خلاصه ی دوم تصادفی نیست که اغلب جوامع مدرن عمدتاً سکولار هستند. صنعتی شدن یک سری تغییرات اجتماعی به همراه آورد ـ مانند چندپارگی زیست جهان، افول اجتماع، گسترش دیوانسالاری، آگاهی فنآورانه ـ که همراه هم موجب شدند تا تقیّد به دین و مقبولیت آن کمتر از زمانه ی پیشامدرن شود. اغلب دانشمندان علوم اجتماعی، مورخان، و زعمای کلیسا در جهان غرب در این مطلب هم رأی اند. اگر اصالتی در رویکرد من باشد، تنها تأکیدی است که بر نقش تکثّر دارم. تبیینی که دیگران از علل افول دین ارائه می دهند عموماً با تأکید بر بی طرف شدن حکومت ها در قبال دین آغاز می شود. اما تبیین من معطوف به علل این بی طرفی است. اگرچه این ایده که حقوق شهروندان نباید وابسته به معتقدات مذهبی شان باشد تا میانه ی قرن نوزدهم آن قدر جا افتاده بود جذب گفتمان لیبرال و دموکراتیک شود در اصلاحات دموکراتیک تبلور یابد، اما این ایده ناشی از ضرورت بود. تکثّر فرهنگی که محصول برهمکنش فرهنگ های متنافر مذهبی و تفکیک های ساختاری و اجتماعی بود هویت دینی ( در همه ی شکل های آن جز عام ترین ایده های دینی) را از عرصه ی عمومی بیرون رانده و به سپهر خصوصی سپرده بود.
نکته ی دیگری که در این پارادایم بر آن تأکید کرده ام، تأثیر تکثّر بر شیوه های دینداری مردمانی بود که خواهان حفظ باورهای دینی شان اند. حذف حمایت از دینداری در سطح ساختار اجتماعی تأثیر متناظری بر روانشناسی اجتماعی باور نهاد. یقینیات جزمی کلیسا و فرقه جای خود را به تأیید خفیف کیش و آئین دادند.
با این حال، چنان که احتجاج کردم، روندهای خلاف آمدی نیز وجود دارند که می توانند سکولاریزاسیون را به تعویق بیندازند. تأثیر سکولارکننده ی تکثّر به میزان فراوانی بستگی به برابری خواه بودن فرهنگ و دموکراتیک بودن سیاست دارد. در غیاب این دو عامل، تکثّر می تواند به مناقشات قومی دامن زند و تقیّد به هویت دین کمونی را تحکیم بخشد.
ملاحظات من درباره ی نقش دین در دفاع فرهنگی و گذار فرهنگی، قید و شرط هایی اضافی نیستند. این ملاحظات در کلیت رویکرد من مندرج اند ـ تأملاتی ضروری هستند درباره ی این حقیقت که توسعه ی اجتماعی و تاریخ دینداری، پدیده هایی پیچیده اند، پس تبیین هایی پیچیده می طلبند.
ادامه >> این پارادایم مؤید چه نیست؟
|