چندخداباوری این که چرا باید حرکت از چندخداباوری به تک خداباوری را یک پیشرفت تعالی-بخش بدیهی محسوب کرد معلوم نیست. اما با شوخ طبعی وافر می توان حدس زد که اگر سیر این پیشرفت ادامه یابد بالآخره آخرین خدای باقیمانده هم کنار گذاشته می شود و به بیخدایی می رسیم – همان فرضی که ابن ورّاق[1] (نویسنده ی کتاب چرا مسلمان نیستم؟ مطرح می کند. دائرة المعارف کاتولیک به یک ضربت قلم چندخداباوری و بیخدایی را رد می کند: " بیخدایی رسمی، دُگمی متناقض است، و هرگز در عمل نتوانسته نظر مساعد تعداد قابل توجهی از آدمیان را جلب کند. همین طور چندخداباوری ، که گرچه به راحتی در تصور عامه می گنجد، اما هرگز نمی تواند رضایت خاطر یک فیلسوف را جلب کند." [17]
تک خداباوری شونیستی تا همین اواخر در قانون مؤسسات خیریه ی انگلستان و اسکاتلند مندرج بود، و خیریه های وابسته به ادیان چندخدایی را از شمول تخفیف های مالیاتی محروم می کرد، اما به مؤسسات خیریه ای که ادیان تک خدایی را تبلیغ می کردند حال اساسی می داد و از بازرسی های سختگیرانه ی مصارف آن وجوه، که بایسته ی یک دولت سکولار است، چشم می پوشید. من آرزو داشتم که عضوی از اجتماع محترم هندوان بریتانیا را وادارم تا پا پیش بگذارد و علیه این تبعیض متفرعنانه در قبال چندخداباوری ، کارزاری مدنی راه بیاندازد.
البته، بسی بهتر آن است که دولت تخفیف های مالیاتی جهت حمایت از کلیه ی مذاهب را کنار بگذارد. این کار ثمرات عظیمی دارد، به ویژه در آمریکا که مبلغ پول های فارغ از مالیاتی که کلیساها به جیب می زنند و صرف فربه تر کردن تله ونجلیست[2] های پولدار می شود سر به آسمان می زند. واعظی به نام اورال رابرتز زمانی در تلویزیون اعلام کرد که اگر در راه خدا 8 میلیون ندهید خودم را می کشم. باورکردنی نیست، ولی کلک اش قشنگ گرفت، معاف از مالیات! امورات رابرتز هنوز به خوبی می گذرد می گردد، همین طور امورات 'دانشگاه اورال رابرتز' در توسلای اوکلاهاما. ساختمان این دانشگاه که 250 میلیون دلار خرج برداشته، که تمام اش از عطایای الاهی خود خدا تأمین شده، که فرموده است: "دانشجویان را چنان بار آور که به ندای من گوش جان بسپارند، به آنجا روند که نور من کم فروغ است، جایی که ندای مرا دشوار نیوشند، و شفای مرا نشناسند، حتی دورترین جای زمین باشد. تلاش آنان از تو فراتر می رود، و من چنین خشنود می گردم." وقتی خودم را به جای یک مبلغ هندو می گذارم، می بینم باید پند "اگر نمی توانی مخالف ات را شکست دهی، به او بپیوند" را آویزه ی گوش کنم. و بگویم چندخداباوری من در حقیقت چندخداباوری نیست بلکه تک خداباوریست در جامه ی مبدَل. فقط یک خدا وجود دارد که همان براهمای خالق ، ویشنوی محافظ ، شیوای مخرّب، و خدایگان زن ساراساواتی، لاکسمی و پارواتی (همسران براهما، ویشنو و شیوا)، گانِش خدای پیلتن، و چند صد خدای دیگر است که همگی بروزات یا تجسّدات پروردگار یکتا هستند.
مسیحیان باید از این سفسطه بازی خوشنود شوند. چرا که در قرون وسطا جوی های مُرَکب، اگر نگوییم خون، هدر داده اند تا "راز" تثلیث را تشریح کنند، و انحرافاتی مانند شرک آریوسی را سرکوب کنند. آریوس اسکندرانی، در قرن چهارم میلادی منکر شد که عیسی و خدا هم-جوهر[3] (یعنی از جوهر یا ذات واحد) بوده باشد. شاید بپرسید، حالا این اصلاً یعنی چی؟ "جوهر" چیست؟ معنای "ذات" دقیقاً چیست؟ تنها پاسخ معقول این است که "تقریباً هیچ". با این حال این مجادله عالم مسیحی را برای یک قرن دوپاره کرد، و امپراتور کنستانتین فرمان داد که همه ی نسخه های کتاب آریوس را بسوزانند. جهان مسیحی بر سر مهملات دچار تفرقه و شقاق شد – شیوه ی الاهیات[4] همواره چنین بوده است.
آیا یک خدا داریم در سه جزء یا سه خدا در یک جزء؟ دائرة المعارف کاتولیک موضوع را در خلال یک شاهکار استدلال الاهیاتی برایمان روش می کند:
در وحدتِ جوهر الوهیت، سه شخص است، پدر، پسر و روح القدس. این سه شخص حقیقتاً از هم متمایز هستند. لذا به حکم فتوای آثانازیایی: "پدر خداست، پسر خداست، روح القدس خداست، لکن سه خدا نیست بلکه یک خداست."
انگار قضیه روشن نشده باشد، که دائرة المعارف مذکور در ادامه از قدیس گریگوری معجزه گر، الاهیدان قرن سوم هم نقل می کند که:
لذا در تثلیث هیچ مخلوقی نیست، هیچ یک معلول دیگری نیست: هیچ کدام بر بقیه افزوده نشده که گویی پیش تر موجود نبوده باشد، بلکه سپس تر وارد شده: لذا نه پدر هرگز بدون پسر بوده، نه پسر بدون روح القدس: و این تثلیث مقدس تا ابد باقی و لایتغیر است. معجزه گری جناب قدیس گریگوری، به هرچه که بوده باشد، وضوح صادقانه ی کلام نمی توانسته باشد. کلام او نمونه ی شاخص مغلق گویی مطلوب الاهیون است. این الاهیات – بر خلاف علم و دیگر شاخه های معارف انسانی – از قرن هجدهم به بعد هیچ تکانی نخورده است. تامس جفرسون می گفت " استهزا تنها سلاحی است که در برابر مغلق گویی کارآیی دارد. برای بررسی عقلانی ایده ها ، آن ایده ها باید روشن و متمایز باشند؛ و تاکنون هیچ کس ایده ی روشنی درباره ی تثلیث پیش ننهاده است. هرچه بوده اجّی مجّی شارلاتان هایی بوده که خود را مبلغان عیسی خوانده اند." این سخن جفرسون هم مثل اغلب سخنانش درست است.
نکته ی دیگری که نمی توانم از ذکر آن خودداری کنم، اعتماد به نفس متفرعنانه ی اصحاب دین است. آنان جزئیات ریز اموری را ذکر می کنند که نه هیچ شاهدی برایشان می آورند و نه شاهد آوردن در موردشان مقدور است. چه بسا همین واقعیت که هیچ شاهدی برای رد یا تأیید نظرات الاهیاتی در کار نیست، موجب خصومت حاد با کسانی می شود که نظراتشان اندکی دیگرگونه باشد. این نکته خصوصاً در مورد آموزه ی تثلیث بارز است.
جفرسون در نقد خود به کالوینیسم استهزایش را نثار آموزه ای کرد که، به قول او، "سه خدا هست". اما شاخه ای از مسیحیت که بیشتر با چندخداباوری لاس می زند و آن را با خدایگان بیشتر متورم می سازد مذهب کاتولیک است. کاتولیک ها مریم باکره را هم به تثلیث افزوده اند. مریم کاتولیکی "ملکه ی بهشت" است، الاهه ایست که از خدایگانی همه چیز جز اسم آن را دارد، کسی است که در حین عبادت درست پشت سر خدا قرار دارد. پرستشگاه کاتولیکی هم انباشته از لشکر قدیسانی است که اگر خدایچه نباشند، با قدرت مداخله و تشفّی شان در حیطه ی تخصصی خود کاملاً نقش خدایگانی دارند. انجمن کاتولیک ها برای تسهیل امور مؤمنان فهرستی از 5120 قدیس همراه با زمینه های تخصصی شان تهیه کرده است، از جمله قدیسانِ متخصص در امور: دردهای شکمی، قربانیان تجاوز، بی اشتهایی، اسلحه فروشی، نعلبندی، شکسته بندی، بمب سازی، و مشکلات تخلّی.[5] سرود کُر فرشتگان میزبان را هم فراموش نکنیم که در نُه وحله تنظیم شده است: سرافیان، کروبیان، سریرها، سروران، فضایل، قدرت ها، قلمروها، سرفرشتگان (رؤسای تمام میزبانان) و آن فرشتگان ساده ی قدیمی، از جمله نزدیک ترین رفیق ما، فرشته ی نگهبان که همیشه ما را می پاید. گیرایی اسطوره شناسی کاتولیک برای من، کمتر به خاطر هنر نازل آن، و بیشتر به سبب لاقیدی سبکسرانه ای است که آئین کاتولیک در شاخ و برگ دادن به جزئیاتی دارد که بی مهابا ابداع کرده است. پاپ ژان پل دوم بیش از همه ی اسلاف اش در طی قرون و اعصار قدیس کشف کرد. در ضمن او علاقه ی خاصی به مریم باکره داشت. شوق پلی تئیستی وافر او هنگامی آشکارا بروز کرد که در سال 1981 در رُم از یک ترور نافرجام جان به در برد، و نجات خود را مدیون دخالت "بانوی فاتیمایی ما"[6] دانست و فرمود: "یک دست مادرانه گلوله را هدایت کرد." برخی پرسیدند که که پس چرا آن مادر مهربان کاری نکرد که گلوله اصلاً به حضرت پاپ نخورد. عده ای دیگر گفتند که شاید آن تیم پزشکی که شش ساعت در حال جراحی پاپ بودند هم مستحق قدری لطف باشند؛ اما چه بسا دستان آنها هم توسط آن دست مادرانه هدایت شده باشد. نکته ی مربوط به مطلب ما این است که به نظر پاپ نه فقط "بانوی ما" گلوله را هدایت کرده، بلکه آن بانو مشخصاً "بانوی فاتیمایی ما" بوده است. ظاهراً قدیسه های دیگرمثل بانوی مجوگوری ما، بانوی آکتیایی ما، بانوی زیتونی ما، بانوی گراباندالی ما و بانوی ناکی ما در آن موقع مشغول مأموریت های دیگر بوده اند.
اقوام دیگر مانند یونانیان، رومیان، و وایکینگ ها چگونه این قبیل معماهای چندخداباوری را حل می کردند؟ آیا ونوس نام دیگر آفرودیته بود، یا آنها الاهه های جداگانه ی برای عشق بودند؟ آیا ثور با چکش اش ظهوری از والتون بود، یا خدایی بود جداگانه؟ برای کی مهم است؟ زندگی کوتاه تر از آن است که آن را برای تمایز نهادن میان یک وهم از اوهام فراوان دیگر صرف کنیم. من بحث از چندخداباوری را به این سبب گشودم که متهم به غفلت از آن نشوم، و چیز بیشتری در این باب نخواهم گفت. من همه ی خدایگان را، چه چندخدایی باشند و چه تک خدایی، به سادگی "خدا" می خوانم. همچنین در نظر دارم که خدای ابراهیمی رَجُل فحولی است (به بیان ملایم)، و به همین خاطر در موردش ضمایر مذکر را به کار می برم. الاهیدانان پیشرفته تر مدعی می شوند که خدا فاقد جنسیت است، در حالی که الاهیدانان فمینیست چاره ی جبران بی عدالتی های تاریخی را در مؤنث شمردن خدا می دانند. اما آخر یک زن ناموجود با یک مرد ناموجود چه فرقی دارد؟ ظاهرا در تلاقیگاه غیرواقعی و اُشکولانه ی فمنیسم و الاهیات، وجود خصیصه ای کم فروغ تر از جنسیت است.
توجه دارم که می توان منتقدان دین را متهم کرد که از غنای زاینده ی سنت ها و جهان بینی هایی که دین خوانده می شوند چشم می پوشند. آثار عالمانه ی مردم شناسی، از شاخه ی طلایی سِر جیمز فریز[7] گرفته، تا تبیین دین پاسکال بویر[8]، یا به خدا توکل می کنیم اسکات آتران[9]، به طرزی سرگرم کننده پدیده شناسی غریب خرافات و مناسک را مستند کرده اند. چنین کتاب هایی را بخوانید تا از غنای ساده لوحی بشر شگفت زده شوید. اما هدف در این کتاب شرح این خرافات نیست. من همه نوع فراطبیعت گرایی را تقبیح می کنم، و مؤثرترین شیوه ی این کار تمرکز بر نوعی فراطبعیت گرایی است که نزد خوانندگانم شناخته شده تر است - نوعی که بیش ازهمه جوامع ما را تهدید می کند. اغلب کسانی که کتاب مرا می خوانند در سنت یکی از این سه دین "بزرگ" تک خدایی پرورش یافته اند (البته اگر مورمونیسم[10] را هم حساب کنید می شود چهار تا). همه ی این ادیان، ابراهیم را بزرگِ خاندان خود را می دانند، و خوب است در ادامه ی کتاب، این خاندانِ سنت ها را مد نظر داشته باشیم.
در این جا هم مثل همیشه خوب است که در برابر ایرادی که ناگزیر به این کتاب خواهند گرفت پیش دستی کنیم. خواهند گفت "خدایی را که داوکنیز قبول ندارد من هم قبول ندارم. من هم اعتقاد ندارم که پیرمردی با ریش سفید دراز در آسمان نشسته است." – ایرادی که به سان آمدن شب در پس روز، قطعی است. مطرح کردن چنان مردی یک جور حواس پرت کنی نامربوط است و به قدر درازی ریش، ملالت بار. درواقع، حواس پرت کنی طرح این ایراد بدتر از نامربوطی آن است. ایرادگیر، سفاهت این ایده را مطرح می کند تا توجه ما را از این حقیقت منحرف کند که سفاهت موضوع باور خودش هم دست کمی از سفاهت این ایده ندارد. می دانم که شما اعتقادی به پیرمرد ریشویی که بر ابرها نشسته ندارید، پس بگذارید بیش از این وقت مان را تلف نکنیم. حمله ی من متوجه هیچ روایت خاصی از خدا یا خدایان نیست. هدف حمله ی من خدا، همه ی خدایگان و تک تک امور فراطبیعی است، هرجا و هرگاه و هرگونه که می خواهند باشد. ادامه >> تک خداباوری [1] . Ibn Warraq, ‘Why I am not a Muslim’ [2] . televangelist کنایه ایست به تبلیغ گران [ اونجلیست] هایی که مدام در تلویزیون به وعظ و تبلیغ مشغول اند. م [3] . consubstantial [4] . theology [5] . تمام این موارد از فهرست مذکور با حرف a و b شروع می شوند و مؤلف خاطرنشان می کند که نمی خواهد از حرف b فراتر رود.م [6] . Our Lady of Fatima [7] . Sir James Frazer [8] . Pascal Boyer [9] . Scot Atran [10] . خانواده ای از چندین فرقه ی مسیحی که ریشه در تعالیم جوزف اسمیت در حوالی سال 1830 در آمریکا دارند. |
فهرست
- چندخداباوری -سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز
|