خانه | دینداران و علم | نامحتملی خدا | چنته ی خالی الاهیات | علم، توهم و شگفتی | آیا علم یک دین است؟ | دین کودکان | ویروس های ذهن | مروری بر "پندار خدا" | کتاب "پندار خدا" | نامه داوکینز به دخترش | شکاف های ذهنی

کتاب پندار خدا > فصل چهارم > چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست  > انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی فزا

(دریافت فایل پی دی اف کتاب)

انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی فزا

در یک سفینه ی فضایی علمی-تخیلی، فضانوردی دلتنگِ وطن با خود می گوید: " فکر کن که الآن آنجا در زمین بهار است!" شاید شما فوراً متوجه اشکال این گفته نشوید، چرا که شونیسم نیم کره ی شمالی، ناآگاهانه در ذهن ساکنان و حتی غیرساکنان نیمکره ی شمالی رسوب کرده است. "ناآگاهانه" واژه ی مناسبی برای توصیف این وضع است. آگاهی فزایی در اینجا به کار می آید. در استرالیا و نیوزلند می توانید نقشه ای از کره ی زمین بخرید که قطب جنوب در بالای آن قرار گرفته است. این فقط تدبیریک زیرکانه ی فروش نیست. اگر این نقشه ها را به دیوار کلاس های درس مان در نیمکره ی شمالی بیاوزیم چقدر می توانند آگاهی فزا باشند. هر روز که بچه ها این نقشه را می بینند به خاطر می آورند که "شمال" یک جهت جغرافیایی دلبخواه است که هیچ انحصاری بر "بالا" ندارد. چنین نقشه ای برای کودکان هم آگاهی-افزاست و هم فریبنده. آنها به خانه خواهند رفت و این نکته را برای والدین شان تعریف خواهند کرد. – و در ضمن، یکی از بزرگ ترین مهارت های آموزگاری این است که چیزی به کودک یاد بدهید که با آن والدین اش را شگفت زده کند.

 

فمنیست ها آگاهی مرا درباره ی قدرت آگاهی فزایی افزودند. اگر بجای "History" [تاریخ]،  بگوییم"Herstory"، مضحک است، چون "his" در "history" هیچ ربطی به ضمیر مذکر his ندارد. این همان قدر از لحاظ ریشه شناسی واژگان احمقانه است که بشنویم، در سال 1999، یک کارمند دولتی در واشنگتن به خاطر استعمال واژه ی "niggardly" [لئیمانه] شغل اش را از دست داد، چون این واژه را مصداق توهین نژادی محسوب کردند.ª همین که شقشقیه ی فلسفی مان فرو نشیند، و از خنده دست برداریم، herstroy  دیدگاهی دیگرگونه به تاریخ را نشان می دهد. ضمایر جنسیتی خط مقدم آشکار چنین آگاهی-فزایی ای هستند. [...]*

 

فمینیسم به ما قدرت آگاهی فزایی را نشان داده است، و من می خواهم همین شیوه را بر انتخاب طبیعی نیز اعمال کنم. انتخاب طبیعی نه تنها کلیت حیات را تبیین می کند، بلکه آگاهی ما را در این زمینه نیز می افزاید که چگونه علم می تواند ایجاد اندامه های پیچیده از شکل های ساده تر حیات را تبیین کند، بدون اینکه هیچ هدایت هدفمندی را فرض بگیرد. داشتن فهم کاملی از انتخاب طبیعی ما را به سوی حیطه های دیگر راهبر می شود. و در زمینه های دیگر، و درباره ی آلترناتیوهای کاذبی که زیست شناسی قبل از دوران داروین را فریفته بود، شک مان را می افزاید. پیش از داروین، چه کسی می توانست حدس بزند که مثلاً بال سنجاقک یا چشم عقاب که چنین آفریده شده می نماید، بتواند حقیقتاً محصول یک توالی طولانی از علت های غیرتصادفی اما کاملاً طبیعی باشد؟

 

داگلاس آدامز از گروش خودش به بیخدایی رادیکال حکایت جالب و بامزه ی دارد – او بر واژه ی "رادیکال" تأکید می کند تا با اگنوستیک ها اشتباه گرفته نشود. حکایت آدامز گواهی است بر توان آگاهی فزایی داروینیسم. امیدوارم خواننده مرا به خاطر نامی  که از من در این نقل قول به میان آمده خودخواه نشمارد. عذر من این است که گروش آدامز به واسطه ی کتاب های سابق من – که به قصد گرواندن هیچ کس نوشته نشده بودند – مرا واداشت تا این کتاب را به خاطره ی او تقدیم کنم. در مصاحبه ای با آدامز که پس از مرگ او در کتاب قزل آلای شک[1] چاپ شد، روزنامه نگاری از او می پرسد که چگونه بیخدا شده است. آدامز ابتدا شرح می دهد که چگونه اگنوستیک شده، و سپس می افزاید:

 

و فکر کردم، فکر کردم و فکر کردم. اما واقعاً آن قدر نمی دانستم که پیش تر روم، پس به هیچ نتیجه ای نرسیدم. من درباره ی ایده ی وجود خدا به غایت شکاک بودم.، اما به قدر کافی مدل هایی را نمی شناختم که، مثلاً حیات، و کیهان  را تبیین کنند.  و همه چیز را در جای خود توضیح دهند. اما به راه خودم ادامه دادم. به مطالعه و تفکر ادامه دادم. حوالی سی سالگی ام ناگهان به زیست شناسی تکاملی برخوردم. مخصوصاً کتاب های ژن خودخواه و ساعت ساز نابینا نوشته ی ریچارد داوکینز را که خواندم، ناگهان (فکر می کنم در حین خواندن دوباره ی ژن خودخواه) همه چیز سرجای خود قرار گرفت. به مفهومی رسیدم که به رغم سادگی خیره کننده اش، طبیعتاً به پیچیدگی بینهایت و خیره کننده ای راه می برد. حیرتی که این نگرش در من ایجاد کرد موجب شد تا، صادقانه بگویم، از احترام احمقانه ی مردم به دین حیرت کنم. حیرت ناشی از فهم، به زودی جایگزین  حیرت ناشی از جهل می شود. [59]

  بالای صفحه

البته مفهوم سادگی خیره کننده ای که آدامز از آن سخن می گوید، هیچ ربطی به من ندارد. این  آگاهی فزای علمی غائی، نظریه ی داروین درباره ی تکامل توسط انتخاب طبیعی است. داگلاس، یادت به خیر. تو باهوش ترین، بامزه ترین، آزاداندیش ترین، بذله گوترین، بلندقدترین، و احتمالاً تنها گرویده ی من بودی. ای کاش این کتاب می توانست تو را بخنداند – هر چند نه آن قدر که تو مرا خنداندی.

 

فیلسوفِ دانای علم، دانیل دِنِت،  یادآور می شود که تکامل، خلاف یکی از قدیمی ترین ایده های ماست: "این ایده که برای ایجاد یک چیز ساده، یک چیز باهوش عظیم لازم است. من این نظریه ی رو به زوال را نظریه ی آفرینش می نامم. شما هرگز نمی بینید که یک نیزه، نیزه ساز را بسازد. هرگز نمی بینید که یک نعل اسب، نعلبند بسازد. هرگز نمی بینید که یک کوزه، کوزه گر بسازد. " [60] چیزی که یاری داروین به اندیشه ی بشری را چنین انقلابی ساخته، و چنین توان آگاهی فزایی به او داده، این است که او امکان فرآیندی را کشف کرد که چنین خلاف عادت می نمود.

 

میزان نیاز به این آگاهی فزایی، حتی نزد دانشمندان برجسته ی رشته هایی جز زیست شناسی هم شگفتی آور است. فِرِد هویل، فیزیک دان و کیهان شناس برجسته ای بود، اما سوءتفاهم اش درباره ی بوئینگ 747 و اشتباهات دیگرش در زیست شناسی، مانند اینکه کوشید فسیل آرکائپتریکس[2] را قلابی  بداند، گویای آن است که او نیاز داشت تا آگاهی اش توسط آشنایی با جهان انتخاب طبیعی افزوده شود. به گمانم، در سطح روشنفکری، او انتخاب طبیعی را می شناخت. اما چه بسا لازم بود تا ابتدا در انتخاب طبیعی خیسانده شود، در آن غوطه بزند، و شنا کند. تا بتواند قدرت واقعی آن را دریابد.

 بالای صفحه 

علوم دیگر، آگاهی ما را به گونه ای متفاوت می افزایند. دانش خود فِرِد هویل از اخترشناسی ما را به جای خود می نشاند و، چه به معنای استعاری و چه تحت اللفظی کلمه، باد نخوت مان فرو می نشاند تا نقش کوچکی را که در طی زندگانی مان ایفا می کنیم درست دریابیم – تا به یاد داشته باشیم که ذره های خردی از غبار انفجار کیهانی بیش نیستیم.  زمین شناسی به یادمان می آورد که تاریخچه ی حیات مان، چه به عنوان یک فرد و چه به عنوان یک گونه، چقدر کوتاه است. این دانش جان راسکین را آگاه کرد و او را واداشت تا به سال 1851 شِکوه کند که: " کاش زمین شناسان مرا به حال خود می گذاشتند. اما امان از پتک های مهیب شان! در پس هر آیه ی انجیل طنین کوبش آن پتک ها را می شنوم." تکامل هم همان بلا را بر سر حس ما از زمان می آورد – البته این جای شگفتی نیست، چون تکامل هم  در مقیاس زمان زمین شناختی عمل می کند. اما تکامل داروینی، و به ویژه انتخاب طبیعی، اثر دیگری هم دارد. این نظریه، در حیطه ی زیست شناسی توهم آفرینش را نابود می کند، و به ما می آموزد که در حیطه ی فیزیک و کیهان شناسی نیز نسبت به هر نوع فرضیه ی آفرینش مشکوک باشیم. به گمانم مقصود  لئونارد ساسکیند فیزیکدان هم همین نکته بوده است که گفته: "من مورخ علم نیستم ،اما روی یک نکته شرط می بندم: کیهان شناسی مدرن حقیقتاً با داروین و والاس آغاز می شود.  آنها برخلاف همه ی پیشینیان شان، تبیین هایی برای هستی ارائه دادند که وجود کارگزاران فراطبیعی را کلاً منتفی می کند ... داروین و والاس استانداردی نهادند که نه تنها برای زیست شناسی، بلکه برای کیهان شناسی نیز معتبر است." [61] از جمله ی فیزیکدانان دیگری که هیچ نیازمند چنین آگاهی فزایی نیستند، می توان ویکتور استِنگر را نام برد که من کتاب او را با عنوان آیا علم خدا را یافته است؟[3] (پاسخ منفی است) قویاً توصیه می کنم، و نیز کتاب پیتر اتکینز، به نام بازبینی خلقت[4]، که اثر محبوب من در زمینه ی نثر شاعرانه ی علمی است.

 

من همواره از خداباورانی در شگفت بوده ام که نه تنها آگاهی شان به این سان افزوده نشده، بلکه ظاهراً از انتخاب طبیعی به وجد آمده اند و آن را "طریق الاهی خلقت" شمرده اند. آنان دریافته اند که تکامل توسط انتخاب طبیعی، طریق بسیار ساده و پاکیزه ای برای ایجاد جهانی سرشار از حیات است. اصلاً لازم نیست خدا کاری کند. پیتر اتکنیز، در کتابی که ذکرش شد، این خط فکری را دنبال می کند و به این نتیجه ی بیخدایانه می رساند که پس خدای مفروض، خدای تنبلی است که می خواهد برای انباشتن جهان از حیات، متقبل زحمت هرچه کمتری شود. خدای تنبل اتکینز حتی از خدای دئیستی روشنگران قرن هجدهمی تنبل تر است: dues otiosus – خدایی است به معنای واقعی کلمه راحت طلب، بی خیال، عاطل، زاید، و بی فایده.  اتکینز میزان کاری را که خدای تنبل باید انجام دهد گام به گام می کاهد تا اینکه سرانجام به هیچ می رسد: حتی لازم نیست که چنین خدایی به خودش زحمت وجود داشتن بدهد. در اینجا، به وضوح نکته ی هوشمندانه ی  وودی آلن را به خاطر می آورم که می گفت: " فکر نمی کنم اگر خدایی در کار باشد، موجود شرّی باشد. اما بدترین چیزی که می توان درباره اش گفت این است که بگویید او اصولاً یک موجود بیکاره است."

  بالای صفحه

ادامه >>  پیچیدگی فرونکاستنی
 

ª  چون شبیه واژه ی nigger، به معنای کاکاسیاه است. م

*  دنباله ی پاراگراف بحث کاربرد ضمایر و نام های مذکر در زبان انگلیسی در جاهایی است که منظور کلیت انسان هاست. این چند جمله در ترجمه حذف شد.  خلاصه ی  کلام داوکینز این است که امروزه کاربرد ضمایر در زبان انگلیسی با حساسیتی بیشتر و تلاش بیشتری برای حفظ بی طرفی جنسیتی صورت می گیرد. م

[1] . The Salmon of Doubt

[2] . Archaeopteryx نخستین فسیل جانوری شناخته شده ای که متعلق به یک پرنده شمرده می شود. م

[3] . Has Science Found God?, Victor Stenger

[4] . Creation Revisited, Peter Atkins

 

فهرست

- احترام سزاوار

- احترام ناسزاوار

- چندخداباوری

- تک خداباوری

- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین

- فقر لاادری گری

- نوما

- آزمایش بزرگ دعا

- مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین

- مردان کوچک سبز رنگ

 

  • فصل 3 ( برهان های وجود خدا)

- "اثبات" های توماس آکوئیناس

- برهان هستی شناختی

- برهان زیبایی شناختی

- برهان "تجارب" شخصی

- برهان کتاب مقدس

- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار

- قمارباز پاسکال

- برهان های بایِسی

 

  • فصل 4 ( چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست)

- بوئینگ 747 غائی

- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی فزا

- پیچیدگی فرونکاستنی

- پرستش شکاف ها

- روایت سیاره ای اصل آنتروپیک

- روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک

- میان پرده ای در کمبریج

 

  • فصل 5 ( ریشه های دین)

- حُکم داروینی

- فواید مستقیم دین

- انتخاب گروهی

- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر

- مفتون روانی دین

- نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی

- بارپَرَستی

 

  • فصل 6 ( ریشه های اخلاق)

- چرا ما خوب هستیم؟

- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟

- یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات

- اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟

 

- زایتگایست اخلاقی

- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟  

 

  • فصل 8 (دین چه اشکالی دارد؟)

- دین چه اشکالی دارد؟

- بنیادگرایی و انهدام علم

- نیمه ی پنهان مطلق گرایی

- دین و همجنس گرایی

- دین و قداست حیات بشر

- مغالطه ی بزرگ بتهوون

- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟

  • فصل 9 (کودکی، سوءاستفاده و رهایی از دین)

- حکایت ربودن  ادگاردو مورتارا

- سوء استفاده ی جسمی و ذهنی

- در دفاع از کودکان

- باز هم آگاهی فزایی

- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی

 

 

  • فصل 10 (یک خلاء چشمگیر؟)

- سرسخن

- بینکر، دوست خیالی

- تسلی

- شهود

- مادر همه ی برقع ها

برگ های مربوط

 

مقالاتی از ریچارد داوکینز

 

 

 

 

 

 

 

 

خانه | بالا

 

 

 

 

 

Free Web Hosting