فنآوری (R4) و آگاهی فناورانه (CS1) گرچه آثار اولیه ی برگر آکنده از رویکرد به سکولاریزاسیون است، اما یک سیر خاص اندیشه ی او نادیده گرفته شده است. برگر و کِلنر (1974) در بررسی اثرات اجتماعی روانشناختی شیوه های مدرن تولید احتجاج می کنند که فنآوری مدرن به ما یک "آگاهی فناورانه" می بخشد. یعنی شیوه ی خاصی از اندیشه که فارغ از میزان ادراک مان از آن، به راحتی با امرقدسی[1] آشتی نمی یابد [6]. نمونه ای از این آگاهی فناورانه، 'قطعه وارگی'[2] است. استعمال ماشین آلات مدرن برای تولید مستلزم این فرض است که پیچیده ترین باشنده ها را هم می توان به قطعات تشکیل دهنده شان فروکاست. هر قطعه بی نهایت بار قابل تعویض است. هر رادیاتور فولکس واگن گلف مدل 1990 به هر گلف دیگر مدل 1990 می خورد. انتظار می رود که ارتباط موتور با یک رادیاتور و همان موتور با رادیاتور دیگر دقیقاً یکسان باشد. در یک ارتباط هیچ چیز مقدسی نیست. یک فرض بنیادی دیگر آگاهی فناورانه، 'بازتولیدپذیری'[3] است. تولید فناورانه این امر را مسلم می گیرد که می توان هر مجموعه ی پیچیده ای از کنش های خلّاق را به کنش های ساده تری تقسیم بندی کرد؛ کنش هایی که بی نهایت بار قابل تکرار اند و همواره پیامدهای مشابهی دارند. این نگرش به تولید کالا، به مدیریت افراد تولید کننده (شیوه ی ای که به یاد قهرمان ترویجش 'فوردیسم' نام گرفته) و نیز به دیوانسالاری تسری یافته است. با اینکه تناقض آشکاری میان این مفروضات و آموزه های اغلب ادیان به چشم نمی آید، اما این رویکردها ناهمسازی های جدی دارند. نگرش فنآورانه جای اندکی برای فوران الاهیت باقی می گذارد.
برای خلاصه کردن رشته ی R (عقلانیت) در دیاگرام پارادایم ، باید بگویم که اثرات علم و فنآوری بر مقبولیت باورهای دینی اغلب مورد بدفهمی قرار گرفته اند. اهمیت تقابل ایده های علمی و دینی کمتر از اثرات ظریف تر نگرش ناتورالیستی به جهان است. علم و فنآوری ما را بیخدا نکرده اند. بلکه، فرضیات زیربنایی آنها، که می توانیم به به طور خلاصه در 'عقلانیت' خلاصه شان کنیم ـ یعنی ملاحظه ی جهان مادی به سان یک رشته روابط تغییرناپذیر میان علت ها و معلول ها، قطعه وارگی اشیا، بازتولید پذیری کنش ها، انتظار تغییرات مداوم در تبیین هایمان از جهان مادی، و تأکید بر نوآوری ـ ما را کمتر از پیشینیان مان مستعد پذیرش انگاره های الاهی ساخته اند. به قول وِبِر:
افزایش بخردانگی و عقلانیت فرد... حاکی از افزایش معرفت عام او به شرایط زیست اش نیست. نشانگر چیزی دیگر است، اینکه فرد می تواند، اگر بخواهد، معرفتی را بیاموزد. و این بدان معناست که اصولاً هیچ نیروی محاسبه ناپذیر مرموزی در کار نیست، بلکه فرد اصولاً می تواند، بر همه ی چیزهای محاسبه پذیر تسلط یابد. یعنی جهان افسون زدایی شده است. دیگر لازم نیست فرد، به سان وحشیان، به قوای جادویی متوسل شود یا مجیزگوی ارواحی واجد قوای مرموز شود. ابزارهای تکنیکی و محاسبه این خدمات را انجام می دهند (1948: 139) .
ادامه >> نسبی انگاری |