سکولاریزاسیون خط سیر یکنواختی دارد پارادایم سکولاریزاسیون معادل جامعه شناسانه ی باله ی زیرآبی نیست. پارادایم مستلزم آن نیست که تمام مؤلفه های نشاط مذهبی با سرعت یکسان و یکنواخت افول کنند و چنین وضعی را هم پیش بینی نمی کند. چون جهان پیچیده است، فرآیند سکولاریزاسیون هم متلاطم است. در دهه ی 1970، انتظار افول نشاط دینی در بخش هایی از بیرمنگام به چالش گرفته شد زیرا در آنجا مسلمانان پاکستانی جایگزین انگلیسی های سکولار شدند. مهاجرت بافت مذهبی را تغییر می دهد. هنگامی می شد گفت که این نشانه ی شکست پارادایم سکولاریزاسیون است که انگلیسی های سکولار هم به همان میزان همسایه های پاکستانی شان متشرّع می شدند. اما برخلاف این امر رخ داد؛ و همین که پاکستانی ها از دیگر جهات انگلیسی شدند، نسل سوم مسلمانان به همان سطح بی تفاوتی انگلیسی در قبال دینداری میل کرد. تبیین جامعه شناختی مستلزم آن است که شرایط از جمیع جهات یکسان باشند. چنین وضعی بسیار نادر است.
برخلاف قوانین علوم مادی، گزاره های ما صرفاً بیانگر عمومیت ها هستند. اینکه همواره اشراف تکرو ای بوده اند که از حرکت های سندیکایی ـ آنارشیک حمایت کرده اند، این ادعا را که اشرافیت بریتانیا حامی منافع مالکان و طبقه ی سرمایه دار است از اعتبار نمی اندازد. از اینکه چند هزار نفر مونی شده اند، ردّ پارادایم سکولاریزاسیون منتج نمی شود.
سرشت جامعه شناسی، جستجوی آن تحولات عام اجتماعی است که مسائل مورد علاقه مان را تبیین می کنند. هرگز نباید فراموش کنیم که این تحولات ، انتزاعاتی هستند که از سنباده زدن زیر و زبرهای رخدادهای جهان واقعی حاصل می شوند. در نگاه نزدیک تر، هنگامی که تاریخ نشان می دهد که ممکن بود اوضاع طوری دیگری باشد، نشانگر نقض پارادایم سکولاریزاسیون نیست؛ بلکه تنها نشانگر رابطه ی عادی میان تاریخ و جامعه شناسی است. زبر و زبر های امور واقع فقط هنگامی مشکل ساز می شوند که بتوان نشان داد که با همان مواد خام، یک انتزاع دیگر طرح بهتری از کار درمی آورد. اگر انتظارات خیلی زیاد باشند، تنها باید شاهد انتزاع 'رشد' یا 'نوسانات کتره ای' باشیم. در غیر این صورت، برخی بی قاعدگی های کوچک را نباید برای پارادایم مهلک انگاشت.
یک دلیل دیگر تلاطم این است که هر یک از سازمان های دینی تاریخ خاص خود را دارد. در این جاست ( و نه در یک نظریه ی عام در مورد دین) که برخی از بررسی های استارک و همکارانش در مورد عرضه کنندگان دین ارزشمند می نماید. میزان تقاضا برای دین هر قدر که باشد، کلیساها، فرقه ها و طریقت ها و آئین ها می توانند آن تقاضا را با کنش خود به انحای مختلف برآورند. یا به بیان عام تر، حیات اجتماعی از پیش تعیین شده[1] نیست. افراد، گروه ها و سازمان ها می توانند از امکانات خود به انحای مختلف بهره برند. در اسپانیا، کلیسای کاتولیک با حمایت خود از فرانکو چه بسا وفاداری جمع کثیری از جمعیت را از دست داد. ایان پِیزلی با شخصیت قوی و کله شقی خود توانست فرقه ای با بیش از 100 لجنه ایجاد کند.
مطابق دترمینسیم اجتماعی سرسختانه، باید گفت که این امورنقش چندانی در تصویر کلی ندارند. اگر پِیزلی نبود، یکی دیگر می آمد و همان کارها را می کرد. اگر حمایت کلیسا از فرانکو نبود، رخداد دیگری موجب رویگردانی مردم از کلیسا می شد. لازم نیست که ما در اینجا درگیر جدال میان تاریخی نگری از مد افتاده و جامعه شناسی معتبر شویم. تنها باید تشخیص دهیم که قدری آزادی هم در سیستم هست، یعنی افراد و مؤسسات می توانند با مهارت کمتر یا بیشتری عمل کنند. به همین خاطر تغییرات دینی، یکنوا نیستند، حتی اگر از این تغییرات را بتوان با الگویی قابل توضیح نمود. حتی اگر بتوان تغییرات اجتماعی تحکیم کننده یا تضعیف کننده ی مقبولیت باورهای دینی را به طور یکنواخت بر تمام بخش های اجتماع اعمال کرد ( که نمی توان)، این حقیقت که مردم می توانند به طرق مختلف به محرّک واحد واکنش دهند لازم می دارد که تحولات دینی هرگز یکنواخت نباشند.
اما تا همین جا هم راه درازی آمده ایم. نایکنواختی به خودی خود ابطال کننده ی پارادایم سکولاریزاسیون نیست؛ مسئله ی اصلی جهت سیر کلی رویدادها و پایداری درازمدت آنهاست. احیای مقطعی دینداری در میان جوامع ماهیگیران نورفوک و شمال شرقی اسکاتلند (گریفین 2000) دلیلی بر ردّ پارادایم سکولاریزاسیون نیست، اما اگر در هر یک از کشورهای غربی گونه ای جنبش احیای دینی رخ دهد که ابعاد آن با جنبش متودیست جان وزلی قابل قیاس باشد، به یقین می توان از شکست پارادایم سکولاریزاسیون سخن گفت. ادامه >> آخر خط به بیخدایی ختم می شود [1] . predetermined |