خانه | مقدمه | دیاگرام و شرح | گرایش های خلاف | پارادایم چه نمی گوید؟ | نتیجه گیری و پانویس ها | مراجع

اجتماعی سازی

از ترکیب چند درونمایه ی مهم، تحولات عمده ای در سرشت جوامع ایجاد می شود که تأثیر عمیقی بر نقش های اجتماعی و اقبال نظام های باور دینی می گذارند. ویلسون واژه ی  اجتماعی سازی[1]  را  مشتمل بر صورری می داند که "امور زندگی مردم ، به طور فزاینده ای درهم تنیده می شوند، البته نه در سطح محلی بلکه در سطح اجتماعی ( که جامعه به وضوح، اما نه به یک میزان، حائز انگاره ی ملت دولت می شود)" (1981: 154) . اگر انفکاک اجتماعی (S1) و فردگرایی (RO1) را بتوان جنبش کمون های کوچک مقیاس[2] از پایین شمرد، هجوم متناظر این جنبش، از بالا همانا اجتماعی سازی بود. به تدریج قدرت کمون های همبسته و منسجم رو به زوال نهاد  و جای خود را به شرکت های نوظهور صنعتی و تجاری بزرگ مقیاس[3]  ، شهرها، و دولت های مدرن داد که توسط دیوانسالاری های عظیم و غیرشخصی هدایت می شدند. این پدیده همان گذار کلاسیک از اجتماع به جامعه است که فردیناند تونیز توصیف می کند (1955).

 

ویلسون به پیروی از دورکیم احتجاج می کند که دین از کمون ریشه می گیرد، و قدرت خود را از آن کسب می کند. هر چه دایره ی زندگی فرد از کمون فراتر رود و به شهر میل کند، کارکردهای دین نقصان می یابند. کلیسای قرون وسطا فرد را در کودکی  تعمید می داد، نامگذاری می کرد و رسماً به عضویت می پذیرفت، در جوانی عقد ازدواجش را می خواند، و پس از مرگ برایش مراسم تدفین برگزار می کرد. تقویم خدمات کلیسا منطبق بر نظم زمانی فصول بود. کلیسا زندگی محلی را تجلیل می کرد و مشروعیت می بخشید. در عوض،  مقبولیت  چشم گیری داشت، اقبالی که مرتباً از طریق مشارکت مؤمنان کمون محلی در مراسم اش ابراز می شد. در سال 1898 تقریباً همگی ساکنان روستای اجدادی من پایان موفقیت آمیز فصل درو را با اهدایای تحفه ای از محصول شان به کلیسا جشن می گرفتند. در سال 1998 عده ی  بسیار قلیلی از مردم  این روستا  ( و تنها یک  کشاورز) جشن خرمن را با اهدای سبزیجات و اغذیه ی بسته بندی شده به کلیسا ( که اغلب محصولات غیرمحلی هستند) برگزار می کنند. محصولاتی که اغلب از شعبه ی محلی یک سوپرمارکت زنجیره ای بین المللی خریداری شده اند. در حالت نخست، کلیسا تعبیری دینی از رخدادی با اهمیت حیاتی ارائه می داد. در حالت دوم، یک دسته ی  کوچک از مسیحیان به میل خود کاری می کنند که ارزش نمادین  مشکوکی دارد. این مراسم دیگر جشن خرمن نیست بلکه شکرگزاری خدا به خاطر همه ی آفریده هایش است. از جمله نعمت هایی که در یک سرود مذهبی به عنوان موهبت قابل تقدیر الاهی ذکر می شود این است که "هواپیماهای جت در آسمان ها سوختگیری می کنند"! پس با گستردن دامنه ی  نمادین مراسم، مشکل ارتباط آن با زندگی را رفع می شود اما این امر به بهای از دست رفتن پیوند مستقیم مراسم با زندگی افراد شرکت کننده در آن تمام می شود.  هنگامی که کلیت فراگیر اجتماعی از مردم که با هم نشست و برخواست و کار و زندگی می کنند جای خود را به شهرک خوابگاهی و حومه ی مسکونی بدهد، دیگر چندان چیز مشترکی برای تجلیل باقی نمی ماند.

 

در پی انفکاک و اجتماعی سازی، مقبولیت هر گونه نظام فراگیر اخلاقی و دینی افول می کند، و به جای آن انگاره های رقیبی می نشینند که گرچه ممکن است در مورد تجارب فردی و خصوصی، دارای مضامینی غنی باشند، اما ارتباط اندکی با عملکرد نقش های اجتماعی، یا شیوه ی عمل نظام های اجتماعی دارند. مقبولیت ذهنی دین نزد برخی از مردم محفوظ ماند، اما بداهت عینی آن از میان رفت. دیگر دین یک ضرورت نبود، بلکه یک ترجیح  شد.

 

اهمیت برهمکنش نیروهای اجتماعی و فرهنگی چنان است که به تأکید چندباره می ارزد.  چندپاره شدن سنت دینی (RO3)  که نتیجه ی جنبش رفورماسیون بود موجب تسریع شکل گیری دولت های بیطرف در قبال  دین شد  (P1). لازمه ی توسعه ی اقتصاد موفقیت، میزان بالایی از انسجام، از جمله در ارتباطات کارآمد، نظام حقوقی مشترکی که ضامن قراردادها باشد، جو اعتماد، و غیره بود (گلنر 1991). و این امر هم وجود یک فرهنگ ملی یکپارچه را می طلبید. جایی که توافق[4] دینی وجود داشت، سنت دینی غالب می توانست 'فرهنگ والا'[5]ی  ملی را  تأمین کند. در چنین شرایطی روحانیون  همچنان می توانستند معلم مدرسه، مورخ، مبلّغ، کارمند دولت و استراتژیست نظامی باشند. در جاهایی که این توافق اندک بود، دولت بیشتر به سمت سکولار شدن گرایش یافت. نظام آموزش همگانی  در ایرلند توسط کلیسای کاتولیک و در کشورهای اسکاندیناوی  توسط کلیسای لوتری ایجاد شد. در بریتانیا و ایالات متحده، دولت رأساً نظام آموزش همگانی را ایجاد کرد.  اما، حتی در جاهایی هم که کلیسا سیطره ی صوری خود را بر بعضی حیطه  های اجتماعی حفظ کرد، آن حیطه  ها عمدتاً متأثر از ارزش های سکولار بودند. در مدارس تحت نظارت کلیسا ممکن است که اندکی از سنت مشخصاً دینی باقی باشد، اما جو غالب سکولار است. در مدارس تحت نظارت کلیسای ایرلند همان ریاضیات، شیمی و اقتصادی تدریس می شود که در مدارس دولتی انگلیس.

 

جیمز بِکفورد پس از تلخیص این نکات تذکر می دهد که " پیوند میان دین، باورهای الزامی آن و کمون می تواند از لحاظ تاریخی کاملاً محمتل الوقوع[6] باشد. دین در قدیم به دلایل اجتماعی آشکاری ملازم با کمون های محلی بود، اما از این مطلب نتیجه نمی شود که دین تنها در چارچوب کمونی می تواند عمل کند" (1989:110). این  مطلب  درست است. مسلماً حرف من این نیست که چون در گذشته دین کاملاً در حیات اجتماعی یکنواخت کمون ها تنیده بود، افول کمون ها باید به ضرورت منطقی ، از آن قسم ضرورتی که در اثبات های ریاضی یافت می شود، به افول دین بیانجامد. برعکس، احتجاج خواهم کرد که میان این دو پدیده ارتباطی تجربی وجود دارد. در فصل های آتی به سرشت دین فردی شده ی مدرن خواهم پرداخت و نشان خواهم داد که اولاً، دین مدرن فاقد وجه کمونی است، و ثانیاً، بازتولید وجه کمونی دین دشوار است. پس من در پی اینهمان شمردن افول کمون و افول دین نیستم، بلکه به دنبال روابط علّی میان این دو هستم.

 

ادامه >>  تفرّق و فرقه ها


 

[1] . socialization

[2] . small- scale

[3] . larg-scale

[4] . consensus

[5] . high culture

[6] . contingency

 دریافت کل متن در یک فایل پی. دی. اف

خانه | بالا | تک خداباوری | اخلاق پروتستان | تفکیک ساختاری | تفکیک اجتماعی | فردگرایی | اجتماعی شدن | تفرّق | تکثرّ | حیطه بندی | لیبرال دموکراسی | تساهل | رشد اقتصادی | علم | آگاهی فنآورانه | نسبی انگاری | خلاصه 1

Free Web Hosting