کتاب پندار خدا > فصل سوم > برهان های وجود خدا> برهان زیبایی شناختی | |
برهان زیبایی شناختی
در رمان مذکور از آلدوس هاکسلی، شخصیت دیگری با گذاشتن استرینگ کوارتت شماره ی 15 بتهوون در آ مینور (“Heiliger Dankegesang”) بر روی گرامافون وجود خدا را ثابت می کند. گرچه ممکن است چنین برهانی متقاعدکننده ننماید، اما نمایانگر یک دسته برهان های عامه پسند است. دیگر شمار تعداد چالش های کم و بیش ستیزه جویانه ای از قبیل " اما شکسپیر را چگونه توضیح می دهید؟" از دستم در رفته است ( بنا به سلیقه تان می توانید شوبرت، میکل آنژ و الخ را جایگزین کنید). برهانی به این معروفیت، نیازی به تشریح بیشتر ندارد. اما منطق نهفته در این برهان هرگز مورد تدقیق قرار نگرفته است، و هرچه بیشتر در مورد آن بیاندیشید، بیشتر پوچی آن را در می یابید. مسلماً کوارتت های آخر بتهوون شکوهمند اند. همین طور سونِت های شکسپیر. چه خدایی در کار باشد و چه نباشد، این آثار باشکوه اند. اما این آثار اثبات وجود خدا نیستند؛ اثبات وجود بتهوون و شکسپیر هستند. معروف است که یک رهبر بزرگ ارکستر گفته: "وقتی موزارت را دارید، دیگر چه نیازی به خدا دارید؟"
یک بار میهمان هفته ی یک برنامه ی رادیویی بریتانیا بودم. در این برنامه که نام آن دیسک های صحرای برهوت بود، میهمان مجبور بود انتخاب کند که اگر قرار باشد در یک صحرای برهوت رها شود، چه دیسک هایی را با خود می برد. از جمله انتخاب های من “ Mache dich mein Herze rein” از مکاشفات قدیس ماتیو، اثر باخ بود. مصاحبه گر نمی توانست بفهمد که چگونه من بیدین، موسیقی دینی را انتخاب کرده ام. شما هم می توانید بپرسید که چطور آدم می تواند از رمان بلندی های بادگیر لذت ببرد، در حالی که می داند کتی و هیت کلیف واقعاً هرگز وجود نداشته اند؟ [1]
می توانستم نکته ی دیگری را هم در پاسخ شگفتی مصاحبه گر ذکر کنم، نکته ای که در مورد تمام آثار دارای درونمایه ی دینی، گیریم کلیسای سیستین یا نقاشی دیواری بشارت اثر رافائل، صادق است. حتی بزرگ ترین هنرمندان هم باید زندگی شان را بگردانند، و به این خاطر سفارش ها را قبول کنند. من دلیلی ندارم که در مسیحی بودن رافائل و میکل آنژ شک کنم – می توان گفت مسیحیت تنها گزینه ی آن دوران بود – اما مسیحی بودن شان تنها از سر اتفاق بود. کلیسا به لطف ثروت بیکران اش، مهم ترین کارفرمای هنری آن دوران بود. اگر سیر تاریخ به گونه ای دیگر بود، و سفارش نقاشی سقف یک موزه ی علوم را به میکل آنژ می دادند، آیا ممکن نبود که اثری به همان شگفت انگیزی کلیسای سیستین بیافریند؟ چقدر اندوهبار است که ما هرگز نمی توانیم سمفونی مزوزوئیک بتهوون یا اپرای جهان گسترنده ی موزارت را بشنویم. و چه حیف که ما از اوراتوریوی تکامل هایدن محروم ایم – اما این مانع لذت بردن مان از خلقت او نمی شود. اگر این استدلال را از سوی دیگر دنبال کنیم، چنان که همسرم با سردی به من خاطرنشان کرد، چه می شد اگر شکسپیر مجبور بود آثارش را به سفارش کلیسا بیآفریند؟ در آن صورت مسلماً ما از هملت، شاه لیر، و مکبث محروم می شدیم. و در عوض چه نصیب مان می شد؟ آثاری همین قدر خیال انگیز؟ به همین خیال باشید.
اگر برهانی منطقی باشد که وجود آثار عظیم هنری را به وجود خدا پیوند دهد، هوادارن برهان زیبایی شناختی این برهان پیوندی را توضیح نکرده اند. فقط فرض گرفته اند که چنین پیوندی بدیهی است، اما مسلماً چنین بداهتی در کار نیست. شاید این استدلال هم صورت دیگری از برهان صُنع باشد: مغز موسیقیایی شوبرت، معجزه ای باورنکردنی است، حتی عجیب تر از چشم مهره داران. یا شاید، به طرزی فرومایه تر، این نگرش ناشی از نوعی حسادت نسبت به نوابغ باشد: چطور یک انسان دیگر می تواند چنین موسیقی\ شعر\ هنر زیبایی بیآفریند که من نمی توانم؟ پس کار باید، کار خدا باشد.
ادامه >>
برهان "تجارب" شخصی
[1] . Wuthering Heights یکی از معروف ترین رمان های ادبیات انگلیسی، که داستان عاشقانه و پرشوری است میان دو شخصیت اصلی، کاترین [کتی] ارن شاو هیتکلیف.م
|
فهرست
- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان زیبایی شناختی - برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز
|