کتاب پندار خدا > فصل دوم > فرضیه ی وجود خدا | |
فصل 2 فرضیه ی وجود خدا
دین یک دوران، تفریح ادبیِ دوران بعدی است. رالف والدو اِمِرسان
می توان گفت خدایی که در [انجیل] عهد قدیم توصیف شده نامطبوع ترین شخصیت داستانی دنیا است: حسود است و به حسادت خود افتخار می کند، هیولای بی انصافِ کوردلی است. انتقامجوی خونخواری است که پاکسازی قومی می کند، زن ستیز است و از همجنس گرایان نفرت دارد. کودک کشی و نسل کشی و پسرکشی می کند، قدرت پرستی است که طاعون می فرستد. سادومازوخیستی است بدنهاد و بالهوس و ستمکار. کسانی که از کودکی در مکتب او بار آمده اند ممکن است تا پایان عمر گرفتار خوف او شوند. آدم ساده ای که بخت مبرا بودن از آئین یهوه را داشته می تواند از چشم انداز روشن تری برخوردار شود. راندولف، پسر وینستون چرچیل قصد داشت از متون مقدسه بی خبر بماند، تا اینکه همراه با اِوِلین واو و یک برادر افسر او به یک مأموریت جنگی فرستاده شد. آنها برای ساکت کردن او بیهوده کوشیدند تا با او شرط ببندند که در ظرف دو هفته تمام انجیل را بخواند: "بدبختانه به نتیجه ی مطلوبمان نرسیدیم. او قبلاً هرگز انجیل نخوانده بود و به طرز زننده ی از خواندن آن تحریک شده بود؛ او مدام با صدای بلند سؤال می کرد "شرط می بندم شما نمی دانستید که این مزخرفات را در انجیل نوشته... " یا فقط بر پهلوی خود می زد و قهقهه سر می داد "خدایا، عجب خدای گُهی!" [16] تامس جفرسون – که آدم فرهیخته تری بود – هم نظر مشابهی داشت: "خدای مسیحی شخصیت مخوفی دارد – ستمگر، انتقام جو، بالهوس و بی انصاف است."
اما حمله به چنین هدف سهل و ساده ای بی انصافی است. قوت و ضعف خدا را نباید با ضعیف ترین محک آن یعنی یَهوه، یا بدل مسیحی بی رمق آن "عیسای مهربانِ فروتنِ نجیب" سنجید. ( برای رعایت انصاف باید گفت که شخصیت شیربرنجی مسیح بیشتر محصول پیروان او در عصر ویکتوریاست تا عیسای واقعی. آیا سخنی با رقّت تهوع آورتر از کلام میسیز سی.اف.الکساندر می توان یافت که گفت "کودکان مسیحی باید همگی مثل خود او افتاده، مطیع و نیک باشند"؟ ) من کاری ندارم که ویژگی های خاص یهوه، یا عیسی یا الله، یا خدای هر دین دیگر، مثل بَعل، زئوس یا ووتان چه باشد. در عوض، فرضه ی وجود خدا را به به نحوی قابل دفاع تر مطرح می کنم: یک هوش[1] فراانسانی و فراطبیعی وجود دارد که جهان را و هر چه در آن است، از جمله ما انسان ها را، از روی قصد طرح کرده و آفریده است. در این کتاب، من از دیدگاه خلاف این فرضیه دفاع می کنم: هر هوش آفریننده ای که پیچیدگی کافی برای آفرینندگی داشته باشد، فقط می تواند محصول نهایی یک فرآیند پیوسته ی تکامل تدریجی باشد. چون هوش های آفریننده در جهان تکامل یافته اند، ناگزیر مقدم بر وجود خود جهان نیستند، و لذا نمی توانند مسئول طراحی جهان قلمداد شوند. به این معنا، خدا یک پندار است؛ و چنان که در فصل های بعد نشان خواهیم داد، پنداری است مهلک.
چون فرضیه ی وجود خدا همواره بر پایه ی سنت های محلیِ وحی خصوصی است و نه برپایه ی شواهد، جای شگفتی نیست که روایت های بسیار گوناگونی دارد. مورخان دین پیشرفتی را در این روایت ها ذکر می کنند که از جاندارانگاری ها [انیمیسم ها][2] ی قبیله ای، به چندخداباوری ها [پلی تئیسم[3] ها] یی مانند ادیان یونانیان و رومیان و اقوام باستانی اسکاندیناوی ، تا تک خداباوری [مونوتئیسم[4]، توحید] یهودیت و مشتقات اش، مسیحیت و اسلام، امتداد می یابد.
|
فهرست
- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز |