کتاب پندار خدا > فصل دوم > فرضیه ی وجود خدا> آزمایش بزرگ دعا | |
آزمایش بزرگ دعا یک مطالعه ی موردی، هر چند رقت انگیز، درباره ی معجزه، آزمایش بزرگ دعاست: آیا دعا به بهبود بیماران کمک می کند؟ عموماً برای شفای بیماران دعا را، چه به طور فردی و چه در مکان های عبادی توصیه می کنند. فرانسیس گالتون، خویشاوند داروین، نخستین کسی بود که به طریق علمی تأثیر دعا را مورد بررسی قرار داد. او ملاحظه کرد که هر یکشنبه تمام نمازگزاران در کلیساهای سراسر بریتانیا برای سلامتی خانواده ی سلطنتی دعا می کنند. پس آیا نباید انتظار داشت که وضع سلامتی اعضای این خانواده بهتر از سایر مردم باشد که تنها مشمول دعای اقارب و خویشان خود هستند؟* گالتون شواهد مربوطه را بررسی کرد و هیچ تفاوت آماری ای [میان وضع سلامتی خاندان سلطنتی و مردم عادی] ملاحظه نکرد. شاید مقصود او طعنه آمیز بوده باشد، همان طور که زمانی دیگر به طور آزمایشی برای رشد بهتر گیاهان چند کرت از یک مزرعه دعا کرد تا ببینند آیا گیاهان آن کرت ها بهتر رشد می کنند یا نه (که چنین نشد).
سپس تر، راسل استانارد فیزیکدان (که خواهیم دید یکی از سه دانشمند دیندار معروف بریتانیا است)، البته با حمایت مالی بنیاد تمپلتون، پژوهشی را شروع کرد تا این گزاره را که دعا برای شفای بیماران به بهبود حال آنان کمک می کند به طور تجربی بیازماید. [36]
برای صحت چنین آزمایش هایی، آزمایش باید بدون جهت دهی[1] باشد. این معیار به دقت رعایت شد. بیماران به طور کاملاً کتره ای[2] انتخاب شدند. یک گروه تحت آزمایش (که دعا دریافت می کردند) و یک گروه کنترل (که دعا دریافت نمی کردند) تعیین شد. نه هیچ یک از بیماران، نه دکترها، نه دعا-شوندگان، و نه آزمایشگران مجاز نبود بداند که کدام بیمار دعا می شود و کدام دعا نمی شود. کسانی که دعاهای آزمایش را انجام می داند باید نام افراد دعا-شونده را می دانستند، در غیر این صورت چطور می توانستند بدانند که دارند برای کی دعا می کنند؟ اما احتیاطاً فقط نام کوچک و حرف اول نام خانوادگی بیماران دعا-شونده به دعاکنندگان داده شد. ظاهراً همین قدر کفایت می کرد تا خدا بتواند تخت های مورد نظر را در بیمارستان بازشناسی کند.
صرف ایده ی انجام چنین آزمایشی، مستعد مقدار معتنابهی خنده است، و نتیجه ی آزمایش هم این نوید را به نحو احسن برآورده کرد. تا آنجا که من می دانم ،باب نیوهارت طرحی در این مورد نکشیده، اما من طنین سخن اش را به وضوح می شنوم:
خدایا چی فرمودید؟ چون عضو گروه کنترل هستم نمی توانی مرا شفا دهی؟ ... آها فهمیدم، دعاهای عمه ام کافی نبوده. اما خدایا، آقای جان اِوانز در اتاق بغلی ... چی فرمودید؟ ... آقای اِوانز روزی هزار بار دعا شده؟ اما خدایا، آقای اِوانز که هزار نفر رو نمی شناسه... اونها فقط اوانز رو به اسم جان اِی می شناسند. اما خدایا، از کجا فهمیدی منظورشون جان اِلس وورثی نبوده؟ ... آها، درسته، شما از علم بی انتهای خودتون استفاده کردید تا بفهمید که منظور حضرات دعاکن از جان اِی چی بوده. اما خدا جون...
تیم پژوهشگران اما، پهلوانانه همه ی این نیش و کنایه ها را به جان خریدند و با صرف 2.4 میلیون دلار پول بنیاد تمپلتون به این پژوهش همت گماشتند. سرپرستی این گروه با دکتر هربرت بنسون، یک متخصص قلب در مؤسسه ی پزشکی ذهن و بدن در نزدیکی بوستون بود. پیش تر در نشریه ی تمپلتون از دکتر بنسون نقل شده بود که او معتقد است " شواهد روزافزونی حاکی از کارآمدی ادعیه در درمان های پزشکی اند ." پس، با اطمینان می شد گفت که کار پژوهش به کاردانی سپرده شده، که با تلنگر شکاکانه دچار تزلزل نمی شود. دکتر بنسون و گروه او حال 1802 بیمار در شش بیمارستان را پیجویی کردند. این بیماران را که همگی تحت عمل جراحی بای پَس[3] عروقی قرار گرفته بودند به سه گروه تقسیم کردند. بیماران گروه 1 دعا می شدند، بی آنکه خودشان بدانند. گروه 2 (گروه کنترل) هیچ دعایی دریافت نمی کردند، بی آنکه خودشان بدانند. گروه 3 هم دعا می شدند و هم می دانستند که دعا می شوند. مقایسه ی میان گروه های 1 و 2 برای آزمون کارآمدی دعا بود. گروه 3 برای آزمون احتمال وجود اثرات روان-تنی[4] ناشی از آگاهی از دعاشدن بود.
دعاها در مراسم نماز سه کلیسا انجام می گرفت، یکی در مینه سوتا، یکی در ماساچوست و دیگری در میسوری، که همگی دور از هم و دور از سه بیمارستان بودند. چنان که گفتیم به افراد دعاگو فقط نام و حرف اول نام خانوادگی هر بیمار دعاشونده داده شده بود. این رویه ی تجربی مناسبی بود تا آزمایش حتی الأمکان استاندارد باشد. همچنین از تمام دعاگویان خواسته شده بود که در دعاهایشان جمله ی "برای جراحی موفقیت آمیز توأم با بهبود سریع و بازیافت سلامتی بدون دشواری" را بگنجانند. نتایج آزمایش که در شماره ی آوریل 2006 ژورنال قلب آمریکا چاپ شد، بی ابهام بود. هیچ تفاوتی میان بیمارانی که دعا شده بودند و آنها که دعا نشده بودند مشاهده نشد. عجب غافلگیری ای. اما میان کسانی که می دانستند که دعا می شوند و آنها که نمی دانستند، تفاوتی بود؛ البته این تفاوت در جهت خلاف انتظار بود. مشکلات کسانی که می دانستند که دعا می شوند به طرز قابل توجهی بیش از مشکلات کسانی بود که نمی دانستند. آیا خدا قدری قهر به خرج داده تا ناخرسندی خود را از این تهور سبکسرانه ی بشر نشان دهد؟ محتمل تر آن است که بیمارانی که می دانستند برایشان دعا می کنند، به همین سبب دچار اضطراب بیشتری شده باشند: به قول یکی از آزمایشگران، ممکن است این دسته بیماران دچارعارضه ی "اضطراب عملکرد"[5] شده باشند. دکتر چارلز بِثیا، یکی از محققان گفت " ممکن است این [آگاهی به دعا شدن] موجب عدم اطمینان آنها شده باشد، و با خود گفته باشند که پس حاال من این قدر خراب است که مجبورشده اند برایم یک گروه دعاگو دست و پا کنند؟" آیا از جامعه ی مرافعه گر امروزی بعید است که بیماران دچار مشکلات قلبی با دانستن اینکه مورد دعای آزمایشی قرار گرفته اند، یک دادخواست جمعی علیه بنیاد تمپلتون ارائه دهند؟
جای شگفتی نیست که الاهیون هم به این آزمایش اعتراض کردند. چه بسا آنان نگران بودند که چنین آزمونی به مضحکه شدن دین بیانجامد. پس از انتشارنتیجه ی این آزمون، ریچارد سوینبرن، الاهیدان آکسفوردی، در اعتراض به شکست آزمون نوشت که خدا فقط دعاهایی را مستجاب می کند که دلایل خوبی برایشان ارائه شده باشد [37]. اما دعا کردن الله بختکی به حال فلانی و نه بهمانی، و صرفاً برای رعایت اصل عدم جهت دهی آزمایش، دلیل خوبی نیست. خدا کلک کار را در می یابد. در واقع این همان نکته ایست که باب نیوهارت هم به آن اشاره کرده است، و سوینبرن هم حق دارد که آن را گوشزد کند. اما نیمه ی دیگر مقاله ی سوینبرن دیگر طنزآلود نیست. در این بخش او برای چندمین بار به دنبال راهی برای توجیه رنج موجود در جهان می گردد. رنجی که ظاهراً کار خداست:
رنج من، برایم مجال بروز شجاعت و صبر را فراهم می آورد و برای شما مجال ابراز همدلی و کمک به تسهیل و تحمل رنج. و برای جامعه مجال انتخاب اینکه آیا باید پول هنگفتی صرف یافتن راه علاج این یا آن مرض کند یا خیر... اگرچه یک خدای خوب از رنج ما متأثر می شود، اما مقصود اصلی او مسلماً این است که هر یک از ما صبر، همدلی و بخشایندگی بروز دهیم، و به این ترتیب وجهی قدسی بیابیم. برخی باید، به صرف خود بیمار شدن، به سختی بیمارشوند، و برخی باید به شدت بیمار شوند تا برای دیگران مجال انتخاب های مهم فراهم آورند. تنها در این صورت است که برخی تشویق می شوند که در مورد شخصیت خود دست به گزینش های خطیر بزنند. نزد دیگران، بیماری چندان ارزشمند نیست.
این استدلال عجیب و غریب، که نمونه ای نکبت بار ذهن الاهیاتی است، مرا به یاد زمانی می اندازد که همراه سوینبرن و یک همکار دیگر آکسفوردی مان پروفسور پیتر اتکینز در یک گفتگوی تلویزیونی شرکت کردم. در بخشی از این گفتگو سوینبرن کوشید هولوکاست را چنین توجیه کند که به یهودیان فرصتی عالی برای ابراز شجاعت و برازندگی بخشید. پیتر اتکینز چنین پاسخ اش را داد که " پس خدا مفلوک تان کناد".* در ادامه ی مقاله ی سوینبرن، یک استدلال نوعاً الاهیاتی دیگر رخ می نماید. او به درستی ذکر می کند که اگر خدا می خواست وجود خود را نشان دهد، بهتر بود این کار را به طریقی جز تغییر جزئی در آمار بهبود یافتگان گروه آزمایشی نسبت به گروه کنترلی بیماران قلبی انجام دهد. اگر خدایی وجود می داشت و می خواست وجودش را به ما را بقبولاند، می توانست " جهان را از معجزات شگرف آکنده سازد". اما بعد سوینبرن گوهر خود را فرو می گذارد: "در هر حال شواهد دال بر وجود خدا به قدر کافی موجود است و ممکن است [شواهد] زیاده از حد هم برایمان خوب نباشد." زیادی اش هم خوب نیست! دوباره بخوانیم: [شواهد] زیاده از حد هم برایمان خوب نباشد. ریچارد سوینبرن اخیراً با دریافت یکی از معتبرترین نشان های استادی الاهیات در بریتانیا بازنشسته شد، و اکنون عضو آکادمی بریتانیا است. اگر دنبال الاهیدان می گردید، برجسته تر از او نمی یابید. اما چه بسا شما دنبال الاهیدان نباشید.
سوینبرن تنها الاهیدانی نبود که آزمایش را پس از شکست آن را انکار کرد. به عالیجناب ریموند جِی. لارنس هم سخاوتمندانه جایی در ضمیمه ی نیویورک تایمز داده شد تا توضیح دهد که چرا رهبران دینی بامسئولیت "نفس راحتی خواهند کشید اگر هیچ شاهدی بر مؤثر بودن ادعیه یافت نشود".[38] آیا اگر نتیجه ی آزمایش بنسون نشانگر قدرت ادعیه بود، این عالیجناب نغمه ی دیگری ساز نمی کرد؟ شاید نه، اما می توان اطمینان داشت که خیل عظیمی از علما و متألهان چنین می کردند. نوشته ی عالیجناب لارنس به خاطر این کشف و شهود اش بسیار به یاد ماندنی است: "اخیراً همکاری با من در باره ی زن مؤمنه ی عالمه ای صحبت کرد. این خانم پزشک معالج شوهرش را به خاطر درمان نامناسب او به محکمه کشیده بود. اتهام دکتر این بود که در خلال روزهای احتضار شوهر این خانم، برایش دعا نکرده است."
دیگر الاهیون هم به شکاکیت نوما-گرایانه پیوستند واعلام کردند که این شیوه ی پژوهش ثمربخشی ادعیه، اتلاف پول است چرا که تأثیرات فراطبیعی بنا به تعریف فراسوی قملرو علم قرار دارند. اما همان طور که بنیاد تمپلتون هنگام تأمین بودجه ی این تحقیق به درستی دریافته بود، قدرت منسوب به ادعیه ی شفابخش، دست کم به طور اصولی قابل تحقیق علمی است. انجام آزمایشی بیطرفانه ی آن ممکن است، که انجام گرفت. این آزمایش می توانست به نتیجه ی مثبتی بیانجامد. و اگر چنین می شد، آیا می توانید تصور کنید که حتی یک الاهیدان آن نتیجه را بر پایه ی اینکه تحقیق علمی نمی تواند به امور دینی بپردازد منکر می شد؟ البته که نه.
لازم به ذکر نیست که نتایج منفی حاصل از این آزمایش، هیچ تکانی به ایمان مؤمنان نداد. باب بارث، رئیس معنوی کلیسایی در میسوری که انجام بخشی از دعاها را برعهده داشت گفت: " آدم مؤمن قائل است که این تحقیقی جالب بود، اما ما خیلی وقت است که دعا می کنیم و ثمرش را هم دیده ایم، می دانیم که دعا مؤثر است، و تحقیق درباره ی ثمربخشی دعا تازه شروع شده است." بعله، درست است: ما بر پایه ی ایمان مان می دانیم که دعا ثمربخش است، پس اگر شواهد نشانگر این ثمربخشی نباشند، باز دعا می کنیم تا عاقبت به مرادمان برسیم.
ادامه >>
مکتب
تکامل گرایی نویل چمبرلین
* هنگامی که اعضای کالج ما در آکسفورد آن استادی را که پیش تر از او نقل کردم به ریاست انتخاب کرد، اعضای دانشکده به این مناسبت سه شب نشینی پیاپی برگزار کردند و به سلامتی او نوشیدند. در سومین شب نشینی، او در سخنرانی قدردانی اش مؤدبانه اظهار کرد که "دیگر احساس می کنم حالم بهتر شده است." [1] . double-blind [2] . random [3] .by-pass [4] . psychosomatic [5] . performance anxiety * این قسمت از گفتگو در نسخه ی پخش شده حذف شد. اما این اعتقاد سوینبرن جزئی از الاهیات او می باشد را می توان در اظهارات اش درباره ی هیروشیما در وجود خدا (2004) صفحه ی 264 هم یافت: "فرض کنید در بمباران اتمی هیروشیما یک نفر کمتر سوخته بود. در آن صورت مجال شجاعت و همدلی کمتر می شد..."
|
فهرست
- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - آزمایش بزرگ دعا - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز
|