مفهوم آزادی با نگاهی به آرای آیزایا برلین آنتی کاوپینن گردآوری و ترجمه امیرغلامی |
شهودهایی درباره آزادی
قیمت یک بسته کراک در آمستردام 20 دلار است اما شهرام هیچ درآمدی ندارد. حال، آیا شهرام آزاد است؟
اگر شهرام بتواند عقلانی تصمیم
بگیرد، به این نتیجه می رسد که کراک برایش مضر است و باید آن را ترک کند.
اما او هنوز تصمیم عقلانی نگرفته است.
آیا میل او به کراک موجب می شود که او را غیرآزاد (اسیر)
بخوانیم؟.
حال فرض کنید که شهرام تصمیم
عقلانی گرفته و به این نتیجه رسیده که کراک برایش مضر است.
با این حال، میل او به کراک چنان قوی است که بر خلاف فکر و
تصمیم اش، هنوز نمی تواند کراک را ترک کند. آیا شهرام
آزاد است؟ انگاره های مفهومی و هنجاری آزادی درباره ی آزادی، دو نوع سؤال فلسفی مطرح می شود: پرسش مفهومی: آزادی چیست؟ حدود آزادی کدام اند؟
پرسش هنجاری:
آیا آزادی ارزشمند است؟ چرا؟ چه چیزی محدود کردن آزادی دیگری را
موجه می کند؟
بسیاری از نظریه های مفهومی معاصر
قائل به انگاره ای هستند که می توان آن را انگاره ی لیبرال خواند.
مطابق انگاره ی لیبرال، هر فردی باید بتواند از حداکثر ممکن
آزادی بهره مند شود مگر اینکه محدود کردن آزادی او توجیهی قوی نداشته باشد. لیبرال های سرسخت احتجاج می کنند که آزادی فرد را فقط هنگامی باید محدود کرد که با آزادی دیگران در تعارض قرار گیرد. لیبرال های میانه رو ملاحظات دیگری مانند ارتقای برابری را نیز به عنوان توجیه محدود کردن آزادی فرد می پذیرند.
در این نوشتار تأکید اصلی بر جنبه
ی مفهومی آزادی خواهد بود. یعنی مفاهیم و تعابیر گوناگون
آزادی را بررسی خواهیم کرد بدون اینکه وارد بحث های هنجاری و ارزشداوری شویم.
آزادی عمل و آزادی اراده
آشکار است که واژه ی
«آزدی» در
گستره های گوناگونی به کار می رود. برای مشخص کردن این
گستره ها خوب است تمایز اساسی میان «آزادی عمل»1و
«آزادی اراده»2
را در نظر داشته باشیم. آزادی عمل
درباره ی رابطه ی فرد کنشگر با محیط اش است اما آزادی اراده مربوط به این است که
آیا کنشگر می تواند آزادانه چیزی را بخواهد (اراده کند)
یا نه. بنابراین شخص می تواند آزادی
عمل داشته باشد اما آزادی اراده نداشته باشد، مثلاً معتادی که می خواهد ترک کند اما
نمی تواند، آزادی عمل دارد اما آزادی اراده ندارد یا کسی که به سبب تلقین هیپنوتیک
عملی را انجام می دهد، آزادیعمل دارد اما آزادی اراده ندارد.
برعکس، فرد می تواند (آزاد است)
اراده کند که دست هایش را از هم بگشاید، اما اگر دست هایش بسته
باشند، آزادی انجام این عمل را ندارد.
برخی احتجاج کرده اند که آزادی
عمل و آزادی اراده رابطه ی تنگاتنگی دارند. مثلاً فیلیپ
پُتی یادآور می شود که در هر دو حالت، مفهوم آزادی با مفهوم مسئولیت توأم است.
مثلاً نمی توان کسی را که آزادی اراده یا آزادی عمل ندارد به
خاطر انجام دادن یا انجام ندادن کاری نکوهش کرد. دو تعبیر از آزادی یکی از مشهورترین و بحث برانگیز ترین تعابیری که در مورد آزادی مطرح شده، تمایزی است که آیزایا برلین (1909- 1997) میان تعابیر منفی و مثبت از آزادی می گذارد. شایان توجه است که صفت های «منفی» و «مثبت» در اینجا فاقد هر گونه معنای هنجاری هستند. به نظر برلین، یک تعبیر از آزادی ، آزادی منفی، یعنی آزادی از قیود و محدودیت هاست. با این تعبیر، شما تا آنجا آزاد هستید که دیگران مانع نیل شما به خواسته هایتان نشوند. پس می توان گفت هرچه درهای بیشتری به رویتان گشوده باشد، آزادتر هستید. تعریف برلین از «آزادی مثبت» اما قدری مبهم است. به طور کلی مقصود او از آزادی مثبت، میزان آزادی شخص در کنترل و تصمیم گیری برای زندگی خویش است. مثلاً اگرشما قانوناً اجازه ی سفر را داشته باشید، اما توان مالی پرداخت هزینه ی سفررا نداشته باشید، آزادی منفی از قیود سفر را دارید اما آزادی مثبت برای سفر را ندارید. یا مثلاً شهرام درهامستردام، آزادی منفی دارد ( از قید و محدودیت برای رسیدن به خواسته اش آزاد است)، اما آزادی مثبت (توانایی اعمال کنترل بر زندگی خود) ندارد.
«آزادی از» و «آزادی برای» گاهی تمایز میان آزادی منفی و آزادی مثبت را چنین بیان می کنند: آزادی منفی هنگامی است که بتوان در مورد «آزادی از»3 قیدی سخن گفت. آزادی مثبت به معنای «آزادی برای» انجام کاری است. اما چنان که جرالد مک کالوم4 خاطرنشان کرده، هر قسمی آزادی را می توان شامل هر دو مؤلفه ی مثبت و منفی شمرد: یک کنشگر A از قید B آزاد است تا به C بپردازد. برای مثال، بهرام از مداخله ی دیگران آزاد است تا به ماهیگیری بپردازد. یا مریم از قید قوانین اسلامی آزاد است تا به زندگانی بیخدایانه بپردازد. تعابیر مختلف از آزادی برای B و C ارزش های متفاوتی قائل می شوند. برای مثال، خود آیزایا برلین بسیار دلمشغول آزادی منفی (آزادی از) در پهنه ی سیاسی بود.
آزادی منفی: آزادی به سان عدم مداخله رویکرد کلاسیک به آزادی منفی برگرفته از نظرات هابز است. هابز می نویسد: «انسان آزاد کسی است که ... در اجرای آنچه اراده می کند مقید نیست.» مشکل تعریف هابز این است که فرقی بین قیود ارادی و قیود طبیعی نمی گذارد در حالی که ما معمولاً خیلی از قیود طبیعی را مانع آزادی نمی دانیم. اینکه من نمی توانم پرواز کنم یا با انگشت شست پایم پشت گوشم را بخارانم به این معنی نیست که آزادی پرواز یا خارش من محدود شده است. تعریف برلین از آزادی منفی محدودتر از تعریف هابز است و از این مشکل چنین اجتناب می کند: «شخص A تا آنجا آزاد است که هیچ کنشگر دیگری عامدانه در امور او دخالت نکند.» و «معمولاً می گوییم من به اندازه ای آزاد هستم که هیچ انسان دیگری در کنش های من دخالت نکند. به این معنا، آزادی سیاسی صرفاً حیطه ایست که در آن انسان می تواند بدون قیود تحمیل شده توسط دیگران عمل کند.» با تعریف برلین، اگر شخص A توسط قیود طبیعی مقید شود، یا ناتوان از انجام عملی باشد، آزادی اش محدود نشده است. شایان توجه است که مداخله در اینجا می تواند به معنای اجبار فیزیکی یا منع قانونی باشد.
آزادی مثبت: آزادی به سان خود-سَروَری5 چنان که گفتیم، توصیف برلین از آزادی مثبت به قدر تعریفش از آزادی منفی روشن و بی ابهام نیست اما به نظر می رسد که اصل ایده ی او از آزادی مثبت را بتوان با مفهوم خود-سروری بیان کرد. برلین می نویسد: این پرسش که «چه کسی بر من حکومت می کند؟» از حیث منطقی با این پرسش فرق دارد که «حکومت چقدر در امور من مداخله می کند؟» تفاوت عظیم میان دو مفهوم منفی و مثبت از آزادی نهایتاً در همین جاست.
انگاره ی خود-سَروری را می توان مستلزم تقسیم خود به بخش های والا و پست دانست: یک «خود حقیقی» والا در برابر امیال و انگیزه های پست.خود حقیقی را می توان خرد کانتی یا حتی ارزش های اجتماعی دانست که شخص بدان ها پایبند است. یک تعبیر دیگر از خود-سروری این است که یک کنشگر تا حدی آزاد است که بتواند قابلیت ها یا ذات خود را تحقق بخشد.
آزادی نزد باستانیان در سال 1816 بنجامین کنستانت 6 مقاله ی مشهوری نوشت و در آن تمایزی نهاد میان آنچه که «آزادی نزد مدرن ها» و «آزادی نزد باستانیان» خواند. به نظر کنستانت، هر چند که آزادی نزد مدرن ها اساساً به معنای آزادی منفی (در تعبیر برلینی) است، اما انگاره ی آزادی نزد باستانیان "مشتمل بر کنشگری جمعی، مختارانه و مستقیم شهروندان در حیطه ی عمومی بود تا به امور حکومتی از قبیل جنگ و صلح، اتحاد با حکومت های خارجی؛ رأی گیری در مورد قوانین؛ داوری در محاکم؛ احضار شدن به مجامع عمومی؛ متهم شدن؛ محکوم کردن و تبرئه کردن سامان دهند." پس به نظر کنستانت، شهروندان یک دولت-شهرتا بدانجا آزاد بودند که بتوانند در تصمیم گیری های حیطه ی عمومی مشارکت داشته باشند. در دولت-شهر های کوچک، هر مردی می توانست در امور عمومی نقش مؤثری داشته باشد. اگر سخن ارسطو را بپذیریم که انسان ذاتاً یک حیوان سیاسی است می توان گفت که مشارکت سیاسی شیوه ای برای تحقق ذات انسانی است. اما به نظر کنستانت، مشکل انگاره ی آزادی نزد باستانیان آن بود که این انگاره هیچ جایی برای قلمرو فردی باقی نمی گذاشت: «اما اگر مقصود باستانیان از آزادی این بوده باشد، باید گفت که به باور آنان آزادی جمعی کاملاً با انقیاد کامل فرد توسط اتوریته ی جمع سازگار است.» «از نظر باستانیان ، عدم مشارکت فرد در سیاست یک گزینه ی ممکن نبود.»
به نظر آیزایا برلین، بزرگ ترین
اشکال آزادی مثبت را این است که این رویکرد اصولاً به یک فرد امکان می دهد تا به
نام آزادی، دیدگاه ها و ترجیحات خود را به دیگران تحمیل کند و به قول روسو مردم را
«مجبور به آزادی» کند.
برلین می نویسد: «همین که این دیدگاه را بپذیرم، خود را در جایگاهی می یابم که آمال افراد و جوامع دیگر را نفی کنم؛ به آنان ستم روا دارم؛ سرکوبشان کنم و به بهانه ی تحقق خود «حقیقی» شان، آنان را شکنجه کنم... به این طریق استدلال خردگرا... از یک آموزه ی اخلاقی درباره ی مسئولیت و کمال فردی به حکومتی آمرانه بدل می شود که مطیع اوامر زعمای و نخبگان سپاه افلاطونی است.» به دیگر سخن، از نظر برلین انگاره ی آزادی مثبت راه را بر پدرسالاری و حتی تمامیت خواهی می گشاید. اشکال دوم تعبیر مثبت از آزادی ، به نظر برلین، این است که آزادی را با فضایل دیگر خلط می کند. او می نویسد: «هر چیز به جای خویش نیکوست: آزادی آزادی است، نه برابری یا انصاف یا عدالت یا فرهنگ.» شاید از حیث اخلاقی درست باشد که آزادی را به خاطر اهداف دیگر، مانند افزایش خرسندی، محدود کنیم، اما نباید تظاهر کنیم که به این طریق واقعاً آزادی را محدود نکرده ایم.
1.freedom of action 2.freedom of will 3Freedom from 4. Gerald MacCallum 5. Self-Mastery 6. Benjamin Constant
|