خانه | بالا

شما چرا بیخدا هستید؟

 پرسش:

خود شما چرا بیخدا هستید؟ چرا شما دین و خداباوری را نفی می کنید؟

 پاسخ:

اگرچه این پرسش از سایر پرسش های دیگری که اینجا مطرح شده خصوصی تر است، اما آن قدر تکرار شده که فکر می کنم واقعاً نیازمند پاسخ گویی است. 

من همیشه بیخدا نبوده ام. اگرچه والدین ام مرا دیندار بار نیاوردند، اما بیخدا هم بار نیامدم. هنگامی که دانش آموز بودم، یک همکلاسی ام مرا به شرکت در مناسک کلیسا دعوت کرد و من هم پذیرفتم. والدین ام مرا همراهی نکردند، اما مانع ام هم نشدند. برعکس، هرچه از دست شان بر می آمد و لازم بود انجام دادند تا من بتوانم در فعالیت های نوجوانان کلیسا شرکت کنم. 

با گذشت زمان علاقه ام به کلیسا به تدریج رنگ باخت، اما هنوز رفتن به کلیسا و مسیحی بودن و باورهای اصلی مسیحیت را ترک نگفته بودم.

 در واقع، علاقه ام به خود دین زیاد شد، و هنگامی که وارد دانشگاه پنسیلوانیا شدم، فوراً در دوره های تاریخ دین نام نویسی کردم.

 در خلال این دوره ها، به چشم اندازی در مورد دین رسیدم که هم عمیق تر بود (در مورد مسیحیت بیش از آنچه در کلیسا یاد گرفته بودم آموختم) و هم وسیع تر (در مورد بسیاری از ادیان دیگر و مذاهب دیگر مسیحیت هم بسیاری چیزها آموختم). پس کم کم باور به اینکه مسیحیت یگانه دین بر حق است را از دست دادم. در این هنگام، باورم بر این بود که مسیحیت دین معتبری است، اما شاید در گذر زمان توسط انسان ها تحریف شده باشد. به علاوه، معتقد شدم که دیگر ادیان هم به اندازه ی مسیحیت معتبر هستند. از بعضی استثنا ها که بگذریم، باور داشتم که همه ی ادیان کم و بیش اعتبار یکسانی دارند. به همین خاطر، احساس کردم که حقیقتاً آموزه ی دین خاصی را (جدای از خود تئیسم) نمی توان معقول و پذیرفتنی دانست.

 اما چندان در مسیر دین گزینی کنکاش نکردم. همچنان که کلاس های دین، تاریخ، و فلسفه را – چه در آمریکا و چه خارج آن– پی می گرفتم، این فرض که خدایی وجود دارد هر چه کمتر باورکردنی به نظر می رسید. در حقیقت، با گذر زمان این آموزه را که خدایی وجود دارد به همان اندازه ی باور قدیمی ام  به اینکه مسیحیت تنها دین برحق است نپذیرفتنی می یافتم. 

هنگامی دقیق تر به برهان های به نفع وجود خدا پرداختم، دیگر به نظر چندان استوار نیامدند و دیگر آنها را توجیه گر باور عقلانی نیافتم. و هنگامی که برهان های ردّ وجود خدا را شناختم، به نظرم بسیار استوار تر از آنچه قبلاً تصور می کردم آمدند. این برهان های ردّ خدا، بی باوری  به آن قسم خدایی را که پیش تر بدان باور داشتم و خدایان مورد ادعای دیگر ادیان توحیدی را توجیه می کردند. 

می توانستم به زدودن هرچه بیشتر ویژگی هایی از خدا که برایم قابل توجیه نبود ادامه دهم، اما هرچه پیش تر رفتم، مفهوم خدا را تهی تر یافتم. چرا باید به خدایی تهی و بی معنا باور داشت؟ کوشیدم ویژگی هایی به خدا نسبت دهم که عقلانی باشند و در برابر برهان های ردّ وجود خدا تاب مقاومت داشته باشند – و همین کار را هم کردم. اما، با تأمل بیشتر دریافتم که آن ویژگی های نامعقول همان هایی هستند که شخصاً برایشان ارزش قائل بوده ام. من کاری بیش از آنچه که هزاران سال است الاهیون و رهبران مذهبی می کنند نکرده بودم. یعنی فرض کرده بودم که اگر خدایی باشد، باید مقید به همان ارزش هایی باشد که برای من ارزش محسوب می شوند. چه چیزی مرا برحق و ایشان را برخطا می کند؟

 هیچ چیز، مطلقاً هیچ چیز.

گیریم که ممکن باشد که من در گزینش صفات خاصی برای خدا بر صواب بوده باشم – اما هیچ دلیلی برای این فرض نیست. می توانستم صفات دیگری را برگزینم و همان قدر شانس موفقیت داشته باشم. در حقیقت، من ناامیدانه می کوشیدم تا صفاتی را  که دوست نداشتم از مفهوم خدا  تخلیه و خدا را با صفاتی که دوست داشتم پر کنم تا بدین طریق ایمان شخصی ام به وجود خدا را حفظ کنم. این تلاش هیچ دلیلی جز حفظ ایمان نداشت. هیچ دلیل ی برای انتساب این صفات به خدا نبود، جز اینکه من آن صفات را می پسندیدم – و این بدان معناست که اصلاً مبنایی برای استدلال به نفع این خدای جدیدِ زاییده ی تصور من وجود نداشت. وجود خدایی مطابق مفهوم من به هیچ وجه معقول تر از وجود خدایی نبود که انکارش کرده بودم. 

سرانجام، به مدد آموختن و مطالعه ی، بیشتر به نظرم بهتر آمد که این تلاش آفرینش گر را کلاً کنار بگذارم. در این حین، توجه بیشتر به مفهوم بیخدایی و خدا، منجر به تضعیف بیشتر ایمان ام شده بود. به تدریج، بدون اینکه واقعاً متوجه بوده باشم، ایمانم کلاً زایل شد. بالآخره، فهمیدم که در نبود دلایل خوبی برای باور به وجود خدایان، باورم به خدا کاملاً زایل شده است. 

پس،  من عاقبت از راه آموختن درباره ی دین و فلسفه به بیخدایی رسیدم – هرچه بیشتر به کنکاش در این دو موضوع آموختم، هم دین و هم تئیسم برای نپذیرفتنی تر شد. بی باوری فعلی من به وجود هرگونه خدایی مبتنی بر این است که من فاقد هرگونه دلایل خوبی برای باور به هرگونه خدایی هستم. بدون وجود دلایل خوب، باور داشتن برایم غیرممکن است. ادامه...

 بیخدایی 101

 

خانه | باور و انتخاب | چرا مردم بیخد می شوند؟ | شما چرا بیخدا هستید؟ | آزاداندیشی و بیخدایی | بیخدای معقول | بیخدای عصبانی | فایده ی بیخدایی | بررسی بیخدا شدن | بیخدایان معروف

Free Web Hosting