کتاب "لائیسیته چیست؟" > بخش پنجم | |
لائیسیته و سكولاریسم: دو پدیدار و منطق متفاوت
منطق اولی یا لائیسیزاسیون Laïcisation به طور عمده ویژگی كشور هایی است كه از یك سنت نیرومندِ كاتولیكی برخوردارند. آن جا كه نیروهای اجتماعی لائیك در برابر كلیسای مقتدر، سلسله مراتبی و محافظه كار قرار می گیرند. كلیسایی كه مصمم در حفظ اقتدار و سلطه ی خود بر جامعه و بویژه بر نهاد دولت است. "آن جا كه كلیسا… مدعی عهده داری امور جامعه در كلیتش می باشد و خود را قدرتی رقیب دولت و رو در روی آن می نمایاند". (فرانسواز شامپیون، ر.ك. به كتاب نامه ی پایانی این بخش، تاكیدات همه جا از من است). در منطق لائیسیزاسیون، قدرت سیاسی برای «رهایی» دولت و نهاد های عمومی از سلطه و سیطره ی كلیسا (فرایندی كه «خروج از دین» می نامند) بسیج می شود و بطور مستقیم و یك جانبه اقدام می كند. سرانجام، در پی یك سلسله تعارضات و كشمكش های گاه آرام و گاه خشن، گاه موضعی و گاه عمومی، گاه پیش رونده و گاه پس رونده، میان مخالفان و موافقان روحانیت سالاری cléricalisme ، میان «دولت ملی مدرن» از یك سو و كلیسای كاتولیك وابسته به واتیكان، با خصلتی فرا ملی transnational از سوی دیگر، امر «جدایی دولت و كلیساها»، تحقق می پذیرد. اسپانیا، پرتغال، ایتالیا و بلژیك، با كم و كاست ها و تفاوت هایی، نمونه های تیپیكِ typique منطق لائیسیزاسیون می باشند. منطق دومی یا سكولاریزاسیون sécularisation، (دنیوی كردن، گیتیایی كردن، رجوع كنید به تعاریف مختلف از این مقوله در همان گفتار دوم) ویژگی كشور های پروتستان است. آن جا كه "دین و حوزه های مختلف فعالیت اجتماعی به تدریج و به اتفاق دگرگون می شوند… كلیسای پروتستان (در موقعیت انحصاری یا فایق) قدرتی نیست كه بسان كلیسای كاتولیك در مقابل دولت قرار گیرد بلكه نهادی ست در دولت، سازنده ی انسجام و پیوند سیاسی، عهده دار مسئولیت های مشخص و در تبعیت از دولت، تبعیتی كمابیش پذیرفته شده یا مورد اعتراض" (همان جا). در منطق سكولاریزاسیون، ریشه ی اختلافاتی كه در كشور های كاتولیك دولت و كلیسا را در مقابل هم قرار می دهند، وجود ندارد. از یك سو، «دولتِ مدرن» با «كلیسای فرا ملی» در تعارض قرار نمی گیرد و حتی برعكس، كلیساهای پروتستان بخشی از هویتِ دولت – ملت ها می گردند. از سوی دیگر پروتستانتیسم، با این كه الزاماً حامل روح دمكراتیك نیست، اما تشكیلاتی تام و تمام، مطلقاً سلسله مراتبی و یك پارچه (تك سنگی monolithique)، بسان كلیسای كاتولیك، نیست. در نتیجه، در این گونه جوامع، تضاد با روحانیتِ پروتستان و به طور كلی ضدیت با روحانیت سالاری anti-cléricalisme به مراتب محدود تر و خفیف تر از كشورهای كاتولیك است. در سكولاریسم، بحثی از «لائیك»، «لائیسیزاسیون» و «جدایی دولت و كلیساها» در میان نیست. «تحول» دولت، كلیسا و جامعه به سوی «خروج» از زیر سلطه ی دین (و دین سالاری)، تدریجی، تواماً و با حفظ پیوند های مختلفی میان دولت و كلیسا، انجام می پذیرد. انگلستان، دانمارك و سوئد نمونه های تیپیك منطق سكولاریزاسیون را تشكیل می دهند. (با این كه در سوئد، از سال 2000، قانون جدایی دولت و مذاهب كه در 1995 تصویب گردید، به مورد اجرا گذاشته شده است). بر تقسیمات فوق، دو نمونه ی دیگر را نیز باید اضافه كرد. كشور هایی كه چند مذهبی multiconfessionnels هستند یعنی در آن جا، عمدتاً دو مذهب از نیروی كم و بیش برابری برخوردارند، چون آلمان و هلند. و سرانجام كشور هایی كه در آن جا مساله هویت مذهبی با مساله ملی یا به طور كلی با مبارزه بر ضد قدرت خارجی گره خورده است، مانند ایرلند و یونان. بدین ترتیب، در زمینه ی مناسبات دولت و دین، ما با چهار «تیپ» یا گونه كشور اروپایی رو به رو هستیم كه هر یك را در زیر مورد بررسی قرار می دهیم.
ادامه >> كشور های كاتولیك - منطق لائیسیزاسیون
|
آن چیست كه « لائیسیته » می نامند؟ لائیسیته و سكولاریسم: دو پدیدار و منطق متفاوت كشور های كاتولیك - منطق لائیسیزاسیون
كشور های پروتستان - منطق سكولاریزاسیون
كشور هایی كه با مساله ی ملی رو به رو بوده اند
"لائیسیته" و "سکولاریسم"، نقدی بر نظریه پردازی های ایرانی
|