کتاب پندار خدا > فصل دوم > فرضیه ی وجود خدا> مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین | |
مکتب تکامل گرایی نِویل چمبرلین یک انگیزه ی ثانوی دانشمندان متمایل به مکتب نوما – بی ربطی علم با فرضیه ی وجود خدا – احتمالاً یک رویکرد سیاسی خاص آمریکاییان است، که در واکنش به تهدید خلقت گرایان پوپولیست مطرح شده است. علم در بخش هایی از ایالات متحده، در معرض هجمه ی اپوزیسیونی است کاملاً سازمان یافته، با تشکیلات سیاسی قوی، و مهم تر از همه، ثروتمند، که آموزش نظریه ی تکامل را به چالشی سخت می گیرد. دانشمندان آن دیار حق دارند که خود را در معرض تهدید بیابند چرا که بیشتر بودجه ی تحقیقاتی در نهایت توسط دولت تأمین می شود و نمایندگان برگزیده ی ملت باید علاوه بر شهروندان آگاه ، پاسخگوی خلق جاهل متعصب هم باشند.
در پاسخ به چنین تهدیدی، بارزترین واکنش لابی تکامل گرا در مرکز ملی آموزش علم[1] شکل گرفته است. اوگنی اسکات، رئیس این مرکز، فعالیت خستگی ناپذیری در ترویج علم دارد و اخیراً کتابی با عنوان تکامل گرایی در برابر خلقت گرایی[2] نگاشته است. یکی از سیاست های اصلی مرکز آموزش علوم، جذب و بسیج اعتقادات "معقول" دینی بوده است، یعنی خیل کلیسا روندگانی که هیچ مشکلی با تکامل ندارند و می توانند آن را بی ربط به ایمان خود (یا حتی به طریق غریبی مؤید آن) بیابند. لابی تکامل گرا می کوشد خیل روحانیون، متألهان و مؤمنان غیربنیادگرایی را جذب کند که از بدنام شدن دین توسط خلقت گرایی شرمنده اند. یک طریق نیل به این هدف، معلق وارو زدن برای پذیرش مکتب نوما است – یعنی پذیرش این که علم کاملاً برای دین بی خطر است زیرا علم دخلی به مدعاهای دینی ندارد.
دیگر چهره ی پرفروغ این رویکرد که می توانیم آن را نحله ی تکامل گرایی نویل چمبرلین [3] بخوانیم، مایکل روس[4] فیلسوف است. روس جنگجوی مؤثری علیه خلقت گرایی بوده است [39] چه با قلم و چه در محکمه. او خود را بیخدا می خواند، اما در مقاله اش در پلی بوی[5] چنین دیدگاه را اختیار می کند: ما عاشقان علم باید دریابیم که دشمنِ دشمنِ ما دوست ماست. اغلب می بینیم که تکامل گرایان وقت خود را صرف تاختن به متحدان بالقوه شان می کنند. این نکته به ویژه درباره ی تکامل گرایان سکولار صادق است. بیخدایان وقت شان را بیشتر صرف تاراندن مسیحیان همدل می کنند تا مخالفت با خلقت گرایان. هنگامی که ژان پل دوم در نامه ای نوشت که داروینیسم را می پذیرد، پاسخ ریچارد داوکینز صرفاً این بود که پاپ، ریاکاری است که نمی تواند درباب علم صادق باشد، و شخص داوکینز اصولاً یک بنیادگرای صادق را ترجیح می دهد.
از دیدگاه تاکتیکی محض، می توانم جذابیت سطحی مقایسه ی روس را با موضوع جنگ علیه هیتلر مقایسه کنم: "وینستون چرچیل و فرانکلین روزولت استالین و کمونیسم را دوست نداشتند. اما به خاطر جنگ با هیتلر دریافتند که مجبورند با اتحاد جماهیر شوروی همکاری کنند. به همین قیاس، کلیه ی تکامل گرایان هم باید با هم علیه خلقت گرایان مبارزه کنند." اما من در نهایت ترجیح می دهم ایراد خود به این دیدگاه را از قول همکار ژن شناس ام در دانشگاه شیکاگو، جری کوین نقل کنم که می گوید روس:
" از فهم سرشت حقیقی دعوا بازمانده است. این دعوا تنها میان تکامل گرایی در برابر خلقت گرایی نیست. نزد دانشمندانی مانند داوکینز یا ویلسون [ادوارد ویلسون زیست شناس نامی هاروارد]، جنگ واقعی میان خردگرایی و خرافات است. علم تنها یکی از شکل های خردگرایی است. خلقت گرایی فقط یکی از نشانگان چیزی است که ما آن را دشمنی عظیم تر می دانیم: دین. درحالی که دین می تواند بدون خلقت گرایی موجود باشد، خلقت گرایی نمی تواند بدون دین موجود باشد. [40]
من در یک نکته با خلقت گرایان اتفاق نظر دارم. آنان مانند من، و برخلاف "مکتب چمبرلین"، اصلاً مکتب نوما و قلمرومندان جداگانه ی آن را نمی پذیرند. خلقت گرایان نه تنها هیچ علاقه ای به مرزبندی چمنزار علم ندارند، بلکه هیچ چیز را دلپذیرتر از لگدمال کردن سراسر این چمنزار با چکمه های آلوده ی خود نمی یابند. و در این نبرد از هیچ حربه ای هم فروگذار نمی کنند. در همه ی قصبات پشت کوه آمریکایی وکلای خلقت گرایان در تعقیب تکامل گرایانی هستند که آشکارا خود را بیخدا می خوانند. مع الأسف، می دانم که نام من هم در این ماجراها دخیل می شود. این تاکتیک کارآمدی است زیرا اعضای هیئت منصفه که به طور کتره ای انتخاب می شوند محتملاً شامل کسانی هم خواهد بود که با این اعتقاد بارآمده اند که بیخدایان تجسم خود شیطان هستند، و با بچه بازها یا "تروریست ها" (معادل امروزی جادوگران قرون وسطی و کمونیست های دوره ی مک کارتی) قابل قیاس اند. هر وکیل خلقت گرایی که مرا به محکمه بکشاند، می تواند به راحتی بپرسد: "آیا آشنایی تان با نظریه ی تکامل در گرایش شما به بیخدایی مؤثر بوده است؟" و من مجبورم که این مطلب را تصدیق کنم، و یکباره نظر هیئت منصفه نسبت به من بر می گردد. برعکس، پاسخ محکمه پسند یک سکولاریست به این پرسش چنین خواهد بود که: "عقاید دینی من، یا فقدان چنین عقایدی نزد من، موضوعی خصوصی است، که نه ربطی به محکمه دارد و نه به علم من." اما به دلایلی که در فصل 4 شرح خواهم داد من نمی توانم صادقانه چنین پاسخی بدهم.
مادلین بانتینگ، روزنامه نگار گاردین، مقاله ای نوشت با عنوان "چرا لابی خلقت هوشمندانه خدا را برای خلق ریچارد داوکینز شکر می گوید" [41] به نظر می رسد او با هیچ کس جز مایکل روس مشورت نکرده است تا جایی که مقاله اش می توانست به قلم خود روس هم باشد*. دَن دِنِت در پاسخی که به این مقاله داد، نقل قول بجایی از عمو رموس آورد:
برایم جالب است که دو بریتانیایی – مادلین بانتینگ و مایک روس – گرفتار حقه ی یکی از شهیرترین کلاهبرداران فولکلور آمریکا شده اند (چرا لابی خلقت هوشمندانه خدا را برای خلق ریچارد داوکینز شکر می گوید، 27 مارس). وقتی کاک خرگوش[6] گرفتار کاک روباه می شود، به او التماس می کند: "اوه، کاک روباه، هر کاری می کنی، جان خودت مرا داخل آن بوته های زشت رُز ننداز!" روباه دقیقاً همین کار را می کند و کاک خرگوش جان به در می برد. وقتی هم که ویلیام دِمبسکی، تبلیغات چی آمریکایی، در نوشته هایش به ریچارد داوکینز متلک می پراند که نیکوکاری خود را نسبت به مکتب خلقت هوشمند ادامه دهد، بانتینگ و روس گولش را می خورند! " کاک روباه، حرف رک و راست تو – که می گویی زیست شناسی تکاملی منکر وجود خدای آفریننده است – آموزش زیست شناسی در مدارس را به مخاطره می اندازد، چون تعلیم این چیزها تخطی از جدایی کلیسا و حکومت می باشد!" درست است. اصلاً شما باید فیزیولوژی را هم تلطیف کنید، چون می گوید که یک باکره نمی تواند بزاید... . [42]
کل این قضیه، از جمله قصه ی کاک خرگوش در بوته های رُز را می توان در وبلاگ پی. زد. مِیِرزِ زیست شناس پی گرفت، که به زبان شیرینی هم نگاشته شده است.
حرف من این نیست که همکارانم در لابی استمالت حتماً ناصادق هستند. ممکن است آنها صادقانه به مکتب نوما معتقد باشند، گرچه من نمی توانم بفهمم که آنها چگونه به کلیت قضیه می اندیشند و تناقضات درونی این دیدگاه را در ذهن خود حلاجی می کنند. در اینجا نیازی به پیگیری این مطلب نیست، اما خوب است کسانی که در پی فهم اظهارنظرهای دانشمندان درباب دین هستند، از زمینه ی سیاسی قضیه غافل نشوند: امروزه جنگ های سورآل فرهنگی آمریکا را پاره پاره کرده اند. در فصل های بعد هم به استمالت جویی از نوع نومایی خواهیم پرداخت. در اینجا من به بحث لاادری گری باز می گردم و بحث امکان رفع تدریجی جهل ما و کاهش قابل اندازه گیری عدم اطمینان ما در قبال وجود یا عدم وجود خدا را پی می گیرم . ادامه >> مردان کوچک سبز رنگ
[1] . National Center for Science Education (NCSE) [2] . Evolutionism vs. Creationism [3] . نویل چمبرلین (نخست وزیر بریتانیا 1937- 1940) به خاطر اتخاذ سیاست "استمالت" در قبال آلمان هیتلری شهره است. سیاستی که کامیاب نشد و نتوانست جاه طلبی نازی ها در راه انداختن جنگ جهانی دوم را فرو نشاند. گزینش نام چمبرلین برای این مکتب تکاملی، تلمیحی است برای نقد رویکرد های استمالت جویانه ی آنان در قبال خلقت گرایی. م [4] . Michael Ruse [5] . Playboy * همین نکته در مورد مقاله ی "هنگامی کیهان شناسی فرو می ریزد" در نیویورک تایمز، 22 ژانویه ی 2006 ، نوشته ی روزنامه نگار محترم جودیت شولوایتز هم صادق است. اول قاعده ی جنگی ژنرال مونتگومری این بود که "به مسکو حمله نبر". خوب است اول قاعده ی روزنامه نگاری درباره ی علم هم این باشد که "دست کم با یک نفر دیگر غیر از مایکل روس هم مشورت کن." [6] . Brer Rabbit شخصیت داستانی حقه بازی که ریشه در فولکلور آفریقایی دارد و توسط داستان های جوئل چندلر هریس (1848- 1908) در فرهنگ آمریکایی به شهرت رسید.
|
فهرست
- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز
|