فلسفه
و دین
>
مقالات
مرجع >
فلسفه ی
سیاسی چیست؟
> مکاتب
> محیط گرایی |
نسخه پی.دی.اف.
|
برگ
11 از 12 |
محیط گرایی
فراسوی
بحث های اخلاقی سنتی در مورد اینکه زندگی نیکو برای بشر چیست و
چه دیدگاه های سیاسی بهتر به کار بالندگی بشر می آیند، برخی تصور
متفاوتی از بشریت و رابطه اش را با جهان زنده دارند. دغدغه ی این
نگرش در فلسفه ی سیاسی که عموماً 'محیط گرایی'
[environmentalism]
خوانده می شود حقوق انسان ها و جامعه نیست، بلکه حقوق سیاره و
گونه های زنده ی آن است.
فلسفه
های سیاسی لیبرالیسم، سوسیالیسم، محافظه کاری و آنارشیسم – و همه
ی روایت های آنها – موافق اند که زندگی نیکویی که فلسفه ی سیاسی
می جوید باید زندگی نیکوی نوع بشر باشد. به همین خاطر نقدشان به
رویه ی سیاسی و اخلاقیات هم معطوف به معیارهای معارض و رقیب برای
ارزیابی زندگانی نیک بشری است. برای نمونه، فمنیست ها، در میان
چهار نظریه ی سیاسی مردسالارانه تر، به نفع حقوق بیشتر (یا
متفاوت) و مسئولیت ها نسبت به زنان تأکید دارند؛ مداخله گرایان
اردوگاه لیبرال یا محافظه کار مدعی کنترل سیاسی بر برخی ابزارهای
تولید و افزایش فرصت ها برای مستضعفان یا فقرا هسند؛ و پیشنهاد
رفاه گرایان نیز تأمین حداقل معیشت برای همگان است، که از
باورشان به کنش های جمع گرایانه یا داوطلبانه ناشی می شود. اما
برخلاف تمام این مکاتب، محیط گرایان از فرض دیگری آغاز می کنند.
در نظر آنان، کانون سیاست انسان نیست، بلکه طبیعت است.
در
ابتدای این نوشتار یادآور شدیم که دیدگاه های فلسفی مبتنی بر
الاهیات نیز باید معیارها و استانداردهایی پیش نهند که به زندگی
زمینی بشر معطوف باشد. به این ترتیب، الاهیات سیاسی وارد این
بحث های سنتی می شود که رابطه ی فرد (مسیحی، مسلمان، یهودی، سیک،
هندو و غیره) با دیگر مردمان باید چگونه و توسط چه قسم سازمان
هایی باشد. محیط گرایان اما، جایگاه ما در جهان را فرع بر اهمیت
خود جهان طبیعی می شمارند. محیط گرایی، در شکل ضعیف تر، مدعی می
شود که انسان پاسدار طبیعت هستند، و باید به آن احترام بگذارند،
و چه بسا انسان برخی الزامات اخلاقی و سیاسی هم (الزاماتی شبیه
وظایف مردم نسبت به خدایشان) نسبت به طبیعت دارد. این سخن حاکی
از آن است که انسان جایگاه اخلاقی برابری با دیگر دیگر گونه های
زنده دارد – انسان هم یکی از بسیاران دانسته می شود. اما
محیط گرایی قوی تر، اصولاً وجود انسان را به عنوان لکه ای بر
دامن طبیعت می شمارد – به عنوان خرابکاری که همیشه همه ی چیزهای
خوب را ضایع می کند، زیرا مطابق این دیدگاه، هر چیز خوبی که هست،
محصول بشر نیست؛ آدمیان منبع پایان ناپذیر تبهکاری علیه جهان
هستند. از چشم انداز تاریخ اندیشه، شرارت ذاتی انسانی ( یا نیک
سرشتی طبیعت) از طریق فیثاغورثیان به جهان غرب معرفی شد. بعدها
این درونمایه ی طبیعت گرا توسط مکاتب مختلف زاهدان فرانسیسکن
ادامه یافت. از جمله ی مسائل عملی که خشم محیط گرا را برمی
انگیزند، می توان به آلودگی، زنده شکافی کالبد جانوران، شکار،
اهلی کردن حیوانات، گوشتخواری و تخریب مناظر طبیعت اشاره کرد.
معمولاً
محیط گرایان موضع خود را از طرفداران حفاظت محیط زیست جدا می
کنند. طرفدارن حفاظت محیط زیست، با مبانی نظری مختلف، استدلالی
می کنند که باید مناظر طبیعی را حفظ کرد یا حیوانات در برابر
انقراض را مورد محافظت قرار داد چون برای بشر مفید یا
مطبوع هستند. محیط گرایان چنین فایده گرایی انسان محورانه ای را
رد می کنند و به نوعی ذات گرایی اخلاقی گسترده روی می آورند –
نظریه ای که می گوید همگی گونه ها، مستقل از روابط شان با دیگر
گونه ها، ذاتاً واجد ارزش هستند. نقدهایی که به محیط گرایی می
شود با این پرسش آغاز می شوند که بین شکارچی و شکار چه قسم رابطه
ی اخلاقی متصور است؟ آیا موش حق دارد که توسط گربه شکار نشود و
آیا گربه به خاطر کشتن موش قاتل محسوب می شود؟ و اگر در عالم
جانوران بتوان شکار را توجیه کرد یا حتی اخلاقاً توضیح داد، آیا
نتیجه نمی شود که هنگامی که انسان ها هم به شکار یا اهلی سازی
حیوانات می پردازند نباید آنها را به خاطر خوردن گوشت و پوشیدن
خز قاتل محسوب کرد؟ مسئله ی اصلی پیش روی محیط گرایان و حمایت
شان از حقوق اخوان حیوان این است که رابطه ی اخلاقی میان آدمیان
و ددان را تبیین، و داوری های نامتقارن شان علیه آدمی را توجیه
کنند. یعنی بگویند که چرا بر اساس اخلاقیات مطلوب محیط گرا،
گیریم، برای شیر درست است که غزال را شکار کند و برای مورچه
اشکالی ندارد که شیر شته را بدوشد، اما آدمی نباید روباه را شکار
کنند یا شیر گاو را بدوشد – و به همین قیاس می توان پرسید آیا
اخلاقاً درست است که یک گربه ی وحشی یا خرس به مردم حمله کند،
اما درست نیست که مردم از خود دفاع کنند؟
پس
فلسفه ی سیاسی محیط گرا در پی ایجاد ساختار مناسبی برای حیات
اجتماعی انسان در محیط اطرافش است. صورت ملایم تر محیط گرایی،
برای مثال، می گوید که باید با ممنوع کردن فعالیت های استخراج
معادن یا دست کم کند کردن بهره برداری ازمعادن موجود، غارت منابع
زمین را متوقف نمود. کانون توجه محیط گرایان مدیریت پایدار منابع
است. اگرچه این هدف، مطلوب نظریه های سیاسی- اقتصادی فلسفه های
انسان محور نیز هست، اما مبنای نظر محیط گرایان در مورد هدف از
کارکرد بهینه ی نظام سیاسی- اقتصادی را می توان متفاوت از بقیه ی
مکاتب دانست. یکی از مدافعان محیط گرایی (استیوارت براند در
کتاب "کاتالوگ کلّ زمین") محاجه می کند که مردم باید به "عصر حجر
برگردند، وضعی که شبیه وضع سرخپوستان در دره هایشان باشد، همراه
با محلی گرایی مان، تکنولوژی های مناسب مان، باغ هایمان، و دین
های خانگی مان". با این حال، به نظر می رسد که ملاحظات جمعیت
شناختی و اقتصادی چندان بر وفق مراد این مدافعان بدویت نباشند:
در بازگشت به حالت نوسنگی، بشریت از تقسیم کار پیچیده ای که با
ازدیاد جمعیت و آموزش بدان دست یافته محروم می شود. این پشنهاد
در عمل به معنای کاهش جمعیت کل آدمیان کره ی زمین و رساندن آن به
تعداد چند ملیون نفرِ عصر نوسنگی خواهد بود. پس باید به این نکته
توجه داشت که برای رسیدن به این وضع باید بیش از پنج میلیارد نفر
بمیرند. اما بازگشت به دوران مفروض باغ های عدن چه توجیهی دارد و
چه شیوه ای برای رسیدن به آن وضع مناسب خواهد بود؟ براند استدلال
خود را چنین شروع می کند:" ما آرزو کرده ایم... مصیبتی یا تغییری
اجتماعی حادث شود و ما را به عصر حجر پرتاب کند..." پس مطابق این
دیدگاه، نسل کشی توسط کسانی که می خواهند جمعیت شان (فرهنگ، ملت،
نژاد، دین) تنها گروه موجود بر سیاره باشد مجاز است - مسلماً
این دیدگاه توسط دیگر گروه ها، و مدافعان حق افراد برای آزادانه
زیستن شدیداً مورد انتقاد قرار می گیرد، و محیط گرایی را در
برابر این پرسش قرار می دهد که چرا مردم باید به خاطر اهداف این
مکتب رنج بکشند یا حتی بمیرند. توجیهی که محیط گرایان ارائه می
دهند اغلب برپایه ی نفی هرگونه حقوقی برای آدمیان است.
محیط
گرایی، حقوق – یا وظایف نسبت به دیگران را- به دیگر گونه های
زنده تعمیم می دهد. گستره ی حیواناتی که پیوند های طبیعی و
فرهنگی بیشتری با آدمی دارند فراتر می رود. حتی موش ها، حشرات و
حلزون ها هم موضوع اعتراضات و حق طلبی های مخالفان تجاوزهای
انسانی بوده اند. ممکن است فایده گرایان مکاتب سنتی سیاسی با
چنین پیشنهاداتی موافق باشند، چون آنها را به حال بشر (گیریم
برای نسل های آینده) سودمند بیابند، اما محیط گرایان ترجیح می
دهند که ' نوع بشر' را از معادله حذف کنند و به موجودات
غیرانسانی هم، فارغ از نوع رابطه شان با آدمی، حقوق سلب ناشدنی
اعطا کنند. از آنجا که حیوانات موجوداتی اخلاقی نیستند، محیط
گرایان برای تبیین اینکه چرا حلزون 'حق' ی بیش از انسان برای
زندگی بر سیاره ی زمین دارد، وظیفه ی سختی بر گرده دارند. یک راه
حل این است که بگوئیم توانایی های اخلاقی و سیاسی ما، شأن
اخلاقی برایمان باقی نمی گذارند. یعنی این واقعیت که ما می
توانیم استدلال کنیم و لذا پیامدهای کنش هایمان را بدانیم نشان
می دهد که نمی توان به ما اعتماد کرد، چون می توانیم به طور
ارادی تبهکاری کنیم. جانور از این نظر نا-اخلاقی است: جانوران
دیگر را می کشد، می خورد، با محیط سازگار می شود و آن را تغییر
می دهد، می زاید و آلوده می کند، اما هیچ نمی فهمد که چه می کند.
از نظر محیط گرا، این وضعِ گونه های غیر انسان به آنها جایگاه
اخلاقی والاتری می بخشد. حیوانات کنش و واکنش دارند، اما هیچ
پلیدی در آنها نیست، اما آدمیان می اندیشدند، و ریشه ی تباهی ما
در همین اندیشیدن است. با این فرض، همه ی آفریده های انسانی را
می توان به طورکلی غیراخلاقی شمرد.
|
بالا
|
<< برگ
11 از 12
>> |
|
|
|
|