "دولت باید هر چیزی را که ...... است ممنوع کند." این فرضی اساسی است، فرضی درباره ی نقش مناسب دولت، و نیازمند دفاعی قوی است. برای چنین دفاعی باید آماده ی پاسخ گویی به ایرادات کسانی باشیم که می گویند افراد باید بتوانند آزادانه برای خود تصمیم بگیرند که چه کاری اخلاقی است، که آیا از محصولی خطرناک استفاده کنند یا خیر، و مانند آن. همین مطلب در مورد اظهارات ایجابی از قسم "X ...... است، پس باید توسط قانون اجباری شود." نیز صادق است. اگر گوینده یک لیبرال باشد، x می تواند مساعدت یا دلسوزی به حال فقرا باشد؛ اگر گوینده یک طرفدار حفظ محیط زیست باشد، x می تواند حفظ زیبایی مناظر طبیعی باشد. در اینجا نیز، یک مقدمه ی مفروض درباره ی نقش دولت فرض شده، که بدون دفاع از آن، برهان بی ربط است.
یک نوع رایج دیگر از بی ربطی، برهانی است که چون عملی به پیامدهای معینی انجامیده، آن پیامدها باید مقصود از آن عمل باشند. آشکار ترین نمونه ی این مغالطه دیدن یک توطئه ورای هر رخداد است. مانند هنگامی که دولت روزنامه نگاری را که مطلبی علیه سیاست هایش نوشته و نظرش همسو با موضع برخی دولت های خارجی باشد، با این استدلال که آب به آسیاب دشمن ریخته، مواجب بگیر یا جاسوس بیگانه تلقی کند؛ یا وقتی دولت سیاستی پیش گیرد که اتفاقا هم راستا با منافع بیگانه باشد، مردم فورا آن را نشانه ی وابستگی یا سرسپردگی دولت بدانند.این شکل از استدلال بدان خاطر مغالطه است که عموما برخی پیامد های اعمال عمدی نیستند—معلول هایی هستند که محصول جانبی اهداف اصلی اند، یا کاملا پیش بینی نشده هستند. بنابراین، برای پشتیبانی از این ادعا که یک پدیده، محصول قصد و عمد کسی است، نمی توانیم صرفا محاجه کنیم که آن پدیده رخ داده، یا وقوع آن به نفع کسی بوده است، بلکه باید همچنین شواهدی مبنی بر وجود آن قصد ارائه دهیم.
این نکته به ویژه هنگامی اهمیت می یابد که پیامد، از جهت الگوی آماری بزرگ مقیاس باشد، به گونه ای که معمولا ایجاد عمدی آن، ورای قدرت هر شخص یا گروهی باشد. برای مثال، در سال های اخیر درصد اعتیاد میان دانشجویان افزایش یافته است. این "نخبه گرا شدن اعتیاد" یک واقعیت آماری است، و مسلما محل اعتناست. اما آن را نشانه ی از "پروژه ی معتاد سازی نخبگان" دانستن، مستلزم آن است که نشان دهیم کسی یا گروهی از روی قصد این پدیده را ایجاد کرده است. این نتیجه گیری بی ربط خواهد بود، مگر اینکه شواهدی بر وجود چنین عمدی ارائه شود.
قسم سوم از مغالطه های بی ربط، را که گاهی مغالطه ی انحراف هم خوانده می شود، این است که موضوع در وسط برهان عوض شود. ممکن است در پرونده ای با اتهام اقدام علیه امنیت ملی، دادستان از تهدید های خارجی که از همه سو کشور را احاطه کرده، از تکوین توطئه های پشت پرده، از تهاجم فرهنگی، از کثرت مزدوران و خائنان به منافع ملی در چنین برهه ی حساسی و کذا و کذا، داد سخن دهد. حال آنکه موضوع اصلی این است که آیا متهم واقعا اقدامی علیه امنیت ملی انجام داده یا خیر. چنین برهانی به این شکل است: 1) متهم مرتکب اقدام علیه امنیت ملی شده است. 2) تهدید های خارجی از همه سو کشور را احاطه کرده اند. 3) و 4) ... n) اظهاراتی در مورد تکوین توطئه های پشت پرده، تهاجم فرهنگی، کثرت مزدوران و خائنان، و دیگر شواهد.
راهکار دادستان آشکار است. او توجه را از (1) به (2) منحرف می کند. زیرا اثبات (2) به مراتب ساده تر است. چه کسی منکر می شود که بسیاری از دولت های خارجی از برافتادن رژیم فعلی خوشحال می شوند؟ اما دادستان امیدوار است که به این ترتیب قوت برهان های حامی (2)، درستی (1) را به ذهن متبادر کنند، گرچه اتهام متهم مسأله ی جداگانه ایست. چنان که این مثال نشان می دهد، اغلب مغالطه ی انحراف دست در کار توسل به عواطف دارد: انحراف هنگامی بهتر اثر می کند که نتیجه ی بی ربط، عواطفی قوی برانگیزد. به این خاطر، موضوع نامربوط را اصطلاحا "پیراهن عثمان" (red herring) هم می گویند.
یک شکل خاص از مغالطه ی انحراف را مغالطه ی سپربلا (یا پهلوان پنبه) می نامند. این مغالطه هنگامی پیش می آید که کسی دیدگاه حریف اش را در بحث به صورتی ساده انگارانه و یا افراطی تحریف کند و سپس آن بیان تحریف شده، و نه بیان اصلی را، رد کند. فرض کنید شما دانشجویی در کلاس من باشید که از من می خواهید وقت بیشتری را به بحث کلاسی اختصاص دهم. اگر من پاسخ دهم: "من نمی خواهم همه ی وقت کلاس را صرف بحث و جدل های بی هدف کنم، چون در آن صورت هیچ کس چیزی یاد نمی گیرد"، مرتکب مغالطه ی سپربلا شده ام. چنین پاسخی می تواند برهانی عالی در مقابل این پیشنهاد باشد که همه ی وقت کلاس را به بحث آزاد اختصاص دهیم، اما پیشنهاد شما این نبوده است. (اگر دیاگرام این مثال را رسم کنید، خواهید دید که مطابق الگوی مغالطه ی انحراف است.) مغالطه ی سپربلا اغلب هنگامی رخ می دهد که موضوعات پیچیده، و عواطف دخیل در آنها قوی باشند. به ویژه در سیاست، و در مجادلات میان دوستان و عشاق به دنبال این مغالطه بگردید. ادامه >> آزمون (3) |