تک خداباوری آن شرّ بزرگ ناگفتی که در بطن فرهنگ ما لانه کرده تک خداباوری است. از یک متن دوران بربریتِ عصر برنز، به نام عهد عتیق، سه دین غیرانسانی نشأت گرفته اند – یهودیت، مسیحیت و اسلام. اینها را ادیانی آسمانی می خوانند. به معنای دقیق کلمه ادیانی هستند پدرسالار– خدایشان یک پدر قادر متعال است – که طی بیش از 2000 سال او و نمایندگان مذکر زمینی اش در کشورهای مبتلا به این ادیان آسمانی به زنان نفرت روا داشته اند گور ویدال[1] یهودیت کهن ترینِ این سه دین ابراهیمی و سَلَف بی چون و چرای آن دو دین دیگر است. یهودیت در ابتدا آئینی قبیله ای بود با خدایی یگانه و سخت نامطبوع که دلمشغولی بیمارگونه ای به قیود جنسی، بوی گوشت پخته، سروَری خود بر دیگر خدایگان و سروَری قوم صحراگرد خود بر دیگر قبایل داشت. در دوران اشغال فلسطین توسط رومیان، پُل تاروسی مسیحیت را فرقه ی از یهودیت ذکر کرد که سختگیری تک خداباورانه ی آن کمتر است، و علاوه بر قوم یهود، نظری هم به باقی جهان دارد. چندین قرن بعد، محمد و پیروانش به تک خداباوری آشتی ناپذیر اصیل یهودیت بازگشتند و اسلام را بر پایه ی یک کتاب مقدس جدید، که قرآن باشد، بنا گذاردند، و یک ایدئولوژی قوی حامی فتح نظامی جهت گسترش ایمان را هم به میدان آوردند. مسیحیت نیز با شمشیر گسترش یافت. شمشیری که نخست امپراتور کنستانتین بر دوش گرفت. کنستانتین مسیحیت را از یک فرقه ی متفرقه به دین رسمی بدل کرد، و بعد صلیبیون، سپس تر فاتحان اسپانیایی و دیگر مهاجمان و استعمارگران اروپایی، همراه با میسیونرها این روایت فتح را ادامه دادند. برای اغلب مقاصد من می توان هر سه دین ابراهیمی را از هم تمایزناپذیر انگاشت، مگر اینکه خلاف اش ذکر شده باشد. اما من غالباً از مسیحیت مثال می زنم، تنها به این سبب که دست بر قضا بیشتر با این روایت آشنایی یافته ام. و اصلاً به ادیان دیگر مثل بودیسم و دین کنفسوسیوسی نمی پردازم. اما باید یادآور شوم که چرا اینها را دین نمی دانم، بلکه بیشتر نظام هایی اخلاقی یا فلسفه های زندگی محسوب می کنم.
تعریف ساده ای را که برای شروع مبحث فرضیه ی وجود خدا مطرح کردم باید خیلی فربه تر کرد تا ادیان ابراهیمی را در برگیرد. خدا نه تنها جهان را آفریده بلکه خدای شخص وار ی است که در جهان، یا شاید خارج آن (حالا "خارج" به هر معنا که می خواهد باشد) سکنا دارد، و دارای خصال انسانی نامطبوعی است که به آنها اشاره می کنم.
خصال انسانی، چه مطبوع باشند و چه نامطبوع، در وجود خدای دئیستیِ ولتر یا تامس پِین[2] جایی ندارند. خدای دئیستی روشنگران قرن هجدهمی در برابر آن جانی روانپریش عهد عتیق، موجود بسیار محترم تری است: شایستگی آفرینش کیهان را دارد، بزرگمنشانه به امور انسانی بیعلاقه است، نجیبانه از اندیشه ها و آمال خصوصی ما کناره می گیرد، و گناهان مشوّش و اوراد و ادعیه مان هیچ جاذبه ای برایش ندارد. خدای دئیستی، فیزیکدانی است که فیزیک را ختم می کند، آلفا و اُمگای ریاضیدانان است، مَثَل اعلای طراحان است؛ اَبَرمهندسی است که قوانین و ثوابت عالم را وضع کرد ، تنظیمات ظریف را با دقت و دانش استثنایی انجام داد، انفجاری را که امروزه بیگ بنگ می نامیم برنامه ریزی کرد، و بعد بازنشست شد و دیگر هرگز کسی خبری از او نشنید.
در عصر قوّت ایمان، دئیست ها را طعن و لعن می کردند، انگار که فرقی با بیخدایان ندارند. سوزان ژاکوبی[3] در کتابش، آزاندیشان: تاریخ سکولاریسم آمریکایی، فهرستی گرد آورده از القابی که نثار تامس پین بیچاره می کردند: "خزنده، خوک پرواری، سگ دیوانه، لایعقل، شپش، حیوان اعظم، نفهم، کذّاب، و البته کافر". پین در تنگدستی مرد و رفقای سیاسی سابق اش ( به استثنای جِفِرسون شریف) همگی رهایش کردند، چون از نظرات ضدمسیحی او شرمنده بودند. امروزه زمانه چنان عوض شده که دئیست ها را بیشتر در تضاد با بیخدایان و در زمره ی خداباوران می شمارند. آخر آنها هم معتقداند که هوشی فراطبیعی جهان را آفریده است. ادامه >> سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین [1] . Gore Vidal نویسنده و مقاله نویس پرکار آمریکایی، متولد 1925. [2] . Thomas Paine [3] . Susan Jacoby
|
فهرست
- تک خداباوری -سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین
- مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز
|