تفکیک اجتماعی (S1) چنان که مارکس در نظریه ی تشکیل طبقات اش نشان می دهد (گیدنز 1971: 35-45)، تفکیک فزاینده ی کارکردهای جامعه منجر به تقسیم و جدایی مردم شود– یعنی تفکیک ساختاری با تفکیک اجتماعی توأم بود. رشد اقتصادی ملازم با مدرنیزاسیون به پیدایش طیف فراگستری از مشاغل و شیوه های معیشت انجامید. ایجاد طبقات جدید اجتماعی اغلب به تضادهای طبقاتی منجر شد؛ مسلماً این وضع با کناره جویی طبقات از یکدیگر همراه بود. در جوامع فئودالی، ارباب و رعیت ها دیوار به دیوار هم زندگی می کردند. ممکن بود ارباب سواره باشد و رعیت پیاده، اما با هم سفر می کردند. ممکن بود بستر ارباب پاکیزه تر باشد اما هر دو یک جا می خوابیدند. در ادینبوروی قرون وسطا همه ی جور آدم در یک عمارت زندگی می کردند و کثافات شان را به یک خیابان می ریختند. این آمیختگی بدان سبب ممکن بود که هرکس شأن خود را در نظم اجتماع می شناخت. 'جایگاه ' ها چنان صلب و مستقر بود که لازم نبود نجبا نگران باشند که اگر با دون پایگان معاشر باشند، دون پایه خیال 'سروری' به مخیله اش راه دهد. با منعطف تر شدن جایگاه ها ، کسانی که تمکن کافی داشتند فاصله گیری فضایی را جایگزین آن فاصله ی طبقاتی کردند که قبلاً فی نفسه کفایت می کرد. وقتی جورجیان نیوتاون در ادینبورو ساخته شد، بروژوازی از شهر قدیمی نقل مکان کرد.
لازمه ی وجود یک جهان واحد اخلاقی که هر کس در آن جایگاه خود را داشته باشد، وجود یک ساختار اجتماعی نسبتاً پایدار است. با تکثیر نقش های جدید اجتماعی و افزایش تحرک اجتماعی، تصور سنتی مجتمع و ارگانیک یا کمونال از از نظم اخلاقی و فراطبیعی رو به زوال نهاد. وقتی اجتماع به گروه های رقیب تقسیم شد، نگرش قدسی به اتحاد اجتماع حول محور خدا نیز فروریخت. با فزون تر شدن تمایز میان طبقات و بخش های اجتماعی، این گروه ها نظام هایی متافیزیکی برای رستگاری ایجاد کردند که با علائق شان همنواتر بود (مک اینتایر 1967). مردم همواره جهان فراطبیعی را با همان چشمی نگریسته اند که جهان مادی را می دیدند. لذا جوامع کشاورزی فئودالی گرایش به دینی با ساختاری طبقاتی داشتند. هرمی که رأس آن پاپ، اسقف ها، کشیش ها و در قاعده ی آن مردم عادی قرار داشت، بازتاب هرم اجتماعی شاه، اشراف، نجبا و دهقان ها بود. زارعان خُرد و طبقه ی در حال گسترش تجار اما طالب دینی دموکراتیک تر بودند؛ لذا مجذوب فرقه[1] های اولیه پروتستان مانند پرزبیتریَن ها، باپتیست ها و کویکرها شدند.
با این حال، مدرنیزاسیون صرفاً واکنش فرهنگ دینی به به تغییرات ساختاری اجتماعی، اقتصادی و سیاسی نبود. خود دین نیز تأثیر قابل ملاحظه ای بر تنوع اجتماعی و فرهنگی (S3) داشت. برای توضیح این مطلب باید یک گام به عقب برگردم تا پیوند میان جنبش رفورماسیون، رشد فردگرایی و گرایش به اشتقاق و فرقه سازی را تشریح کنم.
ادامه >> فردگرایی [1] . sect |