خانه | مقدمه | دیاگرام و شرح | گرایش های خلاف | پارادایم چه نمی گوید؟ | نتیجه گیری و پانویس ها | مراجع

گذار فرهنگی

یک دسته ی دیگر از مواردی را که در آنها دین اهمیت اجتماعی خود را حفظ می کند می توان 'گذار فرهنگی' نام نهاد. در طی تحولات فرهنگی، که هویت اجتماعی تهدید می شود، دین می تواند موجبات هضم چنان تحولاتی را فراهم آورد یا طرق جدیدی برای حفظ عزّت نفس فراهم کند. ویل هربرگ (1983) این نکته را کانون تبیین خود از آنچه ناسازه ی آمریکایی می نامد قرار می دهد. از یک سو آمریکاییان مجذوب کلیساها هستند؛ از سوی دیگر، اغلب مذاهب آمریکایی چندان مذهبی نمی نمایند. تبیین علت این ناسازه در کارکرد اجتماعی دین برای مهاجران به ایالات متحده  نهفته است: مؤسسات مذهبی موجباتی برای جذب مهاجران به جامعه ی آمریکا فراهم کردند. گروه های مذهبی قومی  سازوکاری برای  تسهیل گذار از هویت سرزمین اجدادی به هویت جدید بودند. کلیسا گروهی  حامی بود که به زبان فرد سخن می گفت، در مفروضات و ارزش های شخص شریک بود، اما همچنین تجربه ی تماس با جامعه و محیط جدید را نیز فراهم می آورد.

 

همین الگو در میان مهاجران ایرلندی قرن نوزدهم بریتانیا نیز مشهود است. آنان نیز به همان راهی رفتند که دیگران پیش تر رفته بودند. آنها به محض اینکه توانستند، اجتماع ی دینی و قواعد خود را بنیاد نهادند، و در آن اجتماع انسجام فرهنگی و حس عزّت نفس خود را قوام بخشیدند.  پیش از تأسیس سازمان های خانوادگی و فرهنگی، بیشتر مهاجران ایرلندی  رعایت قواعد مذهبی خود را وا نهاده بودند.، اما اغلب پس تأسیس آن اجتماعات درغربت بیشتر مقید به آداب شریعت خود شدند ـ چه بسا حتی متشرّع تر از آن که در سرزمین مادری شان بودند.

 

یک جنبه ی مهم دیگر حفظ اهمیت دین، و حتی در مواردی افزایش این اهمیت، هنگامی است که دین در گذار فرهنگی نقش ایفا می کند. این وضع در طی خود فرآیند مدرنیزاسیون رخ می دهد. مدرنیزاسیون در اجتماعات، و در الگوهای سنتی اشتغال و جایگاه های طبقاتی گسیختگی ایجاد می کند و با بسط دامنه ی ارتباطات، ساکنان حاشیه ها و ولایات را را از آداب و رسوم، شیوه های زندگی، و ارزشهای مرکز و مادرشهرها آگاه تر می سازد. برعکس این مطلب هم صادق است. کسانی که در مرکز جامعه هستند، و حاملان مدرنیزاسیون اند، مروج و الگوی دیگران می شوند، و با آموزش و اجتماعی سازی درصدد جذب حاشیه نشینان به باورها و شیوه های 'شایسته' برمی آیند. مرکز نشینان خواستار بهبود  و ارتقای زندگی توده های روستایی و کوچندگان به حاشیه های شهرها  می شوند. حاشیه نشینانی که یک توده ی بالقوه خطرناک را تشکیل می دهند. بخش های حاشیه ای جامعه نیز به نوبه ی خود مشتاق پذیرش آن مدل های محترم رفتاری می شود، به ویژه هنگامی که جایگاه و اعتبار اجتماعی شان سر در فراز داشته باشد.

 

اما صنعتی شدن و شهرنشینی به جنبش های احیاگرانه و اصلاحی دین نیز دامن زد.  جنبش های احیاگر ناسیان و اباهه گران را به مدار سخت کیشی کشاندند.  تازه گرویدگان اغلب با اعتقادات پر شر و شورشان سازمان های دینی حاکم را آزردند. تازه گرویدگان ضعف موضع خود را با کناره گیری از سازمان رسمی دین (یا اخراج از آن) و تشکیل فرقه های جدید جبران کردند. نمونه ی بارز این وضع، متودیست های اواخر قرن هجدهم و قرن نوزدهم بریتانیا  هستند.  فرودستان و فرمانبران سابق با فرقه سازی مذهبی از نظام قدیم وابستگی به کشیشان ناحیه و عمده ملّاک ها بریدند. آنان مدعی خودبسنگی شدند، و ارزش های مذهبی و آدابی را پیش گرفتند که مؤید آمال اجتماعی ـاقتصادی و دموکراتیک تازه تحقق یافته شان بود. اِوانجلیکالیسم[1] [بشارت گری پروتستانی.م] مشروعیتی روحانی  برای خواست بهبود جایگاه طبقاتی  فراهم کرد. و در عین حال با ارزش فراوانی که برای صرفه جویی، وجدان کاری و سخت کوشی، تسلط بر نفس، جدّیت و به تعویق انداختن کامجویی قائل شد به تحقق آن ارزش ها یاری رساند. صنعتی شدن بخت ترقی مردم را فراهم کرد؛ اِونجلیکالیسم مشوق خواست ترقی بود.

 

اگرچه صنعتی شدن و شهرنشینی در درازمدت به زوال اجتماعات سنتی می انجامند و به این ترتیب بستر شکوفایی دین را زیر و زبر می کنند ، اما در کوتاه مدت می توانند با افزایش دلبستگی به مؤسسات دینی همراه باشند. به طور خلاصه، در خلال تغییرات سریع اجتماعی، مدرنیزاسیون می تواند نقش جدیدی برای دین، به عنوان یک عامل اجتماعی ساز[2] بیابد.

ادامه >>  خلاصه ی دوم
 

[1] . evangelicalism

[2] . socializing

 دریافت کل متن در یک فایل پی. دی. اف

خانه | بالا | دفاع فرهنگی | گذار فرهنگی | خلاصه ی دوم

Free Web Hosting