خانه | مقدمه | دیاگرام و شرح | گرایش های خلاف | پارادایم چه نمی گوید؟ | نتیجه گیری و پانویس ها | مراجع

دفاع فرهنگی

بسیاری از نمونه های بقای دین به عنوان یک نیروی توانمند اجتماعی را در جاهایی می توان یافت که دین نشانگر  هویت گروهی ، و حافظ ویژگی های قومی یا ملی را باشد. دین اغلب منابعی برای دفاع از فرهنگ یک ملت، گروه قومی، بومی یا طبقاتی فراهم می آورد. نمونه های برجسته ی این نقش دین، لهستان و ایرلند جنوبی هستند، اما نمونه ی ایرلند شمالی را هم می توان ذکر کرد. در ایرلندشمالی، به مانند دیگر جوامع 'دوگانه'، یا حواشی جوامع سکولارساز، دین عامل مقاومت در برابر دست اندازی های قدرت مرکزی بوده است. به قول دیوید مارتین "اتحاد ناگسستنی کلیسا و ملت در مواقعی رخ  می دهد که کلیسا تنها ابزار موجود ملیت در برابر سیطره ی بیگانه باشد، مانند یونان، لهستان، بلژیک، ایرلند، و کرواسی. در چنین کشورهایی،  اسقف ها سخنگوی ملت می شوند و حتی در قبرس یک اسقف پیشوای کوشش های استقلال طلبانه می گردد. " (1978b: 107).

 

به مؤلفه های اصلی تز سکولاریزاسیون بازگردیم تا ببینیم که چگونه مناقشات قومی می توانند بر این مؤلفه ها تأثیر بگذارند. مؤلفه ی تفکیک  ساختاری را ملاحظه کنید. قبلاً فرض گرفتم که هیچ مانعی بر سر راه افزایش خودمداری کارکردهای اجتماعی نیست، اما آشکار است که عداوت میان گروه های دینی ـ قومی می تواند فرآیند تفکیک را مختل یا معطّل کند.  برای مثال، در کشورهایی که مردم نتوانستند برکلیسای ملی سیطره یابند، کلیسای کاتولیک مدارس تحت نظارت خود را حفظ کرد و اغلب به ایجاد سازمان های سکولار موازی، مانند اتحادیه های کارگری و انجمن های حرفه ای دست زد. اگرچه یک اقلیت کلیسایی به سختی می تواند بر نظام های کنترلی حکومت دست اندازی کند، اما ممکن است  همچنان ترجیح دهد که کنترل خود را بر رفتار اعضایش اعمال کند.

 

در مدل کلاسیک تفکیک کارکردی، نخستین سپهری که از قیود فرهنگی رها می شود اقتصاد است. اما حتی در حیطه ی اقتصاد نیز که بارزترین جلوه ی گزینش عقلانی محسوب می شود هویت های قومی می توانند بر اصول بنیادی عقلانیت اقتصادی فائق آیند. برای نمونه، در ایرلند شمالی تلاش برای تحمیل عقلانیت بر حیطه ی اشتغال (از طریق مقرارات 'استخدام منصفانه')  عمدتاً نتوانسته جلوی ترجیحات دینی ـ قومی در رویه های استخدامی را بگیرد.  (به ویژه در شرکت های کوچکی که وابستگی کمتری به  قراردادهای دولتی دارند و لذا اعمال نظارت بر آنها دشوارتر است). در حیطه ی مصرف شخصی نیز که ورای مقررات حکومتی است، مردم می توانند ترجیحات معطوف به هویت قومی خود را اعمال کنند. شرکت های تجاری کوچک ایرلند شمالی از این جهت غیرعقلانی عمل می کنند که اغلب در هر شهر کوچکی دو شرکت اصلی خدماتی هست، یکی برای پروتستان ها و یکی برای کاتولیک ها، و هر کدام از این شرکت ها به زحمت سرپا هستند، چون بازار محلی تنها برای حفظ یک شرکت سودآور کشش دارد. پروتستان ها و کاتولیک ها، به ویژه هنگام اوج گیری تنش های قومی ، کسب وکارهمدیگر را تحریم می کنند و مسافت های بعیدی می پیمایند تا با هم کیشان خود طرف معامله شوند.

 

 

تجمع سازی[1] را در نظر بگیرید. گاهی یک اقلیت محصور شده در پی اجتناب از اضمحلال اجتماع خود برمی آید. در این صورت، ممکن است سرکشان آن اجتماع  که به جای اتخاذ شیوه های اجتماع خود، می کوشند از جامعه ی بزرگ تر اطرافشان تبعیت کنند، خائن و متقلب محسوب شوند و به این خاطر مورد تنبیه قرار گیرند. برای مثال، در مناقشات قومی در بوسنی  و ایرلند شمالی، کسانی که با افراد خارج از محدوده ی گروه ازدواج می کردند مکرراً مورد آزار اقوام شان قرار می گرفتند تا مرزهای قومی  خود را حفظ کنند.

 

سرانجام اینکه، مناقشه ی قومی پیامدهای معرفتی پلورالیسم را عقیم می گذارد، زیرا قدرت کلیشه های تنگ نظرانه به شدت نافی فرهنگ های آلترناتیو هستند. گذار تدریجی به سوی نسبی انگاری، به عنوان شیوه ای برای پذیرش دیگران،  بستگی به این دارد که ما چقدر آن دیگران را جدی بگیریم. اگر دلایل خوبی برای تنفر ازدیگران داشته باشیم، چنان ملاحظاتی نه لازم می آیند و نه مطلوب.  وقتی نفی فرهنگ های متفاوت عمیقاً در تار و پود هویت قومی تنیده باشند، تهدید معرفتی برخاسته از ایده های دیگران نسبتاً ضعیف خواهد بود. به همین خاطر بود که پروتستان های اسکاتلندی قرن نوزدهم کاریکاتورهایی از گناهان اجتماعی کاتولیک های مهاجر ایرلندی ترسیم می کردند تا آنان از زمره ی مسیحیان نشمارند.

 

در این قسم بررسی ها، معمولاً دین را متغیر مستقلی محسوب می کنیم و به دنبال تبیین هایی می گردیم که بیانگر علت پیوندهای عمیق میان هویت های دینی و ملی باشند. اما این تنها بخشی از داستان است. دیوید مارتین در نظریه ی عام سکولاریزاسیون  (1987b) نشان می دهد که یک عامل عمده ی تفاوت الگوهای سکولاریزاسیون در اروپا، تفاوت بافت دینی کشورهای مورد نظر بوده، ولذا  تفاوت الگوهای سکولاریزاسیون تنها به فرق میان فرهنگ های همگن و متکثّر مربوط نمی شود. من در تبیین اینکه چرا برخی فرهنگ های دینی در حفظ هویت ملی بهتر عمل کرده اند و موجب مقاومت ملی در برابر کمونیسم دراروپای شرقی شده اند، احتجاج کرده ام که یک عامل قابل ملاحظه، سرشت خود دین است (بروس 1999). این تفاوت ها پیچیده اند اما یکی شان را ذکر می کنم تا نشان دهم که سرشت دین همواره با پارادایم سکولاریزاسیون آمیخته است.  این مثال گواهی  دیگر است علیه این اتهام که من از مشکلات پارادایم طفره می روم.

 

یک  خط گسل (از میان گسل ها)، میان پروتستانیسم و کاتولیسیسم است. کشورهای قویاً کاتولیک قبل از بقیه ی کشورها و مؤثرتر از همه هویت دینی ـ قومی شان را علیه کمونیسم بسیج کردند ـ دو نمونه ی برجسته لهستان و لیتوانی هستند.  این امر علل بسیاری دارد. از جمله اینکه سرشت بین المللی مذهب کاتولیک رومی، کلیساهای کاتولیک محلی را در برابر اضمحلال تقویت کرد. اما علتی که می خواهم خاطرنشان کنم، سرشت کمونی و ارگانیک کاتولیسیسم است. یا، اگر از سوی دیگر به مسئله بنگریم، فردگرایی پروتستانیسم و پتانسیل بالقوه ی آن برای انشقاق، مشوق تکثّر فرهنگی و تضعیف کننده ی هرگونه واکنش جمعی بود.

 

اگرچه دائماً تأکید کرده ام که پارادایم سکولاریزاسیون را نباید الگویی جهانشمول انگاشت، شایان توجه است که در همه ی موارد عمده ی دفاع فرهنگی، دین (یا کلیسا) به عنوان تجلی هویت جمعی یک نقش پیوسته داشته است. هیچ نمونه ای یافت نمی شود که در آن نقش دین پس از شکست دفاع فرهنگی بروز یابد.  هرکجا که دین به سبب فشار تکثّر فرهنگی ( و نه به سبب چیرگی یک اقلیت حاکم، مانند وضع ترکیه، روسیه یا ایران پیش از 1978)  از حکومت جدا شود،  یا (به بیان عام تر) دین خصوصی شود، هیچ  میزانی از فشار اجتماعی نمی تواند این پیوند گسسته را بند بزند. برای مثال، سبب عداوت اولیه ی بریتانیایی ها با مهاجران ایرلندی در اوایل قرن نوزدهم عمدتاً دینی بود. اما حاصل جذب موفقیت آمیز آن موج مهاجرتی و سکولاریزاسیون فرهنگ آن شد که مخالفت با مهاجران مسلمان در ربع قرن آخر قرن بیستم، سکولار و راسیستی بود و دیگر هیچ دخلی به هویت دینی شان نداشت. این نکته آشکار است و می توان آن را با مقایسه ی مقاومت کشورهای حوزه ی بالتیک در مقابل کمونیسم به روشنی دید. لیتوانی، که قویاً کاتولیک است، بهتر توانست هویت خود را در برابر روسیه ی کمونیست حفظ کند تا استونی و لِتونی ، که از لحاظ مذهبی متکثّر بودند. دین فقط هنگامی می تواند به عنوان عامل اصلی دفاع فرهنگی عمل کند که همه ی مردم مذهب مشترکی داشته باشند.  چون امروزه دیگر هیچ نشانی از خیزش دین جدیدی که مؤمنان ادیان مختلف را متحد کند مشهود نیست، می توانیم عاقلانه نتیجه بگیریم که تحولات تاریخی روندی یک سویه دارند.  این بدان معنا نیست که تمام جنبش های دینی ـ قومی صرفاً ساختارهای جان بدر برده ی  پیشامدرن هستند؛ این جنبش ها همچنین واکنش هایی در برابر جنبه های مشکل ساز مدرنیته نیز هستند.  مثلاً، بدون غرق شدن در جزئیات، می بینیم که انقلاب 1979 ایران عمدتاً واکنشی بود در برابر استثمار ایران توسط غرب و شکست تلاش های شاه جهت تحمیل فرهنگ غربی. با واژگان پارادایم سکولاریزاسیون، در ایران تفکیک ساختاری به زور اعمال شد و مقصود از انقلاب، برگرداندن جهت این تفکیک بود. به این معنا، 'تفکیک زدایی' هنگامی ممکن می شود که تغییرات تحمیلی باشند. با این حال، مطلب اصلی این است که دین به این سبب توانست نقشی در انقلاب ایران ایفا کند که اکثریت قاطع ایرانیان مذهب واحدی دارند. پس تفکیکی که شروع شد دوامی نیافت، زیرا نامحبوب و تحمیل شده از خارج بود، نه اینکه تدریجاً و 'طبیعتاً' ناشی از توسعه ی اجتماعی باشد       (بروس 2001b).

 

به بیان رسمی، غیاب نسبی آن قسم تفکیک هایی که دراغلب دموکراسی های پایدار اروپای غربی رخ داد شرط لازم برای پدید آمدن جنبش های دفاع فرهنگی است.


ادامه >> گذار فرهنگی

[1] . societalization

 دریافت کل متن در یک فایل پی. دی. اف

خانه | بالا | دفاع فرهنگی | گذار فرهنگی | خلاصه ی دوم

Free Web Hosting