خانه | بالا

کتاب پندار خدا > فصل پنجم > ریشه های دین > فواید مستقیم دین

(دریافت فایل پی دی اف کتاب)

فواید مستقیم دین

 

شواهد اندکی هست که باورهای دینی، انسان را در برابر بیماری های مربوط به استرس محافظت می کنند. این  شواهد قوی نیستند، اما جای تعجب نیست اگر در برخی موارد درست از آب درآیند. کاش لازم نبود بیفزایم که این اثرات مفید به هیچ رو مؤید صحت باورهای دینی نیستند. به قول جورج برنارد شاو، " مؤمن شادتر از مردد است، درست همان طور که مست شادتر از هشیار است."

 

تسلی و قوت قلب دادن، از جمله ی کارهایی هستند که یک پزشک می تواند برای بیمارش انجام دهد. اما لازم نیست اثر شفابخش این تسلی را منکر شویم. وقتی پزشک دستی بر سر من می کشد حقیقتاً انرژی درمانی نمی کند. اما بسیار پیش آمده که با شنیدن صدای اطمینان بخش آن چهره ی فرزانه که با گوشی اش بالای سرم ایستاده، کسالت جزئی من  فوراً  "شفا" یافته است. اثر دارونما به خوبی شناخته شده است و اصلاً رازآمیز نیست. قرص های کاذب، که هیچ اثر فارماکولوژیکی ندارند، به طرز آشکاری موجب بهبود تندرستی می شوند. به همین خاطر است که در آزمون های دارویی، باید یک گروه شاهد را هم در نظر گرفت و به آنها دارونما داد، تا اثر تلقینی دارونما نیز در نتیجه ی آزمایش منظور شود. و به همین خاطر است که درمان های همیوپاتیک  ظاهراً مؤثر اند، گرچه میزان دارویی که در این درمان ها به بیمار داده می شود آن قدر اندک است که اثر اجزای مؤثرشان به قدر دارونما – یعنی صفر – است.  از قضا، یک نتیجه ی اسف بار دست اندازی وکلا به حیطه ی پزشکان این است که امروزه پزشکان از کاربرد دارونما در درمان های عادی هراس دارند. یا اینکه ممکن است ضوابط اداری پزشکان را وادارد تا در یادداشت هایی که بیمار بدان ها دسترسی دارد تجویز دارونما برای آن بیمار را ذکر کنند، که این البته نقض غرض است. همیوپات ها ممکن است موفقت هایی نسبی حاصل کنند زیرا آنان، برخلاف پزشکان سنتی، هنوز مجازند که، تحت نام دیگری، دارونما تجویز کنند. همچنین آنان وقت بیشتری برای گفتگو و ابراز شفقت به بیمار دارند. به علاوه، در عنفوان تاریخ طولانی همیوپاتی، شهرت آن  اتفاقاً  به این خاطر افزوده شد که، برخلاف روش های سخت گیرانه ی طب، مانند حجامت، درمان های همیوپاتی اصلاً هیچ گزندی به بیمار نمی زدند.

 

آیا دین یک دارونماست که با کاهش استرس، عمر را می افزاید؟ شاید این طور باشد، گرچه این نظریه باید از پس اعتراض شکاک هم برآید. یک شکاک می تواند موقعیت های بسیاری را ذکر می کند که در آنها دین خود باعث استرس می شود نه فرونشاننده ی آن. مثلاً دشوار بتوان باور کرد که اگر یک آدم عادی با جبن بشری و هوش کمتر از متوسط ، مانند یک کاتولیک رومی، تقریباً همواره احساس کند که مرتکب گناهی عظیم شده، تندرستی اش بهبود می یابد. شاید انصاف نباشد که کاتولیک ها را انگشت نما کنیم. به قول کتی لَدمَن، کمدین آمریکایی، "همه ی دین ها مثل هم هستند: دین اساساً معصیت است، فقط روزهای تعطیل اش فرق می کند." در هر حال، من نظریه ی دارونما را از توضیح فراگستری پدیده ی دین در جهان عاجز می یابم. فکر نمی کنم علت دینداری ما این بوده باشد که دین سطح استرس نیاکان ما را کاهش می داده است.  این نظریه از پس تبیین پدیده ای به این عظمت بر نمی آید، گرچه ممکن است بتواند نقشی ثانوی ایفا کند. دین پدیده ی سترگی است که نظریه ی سترگی برای تبیین می طلبد.

  بالای صفحه

همگی نظریه های دیگر هم از تبیین داروینی فرو می مانند. منظورم پیشنهاده هایی از این قبیل است که "دین کنجکاوی مان را درباره ی جهان و جایگاه ما در جهان ارضا می کند"، یا "دین تسلی بخش است". شاید، چنان که در فصل 10 خواهیم دید، حقیقتی روانشناختی در این نظریه ها باشد، اما هیچ یک به خودی خود تبیینی داروینی نیستند. چنان که استیون پینکر در کتابش ذهن چگونه کار می کند[1] به حدّت خاطر نشان کرده: " این نظریه ها تنها این پرسش را برمی انگیزند که چرا ذهن چنان تکامل یافته که با باورهایی تسلی بیابد که به سادگی می توان کذب شان را دریافت. کسی که از سرما در حال یخ زدن است هیچ تسلایی در این باور نمی یابد که گرمش است؛ کسی که با یک شیر ژیان مواجه شده هیچ آرامشی در این عقیده نمی یابد که با خرگوشی مواجه است." دست آخر، باید نظریه ی تسلی را به تعبیر داروینی برگرداند، و این کار دشوارتر از آن است که شاید فکر کنید. تبیین های روانشناختی درباره ی اینکه چرا مردم بعضی باورها را مطلوب می یابند و بعضی را نامطلوب، تبیین هایی تقریبی[2] هستند نه غائی[3]

 

داروینیست ها اغلب میان تبیین های تقریبی و تبیین های غائی تمایز می نهند. تبیین تقریبی اینکه چرا احتراق در سیلندر موتور رخ می دهد، این است که شمع جرقه می زند. اما تبیین نهایی این احتراق معطوف به هدف از طراحی این رخداد است، یعنی برای رانش پیستون در سیلندر، و گرداندن میل لنگ. شاید علت تقریبی دین بیشفعالی گره های خاصی در مغز باشد. من این ایده ی عصب شناختی را پی نمی گیرم که یک "مرکز خدایی" در مغز هست، چون در اینجا مقصودم جستجوی علل تقریبی دین نیست. این به معنی دست کم گرفتن پژوهش عصب شناسان نیست. در این زمینه، من کتاب مایکل شمر را، با عنوان چگونه ایمان می آوریم: جستجوی خدا در عصر علم،  برای بحثی دقیق در این باب توصیه می کنم. در این کتاب پیشنهاده ی مایکل پِرسینگر و دیگران را می یابیم مبنی بر اینکه بینش های دینی از صرع لُبی  موقتی[4] ناشی می شوند.

 

اما مشغله ی من در این فصل، تبیین داروینی غائی دین است. اگرعصب شناسان یک "مرکز خدایی" در مغز بیابند، دانشمندان داروینیستی مانند من هنوز می خواهیم بفهمیم که چرا فشار انتخاب طبیعی به گزینش چنین مرکزی انجامیده است. چرا آن دسته از نیاکان ما که استعداد ژنتیکی برای داشتن یک مرکز خدایی در مغزشان داشتند بیش رقیبان شان که چنین استعدادی نداشتند باقی ماندند و تولیدمثل کردند؟ پرسش غائی داروینی، نه بهترین پرسش است و نه از پرسش تقریبی عصب شناسان عمیق تر یا علمی تر است. اما همان پرسشی است که دراینجا مقصود من است.

 

داروینیست ها با تبیین های سیاسی هم خرسند نمی شوند. تبیین هایی از این قبیل که "دین ابزاری است در دست طبقه ی حاکم برای به انقیاد درآوردن طبقه ی فرودست." مسلماً درست است که بردگان سیاهپوست در آمریکا با وعده ی بهشت تسلی می یافتند و نارضایتی شان از جهان فعلی کاسته می شد، و این به نفع اربابان شان بود. این پرسش که آیا کاهنان یا حاکمان بدسگال عمداً دین را اختراع کرده اند یا نه، پرسش جالبی است است که در حیطه ی پژوهش مورخان است. اما این پرسش، به خودی خود، پرسش غائی داروینی نیست. یک داروینیست هنوز می تواند بپرسد که چرا مردم مستعد افسون شدن توسط دین بودند و بدین سبب مورد استثمار کاهنان، سیاسیون و شاهان قرار گرفتند.

 بالای صفحه 

شاید یک عوامفریب بدسگال بتواند شهوت جنسی را هم ابزار قدرت طلبی خود کند، اما یک داروینیست هنوز باید بپرسد که چرا این حربه کارساز است. در مورد شهوت جنسی، پاسخ ساده است: مغزهای ما چنان ساخته شده اند که از سکس لذت می برند، چرا که سکس، در حالت طبیعی، به زادآوری منجر می شود. یک سیّاس عوام فریب می تواند از شکنجه هم برای حصول مطامع خود استفاده کند. در اینجا هم داروینیست باید تبیینی برای علت تأثیر شکنجه بیابد؛ و توضیح دهد که چرا ما تقریباً هر کاری می کنیم  از تحمل درد شدید نجات یابیم. در این مورد پاسخ ساده و پیش پا افتاده می نماید، اما داروینیست هنوز باید آن را تصریح کند: انتخاب طبیعی مغز ما را چنان ساخته که به درد حساس باشد، چرا که درد نشانگر آسیبی است که جان را تهدید می کند. پس مغز چنان برنامه ریزی شده که از درد اجتناب کند. افراد نادری که احساس درد ندارند یا نسبت به درد بی تفاوت اند، معمولاً در جوانی در اثر جراحات می میرند. جراحاتی که مردم عادی از آنها اجتناب می کنند. اما تبیین غائی شهوت خدا داشتن، چه عمداً توسط استثمارگران بدسگال ایجاد شده و چه سهواً پدید آمده باشد، چیست؟  

  بالای صفحه

ادامه >>  انتخاب گروهی


 

[1] . How the Mind Works, Steven Pinker

[2] . proximate

[3] . ultimate

[4] . temporal lobe epilepsy

 

 

فهرست

- احترام سزاوار

- احترام ناسزاوار

- چندخداباوری

- تک خداباوری

- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین

- فقر لاادری گری

- نوما

- آزمایش بزرگ دعا

- مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین

- مردان کوچک سبز رنگ

 

  • فصل 3 ( برهان های وجود خدا)

- "اثبات" های توماس آکوئیناس

- برهان هستی شناختی

- برهان زیبایی شناختی

- برهان "تجارب" شخصی

- برهان کتاب مقدس

- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار

- قمارباز پاسکال

- برهان های بایِسی

 

  • فصل 4 ( چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست)

- بوئینگ 747 غائی

- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا

- پیچیدگی فرونکاستنی

- پرستش شکاف ها

- روایت سیاره ای اصل آنتروپیک

- روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک

- میان پرده ای در کمبریج

 

  • فصل 5 ( ریشه های دین)

- حُکم داروینی

- فواید مستقیم دین

- انتخاب گروهی

- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر

- مفتون روانی دین

- نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی

- بارپَرَستی

 

  • فصل 6 ( ریشه های اخلاق)

- چرا ما خوب هستیم؟

- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟

- یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات

- اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟

 

- زایتگایست اخلاقی

- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟  

 

  • فصل 8  (دین چه اشکالی دارد؟)

- دین چه اشکالی دارد؟

- بنیادگرایی و انهدام علم

- نیمه ی پنهان مطلق گرایی

- دین و همجنس گرایی

- دین و قداست حیات بشر

- مغالطه ی بزرگ بتهوون

- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟

 

  • فصل 9 (کودکی، سوءاستفاده و رهایی از دین)

- حکایت ربودن  ادگاردو مورتارا

- سوء استفاده ی جسمی و ذهنی

- در دفاع از کودکان

- باز هم آگاهی فزایی

- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی

 

  • فصل 10 (یک خلاء چشمگیر؟)

- سرسخن

- بینکر، دوست خیالی

- تسلی

- شهود

- مادر همه ی برقع ها

برگ های مربوط

 

مقالاتی از ریچارد داوکینز

 

 

 

 

 

 

 

 

خانه | بالا

Free Web Hosting