کتاب پندار خدا > فصل سوم > برهان های وجود خدا> برهان کتاب مقدس | |
برهان کتاب مقدس هنوز هم کسانی هستند که بر پایه ی شهادت کتاب مقدس به خدا اعتقاد پیدا می کنند. یک برهان رایج، که علاوه بر دیگران، به سی. اس لوئیس نسبت می دهند (کسی که بعداً بیشتر با او آشنا می شویم) بیان می دارد که چون عیسی مدعی شده که پسر خداست، پس یا باید راست گفته باشد، یا دیوانه باشد، یا دروغگو: "دیوانه، یا بد یا خدا". شواهد تاریخی که حاکی از مدعای هر گونه مقام الاهی عیسی باشد قلیل اند. اما حتی اگر شواهد خوبی هم موجود بود، شقوق سه گانه ی فوق به طرز مضحکی ناکافی اند. یک احتمال چهارم، که واضح تر از آن است که نیاز به ذکر داشته باشد، این است که عیسی صادقانه دچار اشتباه شده بود. خیلی از مردم اشتباه می کنند. در هر حال، چنان که گفتم، هیچ شاهد تاریخی معتبری بر الاهیت عیسی در دست نیست.
نوشته جات موجود برای کسانی متقاعدکننده اند که عادت ندارند پرسش هایی از این قبیل بپرسند: "چه کسی و در چه زمانی اینها را نوشته؟"؛ "چگونه آنچه را که نوشته اند، دانسته اند؟"؛ "آیا در آن دوران، مقصودشان از این نوشته ها همان چیزی بود که امروزه ما برداشت می کنیم؟"؛ "آیا آنها مشاهده گران بیطرفی بودند، یا قصد وغرضی داشتند که در نوشته هایشان متجلی شده است؟" حتی از قرن نوزدهم به این سو، برخی متألهان دانشگاهی مصرانه گفته اند که اناجیل منبع مطمئنی برای آنچه که واقعاً در تاریخ جهان رخ داده نیستند. همه ی انجیل ها مدتها پس از مرگ عیسی نوشته شده اند، و همین طور بعد از رسالات پُل، که تقریباً هیچ چیز از به اصطلاح وقایع زندگی عیسی نمی گوید. پس هر چه هست کپی ها و استنساخ های "نسل های نجواگر چینی" است (فصل پنج را ببینید) که کاتبان جایزالخطا نگاشته اند. کاتبانی که در هر حال، قصد و غرض دینی خود را داشتند.
یک مثال خوب از غرض ورزی دینی، افسانه ی دلگرم کننده ی تولد عیسی در بیت اللحم است، که ظاهراً در پی کشتار بیگناهان توسط هِرود رخ داد. هنگامی که انجیل ها را می نوشتند، سالها از مرگ عیسی گذشته بود، و کسی نمی دانست که او کجا زاده شده است. اما یهودیان مطابق بشارت عهد قدیم (میکاح 5:2) انتظار داشتند که مسیح موعود در بیت اللحم زاده شود. در پرتو این بشارت، انجیل یوحنا به ویژه خاطر نشان می کند که پیروان عیسی از اینکه او در بیت الحم زاده نشد شگفت زده شدند: "دیگران گفتند، این مسیح است. اما برخی گفتند، آیا مسیح باید از جلیله بیاید؟ آیا کتب مقدس نگفته اند که مسیح از ذریّه ی داوود، و از شهر بیت اللحم می آید، که داوود اهل آنجاست؟"
متی و لوقا مسئله را جور دیگری فیصله دادند. آنان برآن شدند که عیسی باید در بیت اللحم زاده شده باشد. اما او را از طریق دیگری بدانجا رساندند. متی مریم و یوسف را واداشت تا مدت ها پس از تولد عیسی در نازارث، در بازگشت از مصر، هنگامی که از کشتار بیگناهان توسط هرود شاه می گریختند، به بیت اللحم برسند. برعکس او، لوقا اعلام کرد که مریم و یوسف پیش از تولد عیسی در نازارث می زیستند. پس چطور شد که آنان در لحظه ی حساس به بیت اللحم رفتند تا بشارت را تحقق بخشند؟ لوقا می گوید که در زمانی که سیرنوس (کیرینیوس) حاکم سوریه بود، سزار آگوستوس فرمان سرشماری عمومی را برای ساماندهی امور مالیاتی صادر کرد، و هرکسی مجبور شد که "به شهر خود" برود. یوسف از "بیت و شجره ی داوود" بود ولذا مجبور شد "به شهر داوود که بیت اللحم نام دارد" بازگردد. این راه حل به نظر مناسب می آید. تنها مشکل این است که چنان که اِی. اِن. ویلسون در کتاب عیسی و رابین لاین فاکس در روایت ناموثق[1] خاطر نشان کرده اند این روایت از نظر تاریخی کاملاً مهمل است. داوود، اگر وجود داشته باشد، باید قریب هزار سال پیش از مریم و یوسف زیسته باشد. پس چرا لازم بوده که رومیان یوسف را وادارند تا به شهری برود که نیای دورش هزار سال قبل در آنجا می زیسته است؟ این بدان می ماند که من مجبور باشم در فُرم های مالیاتی خود را اهل اَشبی دولازوک ذکر کنم، چون اتفاقاً نیاکان من مرا بتوان تا سنیور دو دیکین پی گرفت. کسی که بر ویلیام فاتح غالب شد و در اَشبی سکنا گزید.
به علاوه، لوقا صراحتاً وقایعی را ذکر می کند که مورخان می توانند به طور مستقل آنها را وارسی کنند. مثلاً در زمان حکومت کیرینیوس یک سرشماری انجام شد – اما یک سرشماری محلی بود، نه به فرمان سزار آگوستوس و برای کل امپراتوری. و سرشماری خیلی هم دیر انجام شد، یعنی به سال 6 بعد از میلاد مسیح، سالها پس از مرگ هِرود. لاین فاکس نتیجه می گیرد که "داستان لوقا از نظر تاریخی ناممکن و فاقد انسجام درونی است"، اما با مخمصه ی لوقا و اشتیاق او به وفاداری به بشارت میکاح ابراز همدلی می کند. در شماره ی دسامبر 2004 مجله ی فِری اینکوایری[2]، تام فلین، ویراستار این مجله ی عالی، مجموعه ای از مقالاتی را جمع آوری کرد که نشانگر تناقضات و خلل های داستان محبوب کریسمس بود. خود فلین تناقضات فراوان میان انجیل های متی و لوقا را، که تنها حواریان ثبت کننده ی تولد عیسی هستند، فهرست کرد [50]. رابرت گیلولی نشان می دهد که چگونه تمام جنبه های اصلی اسطوره ی عیسی، از جمله ستاره ی شرقی، زایمان باکره، تکریم نوزاد توسط شاهان، معجزات، اعدام، رستاخیز و صعود عیسی همگی مأخوذ از ادیانی هستند که پیش تر در مدیترانه و ناحیه ی خاورنزدیک وجود داشته اند. فلین پیشنهاد می کند که تمایل متی برای برآوردن بشارت های مسیحایی (خلف داوود بودن، تولد در بیت اللحم) جهت خوشایند خوانندگان یهودی است و یکسره در تقابل با میل لوقا قرار می گیرد که برای مسیحی کردن بت پرستان ادیان هلنی انگشت بر نقاط حساس آنان ( زاده شدن از باکره، تکریم توسط شاهان، و غیره) نهاده است. تناقضات حاصل بسی آشکارند اما همواره توسط مؤمنان مسیحی نادیده انگاشته شده اند.
مسیحیان پیشرفته نیازی به پند جورج گرشوین ندارند تا آنان را متقاعد کند که "هرچی که بهتون می گند\ هرچی تو انجیل می خونید \ حتماً همون جوری نبوده". اما مسیحیان ساده ی فراوانی هستند که فکر می کنند چیزها حتماً همان طور بوده که در کتاب مقدس نوشته – کسانی که انجیل را حقیقتاً خیلی جدی می گیرند و آن را گزارش دقیق تاریخی دانسته و لذا شاهدی بر عقاید دینی خود محسوب می کنند. آیا این مردم هرگز لای کتابی را که حقیقت محض می شمارند باز می کنند؟ پس چرا متوجه این تناقضات آشکار نمی شوند؟ آیا این معتقدان به صحت لغوی اناجیل از خود نمی پرسند که چگونه متی یوسف را خلف نسل بیست و هشتم داوود گرفته، و لوقا خلف نسل چهل و یکم؟ از آن بدتر، در شجره نامه های این دو تقریباً هیچ نام مشتراکی نیست! در هر حال، اگر عیسی واقعاً از مریم باکره زاده شده باشد، ربطی به اسلاف یوسف پیدا نمی کند، و نمی تواند مصداق بشارت عهد عتیق باشد که می گوید مسیح باید از ذریّه ی داوود باشد.
بارت اهِرمن[3]، عالم انجیلی آمریکایی، در کتابی که عنوان فرعی آن داستان ورای کیستی و چیستی کسانی که عهد جدید را تغییر دادند است، عدم قطعیت عمیق کل متن عهد جدید را هویدا می کند. * پرفسور اِهرمن سفر عقیدتی خود را به طرزی گیرا در مقدمه ی کتاب شرح می دهد، که چگونه از انجیل باوری بنیادگرا به شکاکی محتاط میل کرده، سفری که پیشرانه اش فهم خطاهای عظیم کتب مقدس بوده است. جالب اینکه، همزمان با ارتقایش در سلسله مراتب دانشگاه های آمریکا، از حضیض "مؤسسه ی انجیلی موید"، به کالج ویتون (در مرتبه ای اندکی بالاتر، اما هنوز محبوب بیلی گراهام[4]) تا پرینستون و اوج کلاس بین المللی، در هر گام می بیند که حفظ بنیادگرایی مسیحی در مقابله با رقبای خطرناک پیشرو دشوارتر می شود. او این چنین پیش می رود، و ما خوانندگان را هم مستفیض می کند. از کتاب های بت شکنانه ی آگاهی بخش دیگر در زمینه ی نقد انجیل می توان از روایت ناموثق نوشته ی رابین لاین فاکس، نام برد که پیش تر ذکرش شد، و کتاب انجیل سکولار: چرا بیدینان باید دین را جدی بگیرند[5]، نوشته ی ژاک برلینلبرا. چهار انجیلی که وثوق رسمی یافته اند، کم و بیش به طور دلبخواه، از میان دست کم یک دوجین انجیل دیگر از جمله اناجیل توماس، پیتر، نیکودموس، فیلیپ، بارتلمو و مری مگدالن گزیده شده اند [51]. درباره این اناجیل بود که تامس جفرسون به خواهرزاده اش نوشت:
هنگام صحبت ازعهد جدید، من فراموش کردم که بگویم برای مطالعه ی تواریخ مسیح باید همه ی متون را بخوانی، چه آنهایی که شورای کلیسایی برایمان موثق دانسته و چه آنهایی که شبه موثق شمرده شد ه اند. چرا که آن انجیل های شبه موثق هم به قدر بقیه ادعای وحیانیت دارند. و عاقبت خودت باید با عقل خود درباره ی وثوق شان داوری کنی، نه با عقل عالیجنابان کلیسایی.
شاید برخی انجیل ها به این خاطر از فهرست مراجع رسمی حذف شده اند که شامل داستان هایی هستند که حتی از چهار انجیل رسمی خجالت آورتر اند. برای مثال، انجیل توماس، داستان هایی از کودکی عیسی نقل می کند که در آنها عیسی مثل یک جن شرور از نیروی جادویی خود سوءاستفاده می کند، و مثلاً با بدجنسی همبازی اش را به بز تبدیل می کند.، یا گِل را به گنجشک تبدیل کند، یا با دراز کردن یک تکه چوب در نجاری به پدرش کمک می کند.* خواهند گفت که هیچ کس چنین معجزات مهملی را که انجیل توماس ذکر کرده باور نمی کند. اما دلایل باور به معجزات اناجیل چهارگانه هم بیش تر یا کم تر از این نیست. همه ی این معجزات صبغه ی افسانه ای دارند، و وقوع شان همان قدر مشکوک است که صحت داستان شاه آرتور و دلاوران میزگرد.
اغلب وجوه اشتراک اناجیل چهارگانه حاصل این است که از منبع مشترکی بهره گرفته اند، که یا انجیل مارک بوده یا اثری قدیمی تر و مفقود شده که انجیل مارک نخستین خلف آن است. هیچ کس نمی داند که آن چهار حواری که بوده اند، اما به ظنّ قریب به یقین می توان گفت که هیچ کدام شان شخصاً عیسی را ملاقات نکرده بودند. اغلب آنچه نگاشته اند به هیچ وجه کوشش تاریخی صادقانه ای نیست، بلکه صرفاً تکرار مکررات عهد قدیم است، چرا که انجیل نگاران اعتقاد و التزام تام داشتند که زندگانی عیسی باید مطابق بشارت های عهد قدیم باشد. حتی می توان یک بحث تاریخی جدی طرح کرد که آیا اصلاً شخص عیسی وجود داشته است یا خیر. این بحث هواداران فراوانی ندارد، اما برخی آن را پی گرفته اند. از جمله ی آنان می توان پرفسور جی.اِی. وِلز استاد دانشگاه لندن و نویسنده ی چندین کتاب در این زمینه، از جمله آیا عیسی وجود داشته است؟[6] را نام برد. اگرچه عیسی احتمالاً وجود داشته است، اما عموم استادان معروف مطالعات انجیلی عهد جدید ( و مسلماً عهد قدیم) را ثبت معتبر حقایق تاریخی نمی دانند، و من هم بعد از این دیگر انجیل را شاهدی بر وجود هرگونه الاهیت نمی شمارم. تامس جفرسون پیشگویانه به جانشین خود جان آدامز نوشت: " روزی خواهد رسید که نسل اسطوره ای عیسی، که پدرش خداست و در رحم یک باکره شکل گرفته، در زمره ی افسانه های نسل مینروا [خدای رومی صنایع دستی] در ذهن ژوپیتر در خواهد آمد.
رمان دَن براون، راز داوینچی، و فیلمی که بر پایه ی آن ساخته شده، در محافل کلیسایی غوغای فراوانی افکند. مسیحیان دلیری کردند و فیلم را تحریم کردند و مقابل سینماهای نمایش دهنده ی این فیلم تظاهرات راه انداختند. این داستان هم در حقیقت از ابتدا تا انتها جعلی است: داستانی تخیلی و ساختگی. از این جهت، کاملاً مانند اناجیل است. تنها فرق راز داوینچی با اناجیل این است که اناجیل داستان های باستانی هستند و راز داوینچی داستانی مدرن.
ادامه >>
برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
[1] . The Unauthorized Version [2] . Free Inquiry [3] . Bart Ehrman * من فقط عنوان فرعی این کتاب را ذکر کردم چون این تنها قسمتی است که از آن مطمئن ام. عنوان اصلی کتاب که در نسخه ای که من دارم، و چاپ کانتینیوم لندن است، "این کلام کیست؟" می باشد. من در این نسخه هیچ نمی یابم که بتوانم بگویم این همان کتابی است که هاراپ، ناشر آمریکایی، در سانفرانسیکو طبع کرده است. من آن را ندیده ام. عنوان آن "نقل قول نادرست از عیسی". به گمانم هر دو یک کتاب باشند، اما نمی دانم چرا ناشران این طور می کنند؟ [4] . واعظ اوانجلیست مشهور آمریکایی که تورهای دور و دراز وعظ اش و دوستی اش با چند رئیس جمهور آمریکا، به او اهمیتی بین المللی بخشیده بود.م [5] . The Secular Bible: Why Nonbelievers Must Take Religion Seriously, Jacque Berlinerblau * اِی. ان. ویلسون در زندگینامه ی عیسی، در مورد نجار بودن عیسی ابراز تردید می کند. و اژه ی یونانی tekton به معنی نجار است، اما ترجمه ی است از واژی آرامی nagger ، که هم به معنی پیشه ور است و هم فرهیخته. این یکی از چندین مورد سوءترجمه های انجیل است. مشهور ترین این موارد، سوءترجمه ی اشعیای یهودی از واژه ی "زن جوان" (almah) به واژه ی یونانی "باکره" (parthenos) است. به همین سادگی لغزشی در ترجمه بسی بسط یافته و منجر به این افسانه ی مضحک شده که مارد عیسی باکره بوده است! تنها رقیب دیگر عنوان قهرمانی سوءترجمه ی سازنده نیز به باکرگان مربوط است. ابن ورّاق به نحو خنده داری احتجاج می کند که در وعده ی هفتاد و دو باکره به هر مسلمان شهید، "باکرگان" سوءترجمه ی "انگورهای سفید با شفافیت بلورین" بوده است. اما اگر این نکته را عموم امت اسلام دریافته بودند، جان چه تعداد قربانی بیگناه عملیات انتحاری که نجات نمی یافت؟ (ابن ورّاق، "باکرگان، کدام باکرگان؟" Free Inquiry 26:1, 2006, 45-6) [6] . Did Jesus Exist? , G. A. Wells
|
فهرست
- سکولاریسم، بنیان گذاران آمریکا و دین - مکتب تکامل گرایی نویل چمبرلین
- برهان کتاب مقدس - برهان دانشمندان برجسته ی دیندار
- انتخاب طبیعی به سان یک آگاهی-فزا - روایت کیهانشناختی اصل آنتروپیک
- دین به سان محصول فرعی چیزی دیگر - نرم و آهسته بیا، مبادا مِم هایم را لگد کنی
- آیا وجدان ما منشاء داروینی دارد؟ - یک بررسی مورد ی درباره ی ریشه های اخلاقیات - اگر خدایی نیست، چرا خوب باشیم؟
- درباره ی هیتلر و استالین چه می گویید؟ آیا آنها بیخدا نبودند؟
- چگونه دین "میانه رو" کوته فکری به بار می آورد؟
- آموزش دینی به عنوان میراث ادبی
- سرسخن |
برگ های مربوط | |
مقالاتی از ریچارد داوکینز
|