بیخدایی (Atheism) |
واژه ی Atheism از ترکیب پیشوند a (نه) با theism (اعتقاد به وجود خدا) ساخته شده است.
انواع بیخدایی: بیخدایی یا بیخدایی یا الحاد معمولا در واژه نامه ها و دانشنامه ها عدم باور یا نفی وجود خدا یا خدایان معنا می شود. برخی بیخدایان میان دو گونه بیخدایی تمایز می نهند: این موضع که گاهی بیخدایی سلبی نیز خوانده می شود بر فقدان دلیل بر وجود خدا تاکید می کند. بیخدایی ضعیف از داوری ایجابی در مورد وجود خدا احتراز می کند و وجود یا عدم وجود خدا یا خدایان را ممکن می داند. بیخدایی ضعیف معادل اگنوستیسیزم نیست زیرا اگنوستیک معتقد است که حکم در مورد وجود یا عدم وجود خدا(یان) اصولا ممکن نیست. اما به باور بیخدای ضعیف شواهد کافی برای ادعای قطعی در مورد وجود یا عدم وجود خدا در دست نیست. (برای بررسی تفصیلی رابطه ی این دو مفهوم مقاله ی بیخدایی و لاادریگری را ببینید) این موضع که بیخدایی ایجابی نیز خوانده می شود بر آن است که خدا یا خدایان وجود ندارند. این موضع در تقابل کامل با اعتقادات خداباورانه قرار دارد. ملحدان قوی اغلب جهت نشان دادن اینکه مفاهیم خدا انگارانه ی قادر متعال، عالم مطلق، و خیر مطلق بودن خدا متناقض و/یا ناهمسازند، می گویند که بودن جمع این مفاهیم منطقا ناممکن است و یا برهان های پیشینی دیگری می آورند. منتقدان بیخدایی تاکید می کنند که بیخدایی مستلزم ایمان است چرا که بدون ایمان نفی وجود خدا(یان) ممکن نیست. به این ترتیب که اظهار اینکه خدا وجود ندارد مستلزم آن است که اظهار کننده از علم مطلق برخوردار باشد وچون هیچ ملحدی عالم مطلق نیست پس ناچار تنها می تواند به باور خود ایمان داشته باشد و نمی تواند آن را توجیه کند. پاسخ ملحدان قوی آن است که این انتقاد ناشی ازیک مغالطه است چرا که ادعای بیخدایی قوی بر برهان پیشینی و نه پسینی متکی است. بدین معنا که برهان های حامی بیخدایی قوی از ارجاع به علم به امور جهان خارج ناشی نشده بلکه از بررسی منطقی مفاهیم دخیل در مفهوم خدا اخذ شده است. ملحدان قوی این ادعا را که خدایی وجود دارد که از منطق انسان و قوانین فیزیک فراتر است نامعقول می شمرند. برخی دیگر از ملحدان قوی برآنند که با ملاحظه شواهد موجود عدم وجود خدا محتمل تر از وجود آن است و این عدم وجود را می توان اثبات نمود. بیخدایی، در قیاس با دیگر اندیشه های مانند اومانیسم خردگرایی و فلسفه عینیت گرا، مبتنی بر یک نظام ارزشی نیست. اغلب ادیان دارای مجموعه ای از دستورهای اخلاقی(مانند ده فرمان تورات) هستند و چنین تعلیم می دهند که آن اخلاقیات ریشه الهی دارند. به این ترتیب پیروان ادیان اغلب گمان می کنند که عدم باور به دین آنها به منزله فقدان اخلاقیات است و حتی چنین ادعا می شود که اخلاقیات در غیاب حمایت اعتقادات مذهبی حامی آن، در برابر فساد ناشی از شر و بی اخلاقی بی دفاع است. نظریه پردازان بیخدا، مانند اومانیست ها، مثال هایی از اخلاقیات بیخدا ارایه می دهند. به باور آنها دینداری لازمه ی داشتن اخلاق نیست. برای مثال فرانسیس بیکن می نویسد: " بیخدایی تکلیف انسان را به درک درونی ، فلسفه ، پرهیزگاری طبیعی، قانون و به شهرت احاله می دهد ، حتی اگر دین رخت بربندد. حال آنکه خرافه دینی این امور را به تمامی فرو می نهد و شهریاری مطلق خود را به ذهن آدمیان تحمیل می کند. "
در اروپای قرون وسطی و حتی تا قرن هجدهم بیخدایی غیر اخلاقی و اغلب سزاوار مجازات شمرده می شد ممکن بود مجازات یک ملحد اعدام با سوزاندن تعیین شود. آین حکم به ویژه در کشور هایی که تفتیش عقاید رایج بود جاری می شد. حتی رهبران پروتستان ها ، کسانی مانند کالوین ، که خود از جانب مذهب غالب یعنی کلیسای کاتولیک رومی تحت فشار بودند حامی سوزاندن ملحدان بودند. شکارچیان جادوگران و مفتشین عقاید مشتاق شکنجه و اعدام کسانی بودند که جادوگر یا ملحد شناخته می شدند. در برخی فرهنگ ها ترویج بیخدایی به عنوان یک جرم قانونی شناخته شده است. کشور های اروپایی ، مانند آلمان و اسپانیا ، هنوز هم در کتاب های قانون خود دارای قوانین ضد کفرگویی هستند(که البته به ندرت اجرا می شوند). در کشور هایی که تعصب مذهبی شدید است، اغلب بیخدایان را به عنوان اعضایی بی اخلاق ، نا اخلاقی یا غیر قابل اعتماد و نامناسب در جامعه می دانند. در ایرانِ تحت حاکمیت جمهوری اسلامی نیز، بیخدا در حکم مرتد و مستحق قتل محسوب می شود. اغلب متون مقدس ادیان حاوی لعن و تکفیر بی اعتقادان است. از زمان جنگ جهانی دوم به بعد تمام ارکان ارتش آمریکا به گونه ای سازمان یافت که هرگون بیخدایی را برنمی تافت.در خلال جنگ سرد این امر که دشمنان کمونیست ایالات متحده ملحد بودند به این اعتقاد دامن زد که ملحدان غیر قابل اعتماد و فاقد وفاداری هستند. در رقابت های انتخاباتی سال 1988 آمریکا جرج بوش پدر اظهار داشت که " من نمی دانم آیا باید ملحدان را شهروند و وفادار محسوب کرد یا خیر. اینجا مملکتی زیر سایه خداست." هنگام مجادله بر سر عبارت "به نام خدا" در سوگند وفاداری به آمریکا نیز مجادله مشابهی درگرفت.این گرایش مذهبی نزد دولتمردان در زمان جرج بوش پسر بر به منتهی درجه صراحت و حدت رسیده است به گونه ای که او خود را دارای ماموریتی از جانب خدا برای مبارزه با شر در جهان معرفی می کند. بیخدایی موضع رسمی اغلب کشور های کمونیست از جمله جمهوری خلق چین و اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی سابق بوده است. کارل مارکس که خود ملحد بود نوشت: " دین افیون توده هاست". این جمله معمولا چنین تعبیر می شود که دین چشم مردم را بر حقیقت وضع امور جامعه می بندد ولذا آنان را در برابر بهره کشی و کنترل اجماعی آسیب پذیر می سازد. برخی برآنند که کمونیسم را نیز می توان به سان یک دین نگریست. در شوروی سابق و جمهوری خلق چین با برخی از کلیسا ها که به کنترل شدید دولتی گردن نهاده بودند مدارا می شده است. از آنجا که هدف کمونیست ها محو دین سنتی به عنوان یک نظام عقیدتی غیر عقلانی بود، گروه های قدرتمند مذهبی مانند کلیسای کاتولیک از آغاز در صف اول دشمنان کمونیسم بوده اند. سوای آموزه های کمونیستی ، برخی از دیکتاتور ها نیز که حضور برخی عقاید مذهبی را که برای سلطه خود مضر می دانسته اند آن را محدود یا ممنوع کرده اند. از سوی دیگر سازمان های اطلاعاتی غربی اغلب با گروه های مذهبی بومی در کشور های دشمن همکاری کرده اند.یک نمونه ی برجسته، آموزش و تجهیز مجاهدین بنیاد گرا توسط سازمان سیا در سال های 1980 است. امروزه بیخدایی در کشور های سکولار اروپای غربی و ملت هایی که قبلا یا فعلا کمونیست هستند شایع تر از ایالات متحده، و نزد دانشمندان به ویژه دانشمندان علوم طبیعی شایع تر از مردم عادی است. در ایالات متحده به رغم وجود احساسات زمان جنگ سرد، بیخدایان قانوناً در برابر تبعیض محافظت می شدند و از سرسخت ترین مدافعان جدایی قانونی کلیسا و دولت هستند. دادگاه های آمریکا همواره قانون اساسی را چنین تعبیر کرده اند که جدایی کلیسا از دولت مستلزم حفظ آزادی عقیده ی دینی و نیز جلوگیری از هرگونه دین دولتی است. بیخدایان اغلب وضعیت حقوقی موجود را چنین جمع بندی می کنند که " آزادی مذهب همچنین به معنای آزادی از داشتن دین است". در اوایل سال 2004 اعلام شد که بریتانیا ضمن آموزش دینی در مدارس، آموزه های بیخدایی نیز تدریس خواهد شد. سخنگوی سازمان متولی ارزیابی مفاد درسی درمورد این تصمیم اظهار داشت: "در انگلستان کودکان بسیاری هستند که هیج گرایش مذهبی ندارند و باورها و ایده های آنان نیز، هرچه که باشد، باید جدی گرفته شود". همچنین در بریتانیا بحث بسیاری بر سر وضعیت مدارس ایمان-محور وجود دارد، مدارسی که ملاک گزینش آنها علاوه بر وضعیت درسی، دین دانش آموز نیز هست. از آنجا که برخی جوامع به شدت حامی و برخی به شدت ضدبیخدایی هستند، ممکن است بیخدایی در کشورهای مختلف به نحوی اغراق آمیز مطرح شود یا ناچیز جلوه داده شود. در مورد دقت هر شیوه اندازه گیری شیوع بیخدایی جای بحث بسیار است، چرا که بدون یک ساختار منسجم مجال گزارش دهی نادرست (عمدی یا غیر عمدی) در مورد یک نظام اعتقادی بسیار است. در هر حال نتایج آماری زیر که به ترتیب تاریخ زمانی ذکر شده اند حاصل مطالعات متفاوت به روش های مختلف هستند. لذا استنباط روند شیوع بیخدایی بر اساس آنها غیر دقیق است. * تحقیقی که در سال 1995 برای دانشنامه بریتانیکا انجام شد حاکی از آن است که % 14.7 جمعیت جهان فاقد دین و %3.8 بیخدا هستند. * در سال 2001 %15.5 درصد پاسخ دهندگان به موسسه آمار استرالیا پاسخ بی دین بودن را برگزیدند یا گزینه های موجود را برای توصیف اعتقاد خود نامناسب دانستند. * در تحقیقی که در سال 2002 انجام گرفت تخمین زده شد که درصد کسانی که خود را "سکولار، بی دین، اگنوستیک یا ملحد" می دانند حدود %14 است
در همین زمینه > ا خداباوری
|