خانه | مقدمه | دیاگرام و شرح | گرایش های خلاف | پارادایم چه نمی گوید؟ | نتیجه گیری و پانویس ها | مراجع

فردگرایی (RO1)

دیوید مارتین یک پیامد عمده و ناخواسته ی جنبش اصلاح دین را به خوبی خلاصه می کند. او می نویسد: " منطق پروتستانیسم آشکارا حامی اصل اختیاری بودن دین است، به حدی که سرانجام این اصل را از لحاظ جامعه شناختی غیرواقع گرایانه می نماید" ( 1987a: 9). آمادگی نظام های باور[1]  برای چندپارگی[2] بسیار متفاوت است.  (بروس 1985، ر.والیس 1979). عمده ی این تفاوت ها را می توان بر پایه ی میزان دسترسی پذیری معرفت مرجعی توضیح داد که در قلب نظام باور قرار دارد. برخی ادیان مدعی اتوریته ی یکّه ای برای حقیقت هستند درحالی که بعضی شیوه های گوناگون رستگاری را مجاز می دارند. کلیسای کاتولیک مدعی است که اتوریته ی عیسی به  پطرس حواری رسید که نخستین اسقف رم شد  و از طریق پطرس به تشکیلات پاپی منتقل شده است. کلیسای کاتولیک مدعی کنترل همه جانبه بر ابزارهای رستگاری و ولایت مطلق در مورد تفسیر خواست خداست.  تا وقتی که این مدعاهای اصلی کلیسای کاتولیک به چالش گرفته نشود، کلیسا نسبتاً از انشقاق و چندپارگی مصون است. چون تبعیت از کلیسای کاتولیک رومی در قلب نظام باور کاتولیک قرار دارد، گسست از آن دشوار و مستلزم خیزش های سترگ اجتماعی، در ابعاد انقلاب فرانسه، بود. لذا در کشورهای کاتولیک چندپارگی فرهنگ کاتولیک که پیامد انفکاک های ساختاری  واجتماعی بود به انقسام قاطع میان کسانی که معتقد به سنت دینی باقی مانده اند و کسانی که آشکارا مخالف آنند انجامید. به همین خاطر در اسپانیا و ایتالیا سنت های محافظه کار کاتولیک و احزاب نیرومند کمونیست شکل گرفته اند.

 

درست برخلاف این وضع، دینی که در پی اصلاحات پروتستانی ایجاد شد بی نهایت مستعد چندپارگی بود زیرا اتوریته ی سازمان کلیسا را به عنوان منبع تفسیر رابطه ی میان خدا و انسان از میان برداشت. اگرچه کاتولیک ها گاهی به همین خاطرپروتستان ها را به باد انتقاد می گیرند اما این نکته جنبه ی جامعه شناختی دارد و نه الاهیاتی. اگر همگی ما بتوانیم  با خواندن اناجیل خواست خدا را تشخیص دهیم، آنگاه چگونه می توانیم مجادله ی میان خوانش های معارض حاصل را فرو نشانیم؟ اصلاح گران دینی امیدوار بودند که چون همه ی مسیحیان  تئیست هایی هستند که به خدایی واحدی باور دارند، روح القدس واحدی دارند که در همه ی مخلوقات خدا هست، و انجیل واحدی دارند، مؤمنان صادق به راحتی و طبیعتاً با هم به توافق می رسند، اما تاریخ بطلان این امیدواری را نشان داد. سنت، عادت ها، احترام به آموزه ها، یا پرستش خدای یگانه ی شخص وار، همگی تمایل به جدایش را مهار می کنند، اما نمی توانند جلو فرقه گرایی را بگیرد. در پی جنبش اصلاح دین، یک کلیسای مسیحی منزه و مقتدر ایجاد نشد بلکه تعداد کثیری نگرش و سازمان رقیب سر برآوردند. در کشورهای پروتستان، انشقاق اجتماعی به شکل یک تقسیم بندی رادیکال میان مؤلفه های روحانی و دنیوی بروز نیافت، بلکه به شکل گیری فرقه هایی از دل سنت غالب انجامید. طبقات نوظهور اجتماعی توانستند با ربط دادن دین سنتی با تصورشان از خود، خواسته ها و جاه طلبی های نوین خود را بروز دهند.

 

می توان روایتی سکولار نیز به RO1 افزود. اگرچه اصلاح گری سرسختانه انگاره ی فردگرایی را برانگیخت، اما به تدریج خود فردگرایی دارای پویایی خودبنیادی شد. همین وضع برای انگاره ی برابری خواهی نیز که در دیاگرام با عنوان S4  ذکر کرده ام رخ داد. برابری خواهی را به این خاطر در این جا نهاده ام که می خواهم تأکید کنم که ایده ی فردگرایی، و واقعیت اجتماعی همزاد آن یعنی تنوع[3] (S3)  فقط در اوضاع و احوال  مساعدِ ناشی از تفکیک ساختاری (S2) و رشد اقتصادی (E3) مجال بروز می یابند.

 

پیوند میان مدرنیزاسیون و نابرابری ناسازه وار[4] است.  همزمان با ایجاد طبقات که به قول مارکس در اثر جبر نیروی تولید ایجاد شدند، صنعتی شدن مبنای برابری خواهی را نیز فراهم کرد. برای درک این نکته لازم نیست به بررسی تفاوت های فراوان میان منابع مدرن و سنتی قدرت بپردازیم. لوتر و کالوین با نفی موقعیت انحصاری کشیشان و با ردّ امکان این که شایستگی دینی بتواند از شخصی به شخص دیگر تسرّی یابد (مثلاً، امکان حصول رستگاری به واسطه ی شفاعت)، آنچه را که در مسیحیت نخستین تلویحاً وجود داشت تصریح کردند: اینکه فرد فرد ما ( و نه مجموع مان) در پیشگاه  خدا برابر هستیم. به نظر رفورمیست ها، برابری ما به سبب گناه نخستین مان است، اما ایده ی برابری را نمی توان محدود به حیطه ی دینی نمود. ایده ی برابری در پیشگاه خدا مبنای برابری در پیشگاه انسان، و برابری در پیشگاه قانون شد. و سرانجام وظایف برابر به حقوق برابر بدل شدند.

 

 

اگرچه در اینجا لازم نیست به جزئیات مطلب بپردازیم، اما می توان اشاره ای گذرا به به نظر گِلنِر داشت. او احتجاج می کند که برابری خواهی لازمه ی صنعتی شدن بود؛ اقتصاد مدرن نمی تواند در جامعه ای شکل گیرد که در آن تقسیم بندی سفت و سختی میان فرهنگ های والا و پست برقرار باشد (1983 و 1991).  گسترش فرهنگ مشترک ملی مستلزم جایگزینی نظام طبقاتی قدیمی جایگاه ها و دارائی ها با  یک تقسیم بندی طبقاتی انعطاف پذیرتر بود. توسعه ی اقتصادی باعث تغییر و تحول ، و انتظار برای تحولات بیشتر شد و تحرک نیروی کار را به همراه داشت. دیگر مردم به این سبب که نیاکان شان همواره مشغول یک پیشه بوده اند  به آن پیشه نمی پرداختند. این اندیشه میان مردم رواج یافت که می توانند وضع خود ارتقا دهند، پس اندیشیدن به ارتقای وضع خود شایع تر شد. کارگران صنعتی گرچه مزد ناچیزی دریافت می کردند، اما دیگر خود را رعیت نمی شمردند.

 

در نظام طبقاتی فراگیر قرون وسطا، رعیت تنها یک نقش داشت و آن نقش سراسر زندگی اش را شکل می داد. در قرن هجدهم، یک معدنکار کورن والی [در جنوب غربی انگلستان.م] موقع  کار شدیداً تحت فشار بود، اما غروب ها و یکشنبه ها می توانست لباس ها و نقش خود را عوض کند و به سلک یک مبلّغ باپتیست در آید. در این حالت آدمی معزّ و محترم می شد. این امکان تغییر نقش ها نشانگر تغییری  شگرف است. همین که اشتغال از قید نظام طبقاتی فراگیر و مادام العمر رها شد و مختص به وظایف شد، مردم توانستند در نظام های طبقاتی مختلف جایگاه های متفاوتی اشغال کنند. این وضع به نوبه ی خود امکان  فرق نهادن میان نقش و شخص ایفاگر نقش را فراهم ساخت. دیگر در عین حال که برای نقش ها می شد مدارج و درجات بسیار متفاوتی از عزّت و احترام قائل بود، مردمان فراسوی نقش ها را از جهاتی برابر شمرد.  به بیانی دیگر، تا موقعی که قدرتمندان افراد را فقط در قالب هویت واحدی در نظام فئودالی می دیدند، انگیزه ای قوی برای مقاومت در مقابل برابری خواهی داشتند: می توانستند برابری دهقانان  و ارباب فئودال شان را تهدیدی بیانگارند که دنیا را زیر و زبر می کند. اما همین که امکان داوری  در مورد جایگاه شغلی، فارغ از شخصی حائز آن جایگاه، فراهم آمد  ایجاد نظم لازم برای اداره ی کارخانه میسر شد، در عین اینکه ممکن بود خارج از چارچوب کاری، نظم متفاوتی حاکم باشد. ممکن بود که صاحب معدن در محیط کار بر کارگرش حکمرانی کند، اما در کلیسای محل در کنار کارگر، یا حتی زیر دست او بنشیند. البته قدرت و جایگاه اجتماعی اغلب تراگذر[5] است. قدرت در یک حیطه، بخت اعمال نفوذ در حیطه ی دیگر را می افزاید. یک صاحب کارخانه که کلیسایی بنا می کرد می توانست انتظار داشته باشد که از سران جماعت کلیسا باشد، اما تنها در صورتی  که ثروتمندی اش با اظهار پرهیزگاری هم توأم می بود. اگر پرهیزگار نبود، اعضای کلیسا می توانستند با ترک آن کلیسا و انتخاب کلیسای مجاور، به تلاش او برای دستیابی به جایگاهی در کلیسای محل واکنش نشان دهند.

 

ادامه >> اجتماعی شدن


 

[1] .belief systems

[2] . fragmentation

[3] . diversity

[4] . paradoxical

[5] . trasferable

 دریافت کل متن در یک فایل پی. دی. اف

خانه | بالا | تک خداباوری | اخلاق پروتستان | تفکیک ساختاری | تفکیک اجتماعی | فردگرایی | اجتماعی شدن | تفرّق | تکثرّ | حیطه بندی | لیبرال دموکراسی | تساهل | رشد اقتصادی | علم | آگاهی فنآورانه | نسبی انگاری | خلاصه 1

Free Web Hosting