روند عرفي شدن جوامع غربي روسيه كليساي روسيه و بسياري از كشورهاي اروپاي شرقي كه ارتدوكس خوانده ميشوند از كليساي رُم جدا و مستقل بود و هيچگاه همچون رُم خود تشكيل حكومت نداد، بلكه هميشه در كنار امپراطوريها ماند و از يك داد و ستد و رابطه دو جانبه بهره گرفت. كليسا بخشي از قدرت بود و از امتيازات مالي و سیاسی و اجتماعي وسيعي برخوردار بود. در مقابل، كليسا هم مشروعيت حكومت را تامين ميكرد و امپراطوران و حاكمان را به عنوان پاسداران دين مسيحيت و كليسا در جامعه معرفي ميكرد. در تمام طول تحولات اروپا و مبارزات مختلفي كه در آن كشورها در رابطه با كليسا و قدرت آن صورت ميگرفت، در روسيه و اروپاي شرقي كليسا از اعتراضات مصون ماند. در حقيقت هم امپراطوريهاي نيرومندي در آنجا حاكم بودند، و هم جنبشهاي اصلاح طلبانه فراگيري در آن ديار نبود. انقلاب اكتبر كه پيروز شد، كليسا به عنوان يكي از دشمنان اصلي درآمد، و حكومت با تمام نيرو به سركوب آن پرداخت. از نظر مردم و انقلابيون، كليسا همدست و همراه امپراطور، و اربابان كليسا همچون اشراف بودند. لذا اگر انقلاب عليه نظام امپراطوري بود، مسلما عليه بزرگترين دستيار آن هم بود. همان امري كه در انقلاب فرانسه هم شاهدش بوديم. اما آنچه كه انقلاب اكتبر را انقلاب فرانسه و ديگر انقلابهاي پيش از خودش متمايز كرد ايدئولوژي ماديگرا و ضد ديني آن بود. ايدئولوژياي كه دين را ترياك تودهها ميدانست و روبنايي از نظام اقتصادي فئودالي جامعهاش. دين مجموعهاي است از باورها كه حاصل ناآگاهي مردم و ترسشان از ناشناختهها است. و ابزاري در دست صاحبان قدرت براي فريب تودهها. لذا شرط پيشرفت و رشد جامعه، نجات از دست اين مجموعه خرافي واپسگراست. از اين روي حكومت انقلابي نه تنها كليساهاي بسياري را ويرانه يا متروك كرد. بلكه با تمام نيرو سعي در از بين بردن باورهاي مذهبي تودهها كرد. در قانون اساسي كشور هم اصل جدايي دين از حكومت و از نظام آموزشي كشور را گنجاند. جالب آن است كه در سالهاي سقوط اتحاد جماهير شوروي همين مذهب سركوب شده در كشورهاي مختلف اروپاي شرقي و آسياي ميانه و خود روسيه چنان قدرتي در بسيج مردم يافت كه در هيچ يك از كشورهاي اروپايي كه دين به زور از جامعه طرد نشد و به طور طبيعي به قلمرو زندگي شخصي افراد رانده شد، تصورش هم نميرفت و نميرود. در لهستان كليسا تقريبا رهبري حركتهاي سیاسی را در دست گرفت. در يوگسلاوي به نام دين بخشهاي مختلف جامعه با هم جنگيدند. در آسياي ميانه اسلام پرچمي شد براي مبارزه عليه حكومتهاي سوسياليستي و عليه تسلط روسيه بر آن كشورها مردم چچن يكباره مسلمانان دو آتشه شدند، و كشيشان روسي براي تقويت روحيه سربازان به جبههها رفتند، تا نوعي جنگ صليبي را در خاطرهها زنده كنند. و بالاخره سال پيش كليساي روسيه رسما آخرين امپراطور روسيه را، كه به دست انقلابيون شوروي كشته شده بود، وارد فهرست مقدسين كليسا كرد. كه اگر در بر همين پاشنه بچرخد در آينده مجسمه او را به عنوان يك قديس در كليساها خواهند گذاشت تا مردم براي برآمدن حاجاتشان در پاي آن مجسمه شمع نذر كنند.
|