خانه | بالا

کتاب پندار خدا > فصل پنجم > ریشه های دین > بارپَرَستی

(دریافت فایل پی دی اف کتاب)

بارپَرَستی

یکی از نکات بسیاری که گروه مونتی پیتون در فیلم کمدی زندگی برایان[1]  کشف می کند ، سرعت فراوان رشد آئین های جدید است. این آئین ها می توانند تقریباً یکشبه ظاهر شوند و به صورت جزئی از فرهنگ درآیند، و نقش غالب و نگران کننده ای ایفا کنند. یکی از مشهورترین نمونه های واقعی ایجاد آئین های جدید، "بارپرستی"[2] است که در جزایر ملانزی اقیانوس آرام و آر گینه ی نو  پدید آمد. کل تاریخ برخی از این فرقه های بارپرست، از آغاز تا انقراض، هنوز در خاطر بعضی زنده مانده است. برخلاف آئین عیسی، که ریشه هایش به طور موثق قابل ردیابی نیست، در مورد فرقه های بارپرست کل ماجرا پیش چشمان ماست (هر چند که خواهیم دید حتی در این مورد هم برخی جزئیات مفقود شده اند). جالب اینجاست که تقریباً به یقین می توان حدس زد  که آئین مسیحیت هم به شیوه ای مشابه شروع شده، و به سرعت گسترش یافته است.

 

منبع اصلی من در مورد بارپرستی، کتاب دیوید اتِنبورو با عنوان کنکاش در بهشت[3]  است که او با مهر بسیار به من اهدا کرده است. همه ی این فرقه های بارپرست، از نخستین شان که در قرن نوزدهم شکل گرفت تا روایت مشهورتری که درست پس از جنگ دوم جهانی ایجاد شد، با الگوی یکسانی پدید آمده اند. چنین می نماید که در همه ی موارد ساکنان این جزایر مسحور ابزار و آلات شگفت انگیز مهاجران سفیدپوست مانند کارمندان اداری، سربازان و میسیونرها شدند. چه بسا آنان قربانی قانون دوم (آرتور سی.) کلارک شده باشند که در فصل 2 ذکر کردم: " هر فنآوری به قدر کافی پیشرفته از معجزه تمیزدادنی نیست."

 

جزیره نشینان متوجه شدند که هیچ یک از این اسباب و آلات عجیب و غریب را خود سفیدپوستان مهاجر نمی سازند. وقتی دستگاهی نیاز به تعمیر پیدا می کرد، آن را از طریق بندر می فرستادند و دستگاه جدید را به صورت "بار" [کارگو] توسط کشتی، یا بعدها هواپیما، به جزیره می رسید. بومیان هیچ گاه ندیده بودند که سفیدپوستی چیزی را تعمیر کند، هرگز هم ندیده بودند که سفید پوستی کار مفیدی انجام دهد (پشت میز نشتن و کاغذبازی کردن از نظر آنان مناسک مذهبی سفیدپوستان محسوب می شد، نه کار). پس اندیشیدند که "بار" باید منشائی فراطبیعی داشته باشد. به علاوه، بعضی حرکات سفیدپوستان هم انگار مؤید  آن بود که دارند فرایضی مذهبی به جا می آورند.

 

آنان برج هایی می ساختند و سیم هایی به آن وصل می کردند؛ می نشستند و به صدای جعبه های کوچکی گوش می دادند که نورانی بود و صداهای عجیبی از آن در می آمد؛ مردم بومی را وامی داشتند که لباس های همسان بپوشند، و یک جور مرتبی قدم بزنند – و مشکل بتوان کاری بیفایده تر از این پیدا کرد. و بعد بومیان به کشف این راز نائل آمدند. این کارهای غیرقابل فهم سفیدپوستان، مناسکی بود که آنان برای رضای خدایانی که برایشان بار می فرستادند انجام می دادند. اگر بومیان هم بار می خواستند، پس باید همان کارها را می کردند.

 

جالب اینکه آئین های بارپرستی به طور جداگانه در جزایری ایجاد شد که هم از لحاظ جغرافیایی و هم از لحاظ فرهنگی بسیار دور از هم بودند. به قول دیوید اَتِنبورو:

 

مردم شناسان متوجه شدند  که دو آئین بارپرستی در کالدونیای نو، چهار تا در جزایر سلیمان، چهار تا در فیجی، هفت تا در هبریدس نو، و بیش از پنجاه تا در گینه ی نو پدیده آمده است. اغلب این آئین ها کاملاً مستقل و غیرمرتبط با هم بوده اند. اغلب این ادیان مدعی بودند که مسیحایی در روز قیامت، بار نهایی را خواهد آورد.

 

رشد مستقل این همه آئین مستقل اما مشابه، نشانگر ویژگی یکنواختی در کلیت روانشناختی آدمی است.

 

یک فرقه ی مشهور بارپرست که در جزیره ی تانا واقع در هبریدس نو شکل گرفته (و از سال 1980 وانواتو نامیده می شود) هنوز باقی است. این فرقه حول یک شخصیت مسیحایی به نام جان فروم شکل گرفته است. اسناد دولتی نشان می دهد که اولین بار در حوالی سال 1940 از جان فروم نام برده شده است، اما حتی در مورد اسطوره ای به این تازگی هم به یقین معلوم نیست که چنین کسی واقعاً وجود داشته است. مطابق یکی از روایات، او مرد کوتاه قامتی بوده که صدای رسا و موهای زال داشته، و کتی با دکمه های درخشان می پوشیده است. او غیبگویی های عجیب و غریبی کرده و از خود بسیار مایه گذاشته تا مردم را علیه میسیونرها بشوراند. عاقبت جان فروم نزد نیاکان اش بازگشته، اما پیش از عزیمت وعده داده که دوباره پیروزمندانه مراجعت خواهد کرد و بارهای زیبا خواهد آورد. از جمله ی  غیبگویی های او، انذار طوفان مهیبی بوده که: "پس از آن کوه ها با خاک یکسان و دره ها انباشته از لای خواهند شد§؛ پیران، جوانی از سر خواهند گرفت و بیماری ناپدید خواهد شد؛ سفیدپوستان از جزیره رانده می شوند و هرگز باز نخواهند گشت؛ و باری چنان بزرگ خواهد رسید که به هر کس هر قدر بخواهد سهم می رسد.

 

برای دولت، نگران کننده ترین پیشگویی جان فروم این بود که هنگام ظهور مجدد خود، یک نوع کنیاک جدید همراه خواهد آورد که روی برچسب بطری آن، تصویر نارگیل نقش بسته است.  پس مردم باید از شر پول رایج سفیدپوستان خلاص شوند. این عقیده موجب شد تا در سال 1941 مردم دست از کار کشیدند و همه ی پول هایشان را صرف باده گساری کردند؛ اقتصاد جزیره جداً آسیب دید. اداره ی مستعمرات زعمای این فرقه را دستگیر کرد اما هیچ چیز نتوانست باعث زوال فرقه  شود، و کلیساها و مدارس میسیونری متروک شدند.

 

کمی بعد، این آموزه رواج یافت که جان فروم پادشاه آمریکاست. از قضا، سربازان آمریکایی هم در همان اوقات به حوالی هبریدنس نو رسیدند و اهالی با شگفتی تمام دیدند که سیاهپوستانی هم  در میان این سربازان هستند که مانند خود جزیره نشینان فقیر نیستند. بلکه

 

به قدر سربازان سفیدپوستِ همراهِ بار، پولدار هستند. حیرت و هیجان کل جزیره ی تانا را درنوردید. انگار هر روز، روز قیامت شده بود. همگان خود را آماده ی ظهور جان فروم کرده بودند. یکی از زعمای قوم گفت که به زودی جان فروم با هواپیما از آمریکا سر می رسد. صدها نفر مشغول پاکسازی بیشه زار وسط جزیره شدند تا باندی برای فرود هواپیمای او فراهم کنند.

 

برج مراقبت این فرودگاه را هم از نی بامبو ساختند و کسانی را به عنوان "متصدیان برج مراقبت" گماردند. برای این مراقبان هدفون هایی چوبی قلابی ساختند و بر روی "باند" هواپیماهایی قلابی گذاشتند تا مثل تله ی پرنده گیری عمل کنند و هواپیمای جان فروم را بنشانند.

 

دیوید اَتِنبرو جوان در دهه ی 1950 همراه با فیلمبرداری به نام جفری مالینگان با قایق راهی این جزیره شد تا در مورد بارپرستی تحقیق کند. آنان شواهد فراوانی در مورد این دین جمع آوری کردند و سرانجام با کاهن بزرگ این قوم، که مردی به نام نامباس بود آشنا شدند. نامباس مسیح موعود را به اسم کوچک جان می خواند، و مدعی بود که مرتب، توسط "رادیو" با او در تماس است. این ("رادیوی مال جان") یک پیرزن بود که یک سیم برق دور کمرش پیچیده بودند و در حالت نشئه سخنان نامفهومی زمزمه می کرد، که نامباس آنها را به عنوان سخنان جان فروم تعبیر و تفسیر می کرد. نامباس مدعی بود که از پیش می دانسته که اَتِنبورو به دیدارش خواهد آمد، چون جان فروم از طریق "رادیو" این موضوع را به او اطلاع داده است. اَتِنبورو درخواست کرد تا "رادیو" را به او نشان دهند اما (معلوم است که) این خواسته مورد قبول واقع نشد. او حرف را عوض کرد و از نامباس پرسید آیا او جان فروم را دیده است یا نه:

 

نامباس با قوت سر تکان داد. "من خیلی خودش رو دیدن."

"چه شکلیه؟"

نامباس با انگشت به من زد و گفت: "اون مثل شما. اون صورتش سفیده. او بلنده قده. اون جنوب آمریکای دور زندگی کرد."

 

این شرح با اسطوره ای که پیشتر در مورد جان فروم ذکر کردم، که آدمی است کوتاه قد، تناقض دارد. اسطوره ها این چنین تکامل می یابند.

 

به اعتقاد بومیان، جان فروم یک روز 15 فوریه ظهور می کند، اما سال ظهورش معلوم نبود. هر ساله  روز 15 فوریه مؤمنان به جان فروم برای انجام مراسم مذهبی گرد هم می آیند تا ظهور او را خوشامد گویند. او تاکنون ظهور نکرده است، اما مؤمنان ناامید نشده اند. دیوید اَتِنبرو به یکی از این مؤمنان به نام سام گفت:

 

"اما سام، الآن نود سال از زمانی که جان گفته برمی گردد گذشته. او مرتب قول می دهد، اما نمی آید. آیا نود سال انتظار زمان درازی نیست؟"

سام چشم از زمین برداشت و به من نگاه کرد. "اگر شما می تونید دو هزار سال منتظر عیسی مسیح باشید، و اون نیاد، من هم می تونم بیشتر از نود سال منتظر جان باشم."

 

رابرت باکمن در کتاب آیا می توانیم بدون خدا نیک باشیم؟[4] همین پاسخ ستودنی را از قول یکی دیگر از مؤمنان جان فروم نقل می کند، که چهل سال پس از ملاقات اَتِنبورو در جواب یک روزنامه نگار کانادایی گفته بود.

 

در سال 1974 ملکه ی انگلستان و پرنس فیلیپ به دیدن این منطقه رفتند، و در پی این دیدار، پرنس هم  وارد اسطوره های یکی دیگر از فرقه های جان فروم شد ( باز می بینید که چگونه جزئیات اساطیر ادیان می توانند به سرعت تغییر کنند). پرنس اسطوره ای، مرد خوش سیمایی است که در یونیفورم نیروی دریایی و با کلاهخود مرصّع تصویر می شود، و با توجه به فرهنگ جزیره که خدایان مؤنث را برنمی تابد، شاید جای شگفتی نباشد که پرنس به این مقام عظما دست یافته و نه ملکه.

 

من نمی خواهم آئین بارپرستی در جنوب اقیانوس آرام را زیادی بزرگ جلوه دهم. اما باید گفت که بارپرستی یک نمونه ی معاصر جالب است که سربرآوردن ادیان از هیچ را نشان می دهد. این آئین به ویژه گویای چهار درس درباره ی منشاء ادیان به طور کلی است، که در اینجا به اختصار به آنها اشاره می کنم. نخست، سرعت خیره کننده ی شکل گیری آئین هاست. دوم سرعت زوال خاطره ی منشاء شکل گیری دین است: اگر جان فروم واقعاً وجود داشت، باید در خاطر زندگان می ماند. اما حتی در مورد چنین پدیده ی تازه ای، معلوم نیست که آیا چنین شخصی حقیقتاً وجود داشته یا نه. درس سوم، برگفته از ایجاد آئین های بارپرستیِ مستقل از هم در جزیره هاست. بررسی نظام مند شباهت های این آئین ها، می تواند گویای حقایقی درباره ی روان انسان و استعداد دینداری بشر باشد. چهارم، آئین های بارپرستی نه تنها به هم شباهت دارند، بلکه شبیه دین های قدیمی تر نیز هستند. مسیحیت و دیگر ادیان باستانی که امروزه جهانگستر شده اند ابتدا آئین هایی محلی مانند فرقه ی جان فروم بوده اند. در واقع، به گفته ی محققانی مانند گزا وِرمِس، استاد مطالعات یهودی در دانشگاه آکسفورد، عیسی تنها یکی از چندین چهره ی فرهمندی بوده که در آن دوران در فلسطین می زیسته اند و در موردشان اسطوره پردازی شده است. اما آن آئین های دیگر از میان رفتند. با این نگرش، آئینی که ماندگار شد، همانی است که امروزه با آن مواجهیم. و با گذر قرون و اعصار، هر چه بیشتر صیقل خورد تا به شکل یک نظام پیچیده – یا مجموعه ی واگرایی از نظام های هم ریشه –  درآمد که امروزه بر بخش های بزرگی از دنیا غلبه یافته است (اگر دوست دارید می توانید این فرآیند را انتخاب ممتیک بخوانید؛ و اگر دوست ندارید که هیچ). مرگ چهره های فرهمند مدرن مانند هایله سلاسی، الویس پریستلی و پرنسس دایانا مجال دیگری برای مطالعه ی خیزش سریع آئین ها و تکامل ممتیک پیامد آنها فرآهم می کند.

 

جدای از مطلب مختصری درباره ی پدیده ی "دوست مجازی" دوران کودکی که در فصل 10 در بحث  "نیاز" های روانشناختی که دین ارضا می کند خواهم گفت، این کل مطلبی بود که در مورد ریشه های دین می خواستم بگویم.

 

غالباً می گویند که اخلاقیات ریشه در دین دارند. در فصل بعد می خواهم به طرح پرسش درباره ی این دیدگاه بپردازم. احتجاج خواهم کرد که منشاء اخلاقیات نیز می تواند موضوع پرسش داروینی باشد. همان طور که پرسیدیم: ارزش بقای داروینی دین چیست؟، می توانیم درباره ی اخلاقیات نیز همین پرسش را مطرح کنیم. در واقع، اخلاقیات احتمالاً مقدم بر دین بوده است. همان طور که در مورد دین از پرسش فاصله گرفتیم و آن را بازنویسی کردیم، بهتر است اخلاقیات را نیز  به عنوان محصول فرعی  چیزی دیگر بررسی کنیم.

 

 ادامه >> ریشه های اخلاق: چرا ما خوب هستیم


 

[1] . The Life of Brian

[2] . cargo cults

[3] . Quest in Paradise ; David Attenborough

 § مقایسه کنید با سِفر اشعیاء [عهد عتیق] 40:4 : "دره ها برفراز، و کوه ها پست خواهند گشت." این شباهت لزوماً نشانگر یک ویژگی بنیادی در روان آدمی، یا " ناخودآگاه جمعی" یونگی نیست. این جزایر مرکوب میسیونرها بوده اند.

[4] . Can We Be Good without God? , Robert Buckman

 

فهرست

- احترام سزاوار

- احترام ناسزاوار

- چندخداباوری

- تک خداباوری

- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین

- فقر لاادری گری

- نوما

- آزمایش بزرگ دعا

- مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین

- مردان کوچک سبز رنگ

 

  • فصل 3 ( برهان های وجود خدا)

- "اثبات" های توماس آکوئیناس

- برهان هستی شناختی

- برهان زیبایی شناختی

- برهان "تجارب" شخصی

- برهان کتاب مقدس

- برهان دانشمندان برجسته ی دیندار

- قمارباز پاسکال

- برهان های بایِسی

 

  • فصل 4 ( چرا به احتمال قریب به یقین خدایی نیست)

- بوئینگ 747 غائی

- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا

- پیچیدگی فرونکاستنی

- پرستش شکاف ها

- روایت سیاره ای اصل آنتروپیک

- روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک

- میان پرده ای در کمبریج

 

  • فصل 5 ( ریشه های دین)

- حُکم داروینی

- فواید مستقیم دین

- انتخاب گروهی

- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر

- مفتون روانی دین

- نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی

- بارپَرَستی

 

  • فصل 6 ( ریشه های اخلاق)

- چرا ما خوب هستیم؟

- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟

- یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات

- اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟

 

- زایتگایست اخلاقی

- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟  

 

  • فصل 8  (دین چه اشکالی دارد؟)

- دین چه اشکالی دارد؟

- بنیادگرایی و انهدام علم

- نیمه ی پنهان مطلق گرایی

- دین و همجنس گرایی

- دین و قداست حیات بشر

- مغالطه ی بزرگ بتهوون

- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟

  • فصل 9 (کودکی، سوءاستفاده و رهایی از دین)

- حکایت ربودن  ادگاردو مورتارا

- سوء استفاده ی جسمی و ذهنی

- در دفاع از کودکان

- باز هم آگاهی فزایی

- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی

 

  • فصل 10 (یک خلاء چشمگیر؟)

- سرسخن

- بینکر، دوست خیالی

- تسلی

- شهود

- مادر همه ی برقع ها

برگ های مربوط

 

مقالاتی از ریچارد داوکینز

 

 

 

 

 

 

 

 

خانه | بالا

 

Free Web Hosting