کتاب پندار خدا > فصل هشتم > دین چه اشکالی دارد؟ > نیمه ی پنهان مطلق گرایی | |
نیمه ی پنهان مطلق گرایی
در فصل قبل، هنگامی که می کوشیدم تغییر زایتگایست اخلاقی را توضیح دهم، به توافق اخلاقی گسترده ای میان مردمان لیبرالِ روشنفکر و شایسته اشاره کردم. من امیدوارانه فرض کردم که عموم "ما" کم و بیش این توافق را می پذیریم. و منظورم از "ما" همه ی کسانی بود که احتمال دارد این کتاب را بخوانند، چه مذهبی باشند و چه غیرمذهبی. اما البته همگان با این توافق اخلاقی سر همراهی ندارند (و همگان هم میل ندارند کتاب مرا بخوانند). باید پذیرفت که مطلق گرایی[1] به هیچ وجه از میان نرفته است. در واقع، این شیوه ی تفکر بر اذهان بسیاری از مردم جهان امروز حکمفرماست، و خطر آن بیش از همه در جهان اسلام و در دین سالاری رو به گسترش آمریکایی بارز است ( نگاه کنید به کتاب کوین فیلیپ با عنوان دین سالاری آمریکایی[2]). این مطلق گرایی تقریباً همیشه از ایمان قوی دینی ناشی می شود، و عمدتاً به همین دلیل است که برخی دین را نیروی شر آفرین جهان می خوانند.
یکی از شدیدترین مجازات هایی که در عهد عتیق پیش بینی شده، مجازات کفرگویی است. این مجازات هنوز در برخی کشورها اجرا می شود. بخش 259-c از قانون جزایی پاکستان مجازات مرگ را برای این "جرم" در نظر گرفته است. در 18 اوت 2001، پزشک و استاد دانشگاهی به نام دکتر یونس شیخ به خاطر کفرگویی به مرگ محکوم شد. جرم مشخص او این بود که به دانشجویان اش گفته بود که محمد پیش از ابراز دعوت اش در چهل سالگی مسلمان نبود. یازده نفر از دانشجویان او این "کفر" را به مراجع قانونی گزارش دادند. البته قانون ضدکفرگویی پاکستان بیشتر در مورد مسیحیان اجرا می شود. کسانی مثل آگوستین عاشق "کینگیری"مسیح که به سال 2000 در فیصل آباد به این خاطر به مرگ محکوم شد. مسیح که مسیحی بود حق نداشت با معشوق مسلمان اش ازدواج کند زیرا قانونه اسلامی پاکستان اجازه نمی دهد یک زن مسلمان با مرد نامسلمان ازدواج کند. پس آقای مسیح کوشید تا به اسلام بگرود و به همین خاطر محکوم به ریاکاری شد. در گزارشی که من خواندم مشخص نشده بود که آیا خود این عمل هم مجازات مرگ در پی دارد، یا اینکه او حرفی علیه محمد زده بود. در هر حال، مسلم است که در هر کشوری که قوانین اش عاری از تعصب باشند، مجازات چنین کاری مرگ نیست.
در سال 2006 فردی به نام عبدالرحمان در افغانستان به خاطر گروش به مسیحیت به مرگ محکوم شد. آیا او کسی را کشته بود، آسیبی به کسی یا چیزی رسانده بود؟ نه. تنها عقیده ی درونی و خصوصی اش را تغییر داده بود. او به برخی اندیشه ها رسیده بود که باب میل زمامداران کشورش نبود. و به خاطر داشته باشید، که کشور او دیگر افغانستان دوره ی طالبان نبود، بلکه افغانستان "آزاد شده" ی دوران حمید کرزای بود که ائتلاف به رهبری آمریکا برپا کرده اند. آقای عبدالرحمان عاقبت از اعدام گریخت، اما به مدد گواهی عدم سلامت روانی، و پس از فشارهای شدید بین المللی. او اکنون در ایتالیا پناه جسته، تا از کشته شدن توسط غیورمردانی که در پی انجام تکلیف شرعی شان هستند در امان باشد. هنوز هم مطابق یکی از مواد قانون اساسی افغانستان "آزادشده"، مجازات ارتداد مرگ است. به خاطر داشته باشید که ارتداد، به معنای آسیب رساندن به اشخاص یا اموال نیست، بلکه، به قول جورج اورول در 1984 یک جرم فکری[3] است، که مجازات رسمی آن در شریعت اسلام، مرگ است. یک مثال هم از مواردی بیاوریم که این مجازات اجرا شده است. در 3 سپتامبر 1992، صادق عبدالکریم مال الله در عربستان سعود یه جرم ارتداد و کفرگویی در ملاءعام گردن زده شد.[117]
یک بار در یک میزگرد تلویزیونی با سِر اقبال سکرانی، که در فصل 1 گفتم که مسلمان "میانه رو" برجسته ای محسوب می شد، گفتگو کردم. من او را با طرح مسئله ی مجازات مرگ برای ارتداد به چالش گرفتم. او پس از کش و قوس رفتن فراوان عاقبت نتوانست این عمل را تأیید یا تکذیب کند. او می کوشید موضوع را عوض کند، و بگوید که این موضع اهمیت چندانی ندارد. این هم از مردی که دولت بریتانیا به پاس تلاش برای بهبود "روابط میان ادیان" به او لقب شوالیه داده است.
اما جهان مسحیت هم بری از ایراد نیست. در همین اواخر، یعنی سال 1992 در بریتانیا، جان ویلیام گات به خاطر کفرگویی محکوم نه ماه کار با اعمال شاقه شد. جرم او این بود که عیسی را با دلقک ها مقایسه کرده بود. باورش دشوار است، اما هنوز جرم ارتداد در قوانین بریتانیا هست [118] و در سال 2005 یک گروه مسیحی کوشید تا به عنوان شاکی خصوصی از بی بی سی به خاطر پخش برنامه ی اپرای جری سپرینگر[4]، شکایت کند.
در سال های اخیر اصطلاح "طالبان آمریکایی" رایج شده است. با یک جستجوی سریع در گوگل می توانید بیش از یک دوجین وبسایت را بیابید که چنین نامی بر خود نهاده اند. در این وبسایت ها نقل قول هایی از رهبران دینی آمریکایی و سیاست مداران ایمان-محور گردآوری شده اند. خواندن این جملات به روشنی یادآور تعصب کور، تعصب، سنگدلی و قساوت طالبان افغانی، آیت الله خمینی و مراجع وهابی عربستان سعودی است. به ویژه سایتی به نام «The American Taliban » پر از این قبیل نقل قول های شنیع است که با نقل از شخصی به نام آن کولتر آغاز می شود، که به گفته ی همکاران آمریکایی ام یک شخص حقیقی است: "ما باید به کشورهایشان حمله کنیم، رهبران شان را بکشیم و مردم شان را به مسیحیت بگروانیم." [119] یک درافشانی دیگر، سخن باب دوران، نماینده ی کنگره است که گفته واژه ی gay را نباید به کار ببریم مگر هنگامی که به عنوان مخفف « Got Aid Yet ? » استعمال شود. فرمایش دیگر، سخن ژنرال ویلیام جی بوکین است که گفته: "جرج بوش با اکثریت آرای آمریکاییان انتخاب نشد، جرج بوش را خدا انتخاب کرد" و یک اظهار فضل قدیمی تر، از بیانات مشهور وزیر کشور رونالد ریگان است که در مورد سیاست محیط زیستی ود گفته: "نیازی نیست از محیط زیست حمایت کنیم چون بازگشت مسیح نزدیک است." طالبان افغانی و طالبان آمریکایی نمونه های روشنی هستند از اینکه وقتی مردم بخواند متون مقدس شان را به طور تحت اللفظی تعبیر کنند چه پیش می آید. این نمونه ها نشان می دهند که اجرای دینسالاری عهد عتیق در دنیای مدرن را به چه نتایج مهیبی منجر می شود. کتاب اصول افراط گرایی: راست مسیحی در آمریکا[5] نوشته ی کیمبرلی بلیکر شرح مفصلی از تهدید طالبان آمریکایی به دست می دهد (که البته در کتابش به این نام خوانده نمی شوند).
ادامه>> دین و همجنسگرایی [1] . absolutism [2] . American Theocracy, Kevin Phillip [3] . thoughtcrime [4] . Jerry Springer, the Opera [5]. Fundamentals of Extremism : The Christian Right in America, Kimberly Blaker
|
فهرست
- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
فصل 8 (دین چه اشکالی دارد؟) - نیمه ی پنهان مطلق گرایی - چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز |