تعریف بیخدایی در واژه نامه های آن لاین |
atheism بیخدایی: 1. (در قدیم): کفر، الحاد 2a. بی باوری به وجود خدایان 2b. آموزه ای که می گوید خدایی وجود ندارد. اگنوستیک: شخصی که معتقد است که حقیقت غائی (مثلاً خدا) ناشناختنی است و چه بسا نادانستنی باشد. در معنای وسیع: کسی که نه معتقد به وجود خداست و نه عدم آن. بی باوری: معنای متعدی: اعتقاد به بی ارزش بودن یک باور؛ باور نداشتن. معنای لازم: نفی یا خودداری از پذیرش باور.
atheism بیخدایی: بی باوری یا انکار وجود خدا یا خدایان. آموزه ای که مطابق آن هیچ خدایی نیست. کفر، الحاد. اگنوستیک: کسی که معتقد است که معرفت به وجود خدا ناممکن است.کسی که در مورد وجود خدا شک دارد اما حقیقتاً خود را بیخدا نمی خواند. بی باوری: معنای متعدی: به چیزی باور نداشتن؛ انکار؛ معنای لازم: خودداری یا عدم پذیرش باور.
atheism بیخدایی: 1. (در قدیم): کفر، الحاد 2a. بی باوری به وجود خدایان 2b. آموزه ای که می گوید خدایی وجود ندارد. بی باوری: معنای متعدی: اعتقاد به بی ارزش بودن یک باور؛ باور نداشتن. معنای لازم: نفی یا خودداری از پذیرش باور.
واژه نامه های اواخر قرن نوزدهم و اوایل قرن بیستم واژه نامه های میانه ی قرن بیستم
|