سکولاریسم برای ایران

 

  پیوندهای مربوط

 
   برابری خواهی
  *  لیبرالیسم

 

 

گفتگو درباره ی  این برگ

گفتگو دات کام

 تالار سکولاریسم برای ایران

 

 

خبرنامه

برای اطلاع از  مطالب جدید  این سایت در گروه  " سکولاریسم برای   ایران"   یاهو عضو شوید.

 

فلسفه  و دین > مقالات مرجع  > فلسفه ی سیاسی چیست؟ > مکاتب > محافظه کاری

نسخه  پی.دی.اف.

   برگ 6  از 12

 

محافظه کاری

 این رویکرد  لیبرالیسم  و خردگرایی همگون ساز آن را به چالش می گیرد.  و لذا محافظه کاران بیش از لیبرال ها  سازمان ها یا شیوه های رفتاری دیرپا را گرامی می دارند. از لحاظ سیاسی، محافظه کاران فلسفی از مداخله و تغییر صور مستقر رفتار و سازمان های سیاسی ابا دارند و به ویژه نسبت به اصلاحات بنیادی بدگمان هستند؛ از تغییر سنت ها حذر می کنند، اما نه به خاطر گرامی داشتن خود سنت ها، بلکه به خاطر دیدگاه شکاکانه شان به توانایی انسان برای طراحی مجدد و تمام عیار گستره ای از ارزش های اجتماعی که در گذر نسل ها قوام یافته  و مستقر شده اند. محافظه کاران استدلال می کنند که ارزش های زیان بار با گذر زمان خود به خود محو و زایل می شوند.

 

نخستین مسئله ی پیش روی محافظه کار این است که چه چیزهایی را باید (گیریم در برابر طغیان مردمی که لاجرم خطاپذیر است ) حفظ کرد؟ یک سازمان باید چقدر قدمت داشته باشد تا بتواند احترام محافظه کار فلسفی را جلب کند؟ در اینجا، فیلسوف باید به تحلیل عمیق تری متوسل شود  و با ارائه ی معیارهای مشخصی به پرسش از چیستی سرشت و مقصود سازمان بپردازد. لیبرالیسم این معیار را در عقل می جوید، که عموماً به عنوان مؤلفه ی همگون ساز جوامع بشری پذیرفته شده است، اما به باور محافظه کار، ممکن است در مورد توان عقل مبالغه ی بسیاری شده باشد، چرا که عقل متعلق به افراد است و لذا معروض انگیزه های سیاسی افراد، خطاها، پیشداوری ها و مانند آن است.

 

محافظه کاران معمولاً نگرش بدبینانه ای به سرشت بشر دارند. نگرشی که در زمانه ی مدرن در این باور هابز تجلی یافته که اگر سازمان های قوی نبودند مردم خرخره ی هم را می جویدند و دائماً در بدگمانی محض نسبت به دیگران می زیستند (پس محافظه کاران انگیزه ی ایجاد قرارداد اجتماعی مفروض را،  نه ایجاد صلح و صفا، بلکه شیوع ترس در جامعه ی بشری می دانند). محافظه کاران نسبت به قدرت و میل آدمیان به اعمال قدرت بسیار بدگمان اند، زیرا معتقدند که قدرت حتی صادق ترین حاکمان آزادیخواه را نیز به تدریج فاسد می کند. به همین خاطر، ایجاد هر نوع حاکمیت مطلق بر دیگران را، چه در سطح ملی و چه بین المللی، نفی می کنند و چنان حاکمیتی را همان قدر خطرناک می دانند که هابز وضع آنارشیک طبیعی را مهیب می شمرد. لذا محافظه کاران سازمان هایی را می ستایند که گرایش به تمرکز قدرت یا قدرت طلبی فزاینده را مراقبت و منع کنند. محافظه کاران سوءظن به همسایه را تقویت می کنند. منتقدان آنان، مانند آنارشیست ها یا سوسیالیست ها، مدعی اند که چنین ترس هایی محصول محیط اجتماعی حاکم  و ارزش های ملازم آن است و نه ناشی از سرشت بشر یا مراودات اجتماعی. این مخالفان محافظه کاری مدافع اصلاح جامعه جهت غلبه بر زندگی در ترس هستند. در مقابل، محافظه کاران این امید را خیال پردازی آرمانشهرگرایانه ای می دانند که در شأن فلسفه ی سیاسی واقع گرا نیست.

 

در نظر محافظه کاران، ارزش سازمان ها را همیشه نمی توان با تحلیل عقلانی نسل حاضر برآورد کرد. این دیدگاه محافظه کاران را  وا می دارد که دلایل شان را برای حمایت از سازمان های با قدمت تاریخی  تبیین یا توجیه کنند. پیش تر، محافظه کاران به طور ضمنی یا صریح  اسطوره های در مورد انسان یا فرهنگی خاص را منشاء  محترم شمردن جایگاه سازمان های فعلی شمرده اند. اما، متفکران تکاملی سنت روشنگری اسکاتلندی (مانند آدام فرگوسن) که تأکیدشان بر سرشت آزمون و خطایی بالندگی فرهنگ (ولذا اخلاقیات و سازمان ها) بوده، تبیین دقیق تر و از لحاظ تاریخی آزمودنی تری برای بررسی سازمان ها و اخلاقیات ارائه داده اند – چنین رویکردی را به ویژه در آثار فردریش هایک می توان یافت.

 

به همین خاطر،  محافظه کاران،  برخلاف اغلب لیبرال ها، انگاره ی قرارداد اجتماعی را تقبیح – یا حتی امکان آن را در زمانه ی مدرن نفی می کنند. به نظر محافظه کار، از آنجا که جوامع در گذر زمان تکامل می یابند، نسل فعلی وظایف و مسئولیت هایی دارد که منشاء و دلایل اصلی اش ممکن است بر ما پوشیده باشد. تعهداتی که  به نظر برخی اندیشمندان همچنان باید آنها را  پذیرا باشیم. محافظه کار به دشواری می تواند این نگرش را توجیه کند: برای مثال، بیگانه ستیزی نسل حاضر ممکن است ناشی از تهاجمات قدیمی بیگانگان  به مرزهای کشور بوده باشد و چه بسا در فضای تجاری تر امروزی جهان هیچ جایگاه و توجیهی نداشته باشد؛ یا راسیسم امروزی ممکن است ما تَرَک قرون اسطوره های وحشت زا یا حملات خارجی باشد، که امروزه دیگر محلی از اعراب ندارند. اما محافظه کار پاسخ می دهد که چون سازمان ها و اخلاقیات تکامل می یابند، ضعف ها و نقایص شان هویدا می شود و لذا به تدریج تحت فشار عمومی اصلاح می شوند (یا کلاً متروک می شوند).  مایه ی مخالفت محافظه کار، موضع بالقوه مطلق گرای لیبرالی یا سوسیالیستی است که یک قسم رفتار یا سازمان را معتبر و لذا برای همیشه از لحاظ سیاسی الزامی می شمارند.

 

بنابراین محافظه کاران اصلاحات را نفی نمی کنند اما نسبت به هرگونه توانایی افراد یا نسل حاضر برای فهم و لذا شکل دهی مجدد به کل منظومه ی رفتارها و سازمان های امروزی که ثمره ی خرد هزاران نسل بوده اند کاملاً ظنین هستند. به همین خاطر آنها به برنامه ریزی های بزرگ مقیاس، چه در حیطه ی قانونی، چه اقتصادی یا فرهنگی، بدگمان هستند. در برابر سوسیالیست ها که برای رفع نقایص فعلی بی تابی می کنند، محافظه کاران دعوت به صبر می کنند: نه به این خاطر که وضع حاضر را بهترین می دانند، بلکه به این خاطر که معتقدند کلیت سازمان های فعلی – از جمله سرشت بشر – را نمی توان بدون تحمل زیانبار ترین پیامدها اصلاح کرد. به همین خاطر، محافظه کاران – با پیروی از ادموند بروک – عموماً انقلابات و کودتاها را تقبیح می کنند چرا که خونریزی و خشونت های  پیامد این تحولات را بیشتر از مصائب رژیم قبلی می دانند.

 

برخی محافظه کاران محاجه کرده اند که اندکی توزیع مجدد ثروت برای تضمین جامعه ی صلح آمیز و بدون انقلاب لازم است. محافظه کاران مدرن توزیع مجدد ثروت را برپایه ی تأمین حداقل معیشت برای رشد انسان ها توجیه می کنند. محافظه کاران هراسی پراگماتیک از فقیر شدن توده ها دارند، چرا که این فقر را عامل سرنگونی نظام فعلی و سلسله مراتب آن می شمارند. این هراس محافظه کاران از فقر توده ها حاصل تأمل شان در انقلاب فرانسه بوده است. نقد محافظه کارانه ی ادموند بروک به انقلاب فرانسه به ویژه دقیق و پیشگویانه بود. انقلاب به نخبگان سلسله مراتب سیاسی  گوشزد کرد که در برابر  توده های بالقوه شورشی و آماده ی انقلاب وظایفی دارند. متفکران مدرن محافظه کار این درس را فراموش نکردند و گفتند که دولت در برابر فقرا وظایف معینی برعهده دارد که احتمالاً ارائه ی تسهیلات آموزشی و بهداشتی را هم شامل می شود. اما برخلاف سوسیالیست ها ( که برخی از  محافظه کاران  در مورد ایجاد  نظام اجتماعی یاری به فقرا با آنان موافق اند)، محافظه کاران برای توزیع مجدد ثروت عموماً نظام محلی و نمایندگی را بر نظام مرکزی و دولتی ترجیح می دهند ( نظامی که حتی الامکان بهتر است کاملاً اختیاری باشد).

 

محافظه کاران در تأکید بر اهمیت حیاتی حقوق مالکیت خصوصی در روابط اجتماعی با لیبرال های کلاسیک قرابت دارند. اما تأکید  لیبرال ها به مزایای فایده گرایانه ی منتج از حقوق مالکیت است (مثلاً توزیع بهتر منابع نسبت به حالت مالکیت اشتراکی، یا به عنوان شیوه ای برای انگیزش ابداع و تولید)، درحالی که محافظه کاران بر نقش مالکیت خصوصی در نظارت بر قدرت دولت یا اشخاص جویای قدرت تأکید دارند. محافظه کاران مالکیت خصوصی را سنگ بنای مقدس و ذاتاً ارجمند جامعه ای آزاد و سعادتمند می دانند.

 

اعتقاد به توزیع گسترده ی حقوق مالکیت خصوصی، مکمل این اصل محافظه کاران است که افراد و اجتماعات محلی بهتر از دیوانسالاران دوردست می توانند نیازهای و مسائل خود را ارزیابی  کنند. از آنجا که محافظه کاران اساساً به دولت ظنین هستند، حوزه های انسانی دیگر مانند خانواده، مالکیت خصوصی، دین و  نیز آزادی فرد برای خطا کردن را، جهت حمایت، هدایت و یاری انسان متمدن رشد یابنده  ترجیح می دهند.

 

محافظه کاران سنت ویگ انگلیس (مانند لاک و شافتسبری) با لیبرال های کلاسیک اشتراکات زیادی داشتند، در حالی که محافظه کاران سنت توری انگلیسی به لیبرال های مدرن شبیه تر اند، زیرا حدی از مداخله ی دولت را ، البته برمبنای عملگرایانه و نه الزامی، می پذیرند. لذا سنت ویگ بیش از محافظه کاران توری با فردگرایی و و خردگرایی اشتراک دارد. توری ها تأکیدشان بر جمع گرایی و 'ملت یگانه' و وظایف و مسئولیت های اجتماعی افراد بود. این دو آموزه ی ابتدائاً متعارض، در قرن نوزدهم با گرایش لیبرالیسم به سوی سیاست های سوسیالیستی ادغام شدند، اما دو گرایش محافظه کار در اواخر قرن بیستم و در دوره ی زمامداری مارگرت تاچر با هم تقابل آشکار و پرسروصدایی یافتند.

 

بالا

    <<  برگ  6  از  12  >>

 

برگ نخست

   برگ فلسفه و دین

مقالات مرجع

 فلسفه ی سیاسی چیست؟
 بنیادهای اخلاقی  
مسائل روش شناختی
مکاتب
لیبرالیسم
محافظه کاری
سوسیالیسم
آنارشیسم
محیط گرایی
نتیجه گیری
آثاری از محمدرضا نیکفر
نقد خداباوری
هنر استدلال
مغالطه ها
 

 

Free Web Hosting