روند عرفي شدن بلژيك بلژيك مثال خوبي است براي نشان دادن عمق لائيك يا عرفي شدن جامعه اروپا در اواخر قرن نوزدهم، و اين كه در چنان فضايي كليسا، و در اين مورد كليساي كاتوليك، با تمام حضور و قدرتش در روند عمل خود عرفي شد. در دوران جدا شدن بلژيك از امپراطوري اطريش و مستقل شدن آن كشور، نيروهاي ليبرال و كاتوليك با هم بودند. مردم قسمت والونيا كه با فرانسه همسايه بودند به زبان فرانسوي سخن ميگفتند و از آن فرهنگ تاثير بسيار گرفته بودند، و از آن فرهنگ تاثير بسيار گرفته بودند، لذا به طور كلي سكولار بودند و از نظر سیاسی گرايشهاي ليبرالي داشتند. اين منطقه از نظر اقتصادي نيز غنيتر از بقيه بلژيك بود. منطقه فلاندرها كاتوليكنشين بود. اينان از نظر اقتصادي از مردم والونيا عقبتر بودند. لذا پس از تشكيل كشور بلژيك احساس ضعف و عقبماندگي كردند. در مقام دفاع از هويت و غرور قومي خود مذهب و كليساي خود را نمادي براي يكپارچگي جامعه كردند. و براي نشان قدرت خود در مقابل والونيا، كه نظام آموزشي كشور را ميخواستند سكولار كنند، به ايجاد مدارس كاتوليك روي آوردند. گفتني است كه نيروهاي ليبرال در سال 1878 كه قدرت را به دست گرفتند يكباره و به صورت راديكال كوشيدند نظام سیاسی كشور را غير ديني كنند. در مقابل آنان مدارس كاتوليك به طور عمده به دليلي كه ذكر شد، به سرعت رشد كردند. به طوري كه تعداد اين مدارس در سطح كشور ظرف يك سال از 13 درصد كل مدارس كشور به 64 درصد كل رسيد. اين مدارس كاتوليكي نظامي منسجم از سطح كودكستان تا دانشگاه داشتند. اين امر نه تنها شامل مدارس كه شامل بيمارستان ها و خدمات پزشكي هم شد. اما اين نهادها و موسسات كاملا مذهبي در عمل با چندين مشكل روبهرو شدند. الف: كادر اداره كننده آنها، همانند عموم اروپا، داراي گرايشات لائيك يا غيرديني بودند. و اين بيشتر حاصل تحصيلات آنها و آموزشهاي علمياي بود كه فراگرفته بودند. تحصيلاتي كه جهت كلي آنها غيرديني بود. به عنوان نمونه ی تفاوت ديد كادرها و مقامات كليسا، از بيمارستانها ميتوان نام برد. از نظر كليسا، در بيمارستان نخست مسئله ی انسان و معني آن و سلامت و رستگاري روحي مطرح است، در حالي كه براي كادر پزشكي تنها مريض و جسم او، فارغ از مسايل روحي و اعتقادي او، مورد توجه قرار دارد. همچنين نظرات بسياري از كارهاي پزشكي كه در سراسر جوامع لائيك اروپا پذيرفته شده بود، با آموزشها و باورهاي كليساييان در تضاد بود. از آن جمله از استرليزه كردن و سقط جنين ميتوان نام برد. مددكاران اجتماعي نيز در رسيدگي به مشكلات ارباب رجوع خود، با ارزشهاي كليسا به اشكالهاي اساسي برميخوردند. در يك كلام، متخصصين، غيرديني بودن حرفه و تخصص و علم خودشان را يك امر پذيرفته شده ميدانستند، و از روند عقلاني بودن حرفه خودشان دفاع ميكردند، و نميخواستند اعتقادات و باورهاي ديني در عملكرد حرفهاي آنها دخالت كند و آنها را جهتدار و تابع ارزش هاي ديني كند. اين امر حتي شامل خود فارغالتحصيلان دانشگاههاي كاتوليك هم ميشد. ب: در اين مدارس كاتوليك خود تعليم امور دين يك درس ميشد در ميان بسياري از دروس ديگر. كارمندان فني اين موسسات، يعني معلمان و برنامهريزان اين موسسات، مثل همكارشان در ديگر كشورهاي اروپايي، افرادي غيرديني و لائيك- نه ضدديني- بودند. جو غالب فرهنگ در اروپا به طور كلي چنين بود. لذا در اثر حضور و عمل اين افراد اين موسسات به ظاهر ديني در روند كاركردن خود به ناگزير به مقدار زيادي غيرديني و عرفي شدند. گفتني است كه در كشور بلژيك روند قدرتيابي نيروهاي عرفي و مذهبي خطي نبوده است و هر زماني يكي دست بالا را پيدا كرده است. اما ميتوان گفت كه جهت كلي حركت به سوي عرفي شدن جامعه بوده است. و به همين سبب هم اين مدارس و موسسات پزشكي هر چه بيشتر عرفي شدهاند.[1] [1] . Secularization, Ibid, P. 57-70 |