خانه | بالا

کتاب پندار خدا > فصل  نهم > کودکی، سوء استفاده و رهایی از دین > باز هم آگاهی فزایی

(دریافت فایل پی دی اف کتاب)

 

 

باز هم آگاهی فزایی

 

این هم یک تصویر جذاب دیگر. روزنامه ی روزانه ی من ایندیپندنت، در ایام کریسمس تصویر دلفریبی از نمایشی در یک مهدکودک یافته و چاپ کرده بود. نمایش داستان تولد مسیح که در آن نقش سه مرد فرزانه ای را که تولد عیسی را خوشآمد گفتند سه کودک بازی می کردند. چنان که پانویس عکس با آب و تاب  توضیح می داد که "شادبریت (یک سیک) مشرف (یک مسلمان) و آدل (یک مسیحی) همگی چهار ساله اند."

 

جالب است نه؟ دلگرم کننده است؟ نه این است و نه آن. مسخره است. چطور آدم عاقل می تواند فکر کند که می توان روی بچه های چهارساله برچسب عقاید نظری و الاهیاتی والدین شان را زد؟  برای درک این مسخرگی، فرض کنید در پانویس همان عکس نوشته باشند: شادبریت (یک کینزی)، مشرف (یک مونیتاریست) و آدل (یک مارکسیست)، همگی چهارساله اند. آیا چنین توضیحی موجب نمی شد که سیل نامه های اعتراضی به سوی روزنامه گسیل شود؟ مسلماً چنین می کند. با این حال، به خاطر موقعیت ممتاز دین، در این مورد جیک کسی در نیامد. در موقعیت های مشابه هم صدایی برنمی خیزد. اما تصور کنید اگر در آن پانویس نوشته بودند: "شادبریت (یک بیخدا)، مشرف (یک لاادری) و آدل (یک اومانیست سکولار) همگی چهارساله اند." آیا ممکن نبود افکار عمومی والدین این سه کودک را استنطاق کنند تا ببینند اصلاً صلاحیت پرورش فرزند را دارند یا نه؟ در بریتانیا که فاقد جدایی قانونی میان کلیسا و دولت است، والدین بیخدا معمولاً چاره ای ندارند جز اینکه از رویه ی جاری پیروی کنند و بگذارند که در مدارس آموزه های دین غالب را به کودکان شان تعلیم دهند. شبکه ی The-Brights.net (یک ابتکار آمریکایی که می خواهد بیخدایان را به نام brights [روشن بینان] بخواند، همان طور که همجنس گرایان موفق شدند خود را به نام "گِی ها" معرفی کنند) در مورد تسمیه ی کودکان قاعده ی دقیقی دارد: "تصمیم گیری در مورد روشن بین بودن بستگی به خود کودک دارد. هر کس بگوید باید کودکی را روشن بین خواند، خود روشن بین نیست." آیا می توانید تصورش را بکنید که کلیسا یا مسجدی چنین حکم خود-براندازی صادر کند؟ اما آیا مؤمنان ادیان را هم نباید مجبور کرد تا چنین رویه ای پیش بگیرند؟ از قضا من نام خود را به عنوان روشن بین ثبت نام کردم، چون خیلی کنجکاو بودم ببینم که آیا این واژه  می تواند  رواج ممتیکی در زبان بیابد یا نه. من نمی دانم، و دوست دارم بدانم، که آیا رواج "گِی" در زبان عمدی بود یا اتفاقی. [150] کارزار روشن بینان از همان ابتدا با سد سدید مخالفت برخی بیخدایان مواجه شد، زیرا این واژه را "متفرعنانه" می خواندند. جنبش Gay Pride خوشبختانه دچار چنین فروتنی کاذبی نشد، و شاید به همین خاطر کامیابی یافت.

 

در فصل های قبل، من درونمایه ی "آگاهی فزایی"  را تعمیم دادم، و با دستاوردهای فمنیست ها شروع کردم که تلاش شان باعث شده تا اگر بشنویم کسی به جای "مردمان نیک روزگار" بگوید "مردان نیک روزگار" چهره در هم کشیم. در اینجا هم می خواهم در مورد برچسب زدن به کودکان و آنان را  تعلق به این یا آن دین خواندن، آگاهی و حساسیت ایجاد کنم. کودکان کهتر از آن هستند که در مورد باورهایشان در مورد منشاء کیهان، یا حیات یا اخلاقیات تصمیم گیری کنند. طنین عباراتی مانند "بچه  مسیحی" یا "بچه مسلمان" باید مثل صدای خراشیدن ناخن روی تخته سیاه گوشخراش نماید.

 

جامعه ی ما [برتانیا] از جمله بخش غیرمذهبی آن، این ایده ی سخیف را پذیرفته که اطفال خردسال را با اعتقادات دینی والدین شان بار آوردن و به آنها برچسب "بچه کاتولیک"، "بچه پروتستان"، "بچه یهودی"، "بچه مسلمان" و غیره زدن عادی و درست است – هرچند برچسب های مشابه دیگر پذیرفته نیستند: نه بچه محافظه کار، نه بچه لیبرال، نه بچه جمهوری خواه، نه بچه دموکرات. لطفاً لطفاً لطفاً در این مورد حساسیت به خرج دهید و هرجا به این قبیل برچسب ها برخوردید واکنش نشان دهید. یک بچه، نه بچه مسیحی است نه بچه مسلمان است، بلکه بچه ی والدین مسیحی است، یا بچه ی والدین مسلمان است. در ضمن، این تسمیه ی اخیر برای خود بچه ها هم یک آگاهی-فزای عالی است. کودکی که به او بگویند که "بچه ی والدین مسلمان" است، فوراً می فهمد که انتخاب دین – یا رد دین – موضوعی است که به خودش بستگی دارد تا هنگامی که به قدر کافی بزرگ شد در مورد آن تصمیم گیری کند.

 

در حقیقت می توان مزایای بسیاری  برای تعلیم دین شناسی مقایسه ای قائل شد. به اطمینان می توانم بگویم که نخستین تردیدهای من درباره ی دین از سن نُه سالگی و با دانستن این نکته آغاز شد که دین مسیحیت که در سنت آن بار آمده بودم تنها یکی از نظام های متعارض عقیدتی است (البته این نکته را از والدین ام آموختم نه در مدرسه). عذرتراشان مذهبی به خوبی به این نکته واقف اند و اغلب از آن هراسان دارند. پس از چاپ آن گزارش نمایش تولد مسیح در روزنامه ی ایندیپندنت، حتی یک نامه ی اعتراضی به سردبیر نوشته نشد که بگوید چرا به بچه های چهارساله برچسب می زنید. تنها نامه ی مخالف این گزارش را نیک سیتون، سخنگوی "کارزار آموزش حقیقی" فرستاده بود، و اظهار کرده بود که آموزش چند دین، به غایت خطرناک است، چرا که "امروزه به کودکان می آموزند که همه ی ادیان ارزش یکسانی دارند، یعنی دین خودشان ارزش ویژه ای ندارد." بله، یکسان بودن ادیان دقیقاً به همین معناست. و همین است که این سخنگو را برآشفته است. همین شخص در جای دیگر گفته "خطاست که همه دین ها را به یک میزان معتبر بدانیم. هر کسی، چه هندو باشد چه مسلمان یا یهودی یا مسیحی، حق دارد فکر کند که دین خودش برتر بقیه دین هاست. در غیر این صورت اصلاً دین داشتن چه معنی دارد؟"[151]

 

واقعاً چه معنی دارد؟ و این گفته چه مهمل روشنی است! این دین ها دوبدو با هم ناسازگار اند. اگر این طور نبود چرا باید دین خود را برتر می دانستید؟ اغلب ادیان را نمی توان "برتر از بقیه" شمرد. پس بگذارید خود کودکان درباره ی ادیان مختلف بیاموزند، بگذارید ناسازگاری های میان ادیان را دریابند، و بگذارید خودشان درباره ی نتایج این ناسازگاری ها نتیجه گیری کنند. در این مورد هم که کدام یک "معتبر" هستند، بگذارید خودشان وقتی به قدر کافی بزرگ شدند تصمیم گیری کنند.

 

ادامه >>  آموزش دینی به عنوان بخشی از سنت ادبی

فهرست

- احترام سزاوار

- احترام ناسزاوار

- چندخداباوری

- تک خداباوری

- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین

- فقر لاادری گری

- نوما

- آزمایش بزرگ دعا

- مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین

- مردان کوچک سبز رنگ

 

  • فصل 3 (برهان های وجود خدا)

- "اثبات" های توماس آکوئیناس

- برهان هستی شناختی

- برهان زیبایی شناختی

- برهان "تجارب" شخصی

- برهان کتاب مقدس

- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار

- قمارباز پاسکال

- برهان های بایِسی

 

  • فصل 4 (چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست)

- بوئینگ 747 غائی

- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا

- پیچیدگی فرونکاستنی

- پرستش شکاف ها

- روایت سیاره ای اصل آنتروپیک

- روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک

- میان پرده ای در کمبریج

 

  • فصل 5 (ریشه های دین)

- حُکم داروینی

- فواید مستقیم دین

- انتخاب گروهی

- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر

- مفتون روانی دین

- نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی

- بارپَرَستی

 

  • فصل 6 (ریشه های اخلاق)

- چرا ما خوب هستیم؟

- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟

- یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات

- اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟

  • فصل 7 (زایتگایست اخلاقی دگرشونده)

- سرسخن

- زایتگایست اخلاقی

- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟  

 

  • فصل 8  (دین چه اشکالی دارد؟)

- دین چه اشکالی دارد؟

- بنیادگرایی و انهدام علم

- نیمه ی پنهان مطلق گرایی

- دین و همجنس گرایی

- دین و قداست حیات بشر

- مغالطه ی بزرگ بتهوون

- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟

 

  • فصل 9 (کودکی، سوءاستفاده و رهایی از دین)

- حکایت ربودن  ادگاردو مورتارا

- سوء استفاده ی جسمی و ذهنی

- در دفاع از کودکان

- باز هم آگاهی فزایی

- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی

 

  • فصل 10 (یک خلاء چشمگیر؟)

- سرسخن

- بینکر، دوست خیالی

- تسلی

- شهود

- مادر همه ی برقع ها

 

برگ های مربوط

مقالاتی از ریچارد داوکینز

 

خانه | بالا

 

 

 

 

Free Web Hosting